پ – “کار عام” انتزاعی به مثابة جوهرِ ارزش

با اتکاء به درکمان از قابلیت تجرید سازی که از این مبحث داشتم٬ برای وارد شدن به موضوع این سرتیتر٬ و برای تشریح و تحلیل آن٬ از مثال زیر می توان بهره گرفت:
مثلاً اگر کار «نجار» را در مقابل کار «کفاش» درنظر بگیریم. هر کدام روش ها و هدفهای تولیدی متفاوتی دارند. به ترتیبی که هرکدام با ابزار٬ وسايل و در شرایط تولیدی متفاوتی بر روی مواد خام متفاوتی کار می کنند. «نجار» با اره٬ میخ و چکش در کارگاه نجاری اش٬ بر روی انواع چوب کار معینی با هدف ایجاد چیزی یا سرویس تعمیراتی خاصی٬ کار تولیدی اش را انجام می دهد. در حالی که «کفاش»٬ با انواع چکش٬ چاقو و تیزی٬ میخ٬ نخ و  امثال اینها در کارگاه کفاشی خود٬ بر روی انواع چرم یا ورقه های متنوع و تخته ها٬ با هدف تولید کفش یا سرویس تعمیراتی٬ کارش را به انجام می رساند. که در هر دو مورد مشخص٬ محصول کارِ هرکدام بالطبع برای کس یا کسانی مفید و در نتیجه مشخصاً یا بالقوه مورد تقاضا می باشند.
حال همین دو مورد که از هرجهت کارشان به لحاظ کیفی و در هدف مشخص شان کاملاً متفاوت می باشند٬ در یک چیز یا بهتر است بگوئیم از یک نظر و در یک «وجه وجودی» مشترک می باشند. وآن این که هر دو کار انسان هایی میباشند که در طول زمان معینی با صرف انرژی و قوای فکری-یدی معینی٬ به انجام می رسند. ما اسم این «جنبه یا وجه تجرید شده» را میگذاریم «کار مجرد» و یا اگر دقیقتر بخواهیم بگوئیم می شود «کار عام تجریدی». یعنی کار تولیدی که از کیفیات و هدف مشخص کاری اش در ذهن انسان و در مقیاسی اجتماعی٬ خالی میگردد.
سؤالی که اینجا مطرح می شود اینستکه آیا منظور از «کار عام» یا «کار مجرد»٬ آن وجه تجرید شده از هر کاری (all labour) است؟ جوابش اینستکه بله هر کاری که در جامعه انسانی به مثابه کار تولیدی به حساب می آید چنین قابلیتی را بخودی خود دارد. یعنی نه تنها تولید برای مبادله بلکه همچنین تولید برای عموم در جوامع اشتراکی اولیه یا انشاءالله «ثانویه»ی «کمونیستی»٬ تولیدات توسط رُعایا یا بردگان در جوامع فئودالی و برده داری و یا هر آنچه که ما برای استفادة شخصی یا خانوادگی خود تولید میکنیم٬ همه را شامل می شود.
البته سوال ما اینجا متوقف نخواهد شد. چرا که در واقع حاصل کار این انواع تولیدات فردی و ایضاً پروسه های تولیدی جمعی در طول تاریخ بشر و حتی در پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری امروزی که فوقاً ذکر شد٬ گرچه قابلیت مصرفی دارند و به همین اعتبار سرشتی اجتماعی نیز دارند٬ اما به هیچ وجه «کالا» نمی باشند. و از اینجا ممکن است سلسله معکوس از ملاحظات میتواند برای زیر سوال بردن جواب فوق اینگونه ادامه یابد: خوب وقتی این موارد کالا نباشند٬ پس «ارزش» برای مبادله ندارند. و وقتی «ارزش» نداشته باشند٬ پس نباید «کار مجرد» داشته باشند. و اگر چنین است چرا ما می گوئیم «هر کاری»؟!
این ملاحظه نیمه صحیح٬ در حیطه خود بسیار رایج و در نتیجه قابل انتظار است!
در هر حال٬ جواب اینستکه اگر هر کار تولیدی به منظور مبادله نباشد٬ پس میتوانیم به درستی بگوئیم که هیچ «ارزشی» را بخودی خود نمی تواند شکل دهد. اما به هیچ وجه به این معنا نیست که به مثابه یک کار تولیدی٬ جنبة عام ندارد یا نمی تواند داشته باشد. به عبارت دیگر مثل هر کاری در تولید کالایی٬ این موارد هم خود بخود «صرف عام انرژی و قوه فکری-یدی» از هر نوع کار تولیدی انسانی می باشند. یعنی آنچه که بنیاد مادی اصلی یا جوهر (substance) «ارزش» (و نه هنوز خود «ارزش») است. برای همین هم هر زمان اجناس اینچنینی بخواهند وارد بازار مبادلاتی گردند٬ چون در وهله اول خود بخود متناسب با «ارزش» مشخصاً شکل گرفته در آن حوزه تولید مبادلاتی٬ مورد محک زده خواهند شد٬ بنابراین برای صاحب آن جنس٬ مقیاسی می دهد که ببیند در مقایسه با کارعام فردی خود چقدر صرف می کند اگر بخواهد آنرا بفروشد (بعداُ موارد اینچنینی بیشتر مورد تدقیق قرار خواهد گرفت).
در ضمن٬ توجه داشته باشید که «کار عام تجریدی» یک امر روزمره تولید کالایی در مقیاس اجتماعی می باشد. و نه اینکه ما آنرا صرفاً بعنوان موضوعی برای مطالعه و دریافت وجوه وجودی «هرکاری» در نظر میگیریم *1 !
برای همین هم بسادگی قابل درک است که در حیطه تولید اجتماعی اگر محصول کاری برای مبادله نباشد٬ پس کار مربوطه اش نیز مورد «تجرید» برای سنجش قرار نمی گیرد که بخواهد در حضور مجموع پیش شرط های دیگر در نهایت به صورت «ارزش»٬ هویت یافته و عامل مُحرک شود. در ادامه قضیه بیشتر روشن خواهد گردید. 

——– زیرنویس مربوط به واقعیت عینی «کارمجرد» و شرط تاریخی «شناخت» آن در پرتو نقل قول مارکس از مورد «ارسطو» در این رابطه:

*1 –  توجه: لینک زیر در صفحه دیگر باز می شود!
مطلب مربوط به این زیرنویس مهم٬ در این لینک موجود است: لطفاً به این لینک برای «زیرنویس *1» کلیک کنید!

—————————– پایان زیرنویس *1

ادامه متن:
با مد نظر قرار دادن بحث فوق٬ می توان گفت که تخصیص زمانِ کارِ معینی بدون درنظر گرفتنِ حالت مشخص و کیفی آن٬ یعنی صرفآ صَرفِ انرژی انسانها (به صورت تجریدی و عام آن) در پروسة تولید٬ جوهر ارزش است *2 . اما هنوز ارزش را مشخص نمیکند بلکه در حالِ ساختنِ آن است .

گرچه «ارزش» حالت انعقاد *3 یافتة «کار مجرد» است اما موجودیتش مشروط به شرایطی است.

————- زیرنویس های مربوط به  «جوهر ارزش» و «انعقاد کار»

*2 *3 – توجه: لینک زیر در صفحه دیگر باز می شود!
مطلب مربوط به هر دو زیرنویس ها٬ در این لینک موجود است: لطفاً به این لینک برای «زیرنویس های ۲ و ۳» کلیک کنید!

—————————– پایان زیرنویس های *2 & *3 

ادامه متن:
در واقع٬ اولأ  باید این صرف انرژی منجر به تولید چیزی فایده مند برای حداقل کس یا کسانی که طالب آن هستند٬ عملأ بشود. در غیر اینصورت آن «کارِ مجرد» منشأ ارزش نخواهد شد. یعنی «ارزش» بدون «ارزش مصرف» وجود اجتماعی ندارد یعنی اصلأ حالتِ وجودی بعنوان کالا پیدا نخواهد کرد (مثل نوزادی که قبل از تولد متاسفانه سقط می شود!). دومأ٬ هر ارزشِ استفاده ای لزومأ «ارزش» برای مبادله ندارد. مثلأ هوایی که بصورتِ طبیعی اش استفاده می کنیم (البته هم اکنون شکل کپسول شدة هوا٬ بواسطة کاری که برای تهیه اش صرف شده و مورد نیاز برای برخی نقاطِ آلوده مثل شهرهایی از چین میباشد٬ خرید و فروش میشود). یا محصولات دهقانان که بخشی از آنها برای ارباب و بخشی که برای خودشان بوده است. یا اقلامی که هر کس یا جمعی برای استفادة خودشان می سازند. سومأ٬ «ارزش» در دنیای واقعی رابطة تولید کالایی٬ نه صرفأ با میزانِ هر تک پروسة تولید از یک جنسِ کالایی٬ بلکه طی مکانیسمی٬ توسطِ نوعی از کارِ متوسط اجتماعی در همان حوزة تولیدی٬  پرداخته می گردد. به این ترتیب٬ «ارزش کالا»
(اما نه هنوز «قیمت کالا») ساخته و پرداخته و درون کالا هویت می یابد. اسم آنرا میگذاریم: «کارِ مُجردِ اجتماعأ لازم». یا به عبارت دیگر٬ میزان کار عامی که به لحاظ اجتماعی لازم است تا مبنای وجودی «ارزش» برای آن کالای معین بشود.
در این قسمت٬ موارد مهم مربوط به فرم یافتن یا بوجود آمدن ارزش (دقت کنید٬ با «فرم بروز» یا «ابراز وجود ارزش» اشتباه گرفته نشود!) که لازم به برجسته شدن می باشند عبارتند از:

اولاً٬  صَرف انرژی جسمی-فکری انسانهای تولید کننده٬ بطور عام٬ جدا از قابلیت های کمی و کیفی و اهداف مشخص تولیدی شان (یعنی صرف نظر از اینکه کفاش است یا کلاه دوز)٬ جوهر یا «تار و پودِ» وجودی ارزش میباشد. این همان «کار مجرد» یا «کار عام انتزاعی» می باشد که پیشتر توضیح مفصل تر در متن و زیرنویس *1 در همین سرتیتر دادیم.
دوماً٬  طولِ زمانی که در پُروسة هر کار تولیدی طی میشود٬ مقدار یا اندازة کَمّی ارزش را میسازدالبته با فرض اینکه «شدت کار» یکسان و یا به هرحال با ملحوظ داشتن آن و تبدیل کردن شان به یک «شدت کار» همگن است. چرا که شدت کار های متفاوت٬ به واسطه هم سِنخ یا همگن بودنشان٬ بطور کمّی یا بصورت عددی قابل تبدیل به یکدیگر میباشند.
سوماً٬ در این حالت از تولید کالایی (که فعلاً نقش پول را در مبادله در نظر نمی گیریم)٬ کماکان لازم است که کالا ها در جایی به نام «بازار» مقابل یکدیگر برای مبادله قرار گیرند. در بازار است که عملاً مشخص می شود چه میزان رقابت برای هر رسته یا هر نوع کالایی٬ وجود یا حضور فعال دارد. این واقعیت رقابتی است که سیستم «عرضه و تقاضایی» یا به اصطلاحِ اقتصاد دانان اولیه بورژوا٬ همان «دست نامرئی بازار» را شکل می دهد. و این جنبه از عملکرد بازار در هر سطح از پیشرفت و تحول تاریخی خود٬ که به مکانیسم «بازار آزاد» شهرت یافته٬ به مثابه اهرمی است که حدودِ اندازه زمان کار عام فردی (که در فوق مشخص کردیم)٬ را دستکاری کرده (manipulate) تا قالب ارزشی یعنی کار عام اجتماعاً لازم برای هر کالا را بسازد. به عبارت دیگر٬ سومین مورد اصلی تاثیر گذار بر شکل گیری «ارزش» کالا٬ همانا شرایط عمومی تولید در هر شاخه تولیدی می باشد. که خود در جریان گردش٬ با مکانیسم رقابتی٬ محدود و مشروط و در نتیجه «ارزش کالا» نه “قیمت کالا”)٬ فرم نهايی پیدا می کند. البته باید بخاطر داشت که این مکانیسم اولاً در یک چرخه تولید٬ مبادله و بازتولید است. در ثانی بعداً خواهیم دید که چگونه «ارزش» هر کالای معین٬ همیشه در یک وضعیت سیال و قوام یافتگی بسیار نسبی  قرار دارد. یعنی حالتی شبیه به فرم یابی حیات یا بوجود آمدن موجودات زنده که شرایط پیرامونی٬ نقش متقابل بسیار مهم و گاه تعیین کننده ای در میزان استهکام یا شکنندگی شان از یک طرف٬ و پتانسیل فرم یابی در اشکال و صور گوناگون از طرف دیگر را دارند.
در این فرایند است که ارزش به مثابه «کار عام اجتماعاً لازم»٬ انعقاد یافته و به همراه پوسته سخت و یا در هرحال قامت مشخص مادی خود که قابلیت مصرفی اش می باشد٬ در کالا هویت دوگانه می یابد. *4
در وجه علمی و تلاش برای «شناخت» آن همچنین٬ کل این مجموعه تنها با «تجرید» قابل تشخیص می باشد!  و نه بوسیله هیچ دَم و دستگاهی جهتِ مطالعه و بررسی برای «علم والاشیاء» یا «طبیعت چیز ها the nature of things».

و بالاخره  چهارم٬ آنچه که برای هر کالایی «ارزش» محسوب میشود٬ در مبادله است که میتواند وجودش را ظاهر کند. این را مشخصاً در سرتیتر «دو قطب ابرازِ وجودِ ارزش: فرم نسبی ارزش و فرم معادل» مفصلاً توضیح میدهم.
اما لازم است ابتدا یک سوال  جهت وارد شدن به مورد چهارم فوق را پیش از آن پاسخ بدهم. این مبحث را در سرتیتر جداگانه به این ترتیب پیش می برم
:

*-  چگونگی تجرید کار در روند تولید کالایی
(محتوای این سرتیتر در صفحة بعد می باشد. برای آن لطفاً به لینک زیر کلیک کنید!)

***************************************************

————- زیرنویس *4 – طرح یک درک وارونه از فرم یابی ارزش: 

*4-  توجه: لینک زیر در صفحه دیگر باز می شود!
مطلب مربوط به این زیرنویس٬ در این لینک موجود است: لطفاً به این لینک برای «زیرنویس *4» کلیک کنید!

———————————————–  پایان زیرنویس  *4

ادامه در صفحة بعد….