“زیرنویسهای ۱ و ۲: تفاوت “ارزش” با “ارزش مبادله

————–———————— زیرنویس مربوط  به «ارزش مبادله»

*1- در زیر نقل مستقیم از مارکس درباره «ارزش مبادله» و تفکیک آن نسبت به ارزش می باشد.
همان طور که در مبحث قبلی٬ چگونگی ابرازِ فرم پدیده ای از «ارزش» که همان «ارزش مبادله» می باشد را مشخص کردیم٬ در واقع مارکس نیز در اینجا به آن فرم معادله ای٬ اشاره دارد. یعنی آن که مثالش را ما٬ به این صورت مشخص زدیم:
«یک کفش (A) به اندازة ۲ عدد کلاه (B) می ارزد» و یا «یک کفش = ۲ کلاه»
بنابراین وقتی متن زیر را می خوانید میدانید که منظور چیست. و پرانتز هایی که گذاشته ام جهت مشخص تر شدنش می باشد.
در ضمن به خاطر داشته باشیم که وقتی در مبحث «ارزش»٬ هر جا «فرم Form» بکار می رود٬ اولاً٬ در مقابل «جوهر Essense» است و نه «محتوا Content». بنابراین در این سطح اگر آنرا مانند هر دو ترجمه های فعلی فارسی (ایرج اسکندری و جمشید هادیان) به «شکل Shape» ترجمه کنیم٬ فاقد دقت لازم خواهد بود. در ثانی٬ در واقع حالت ملموس شده اش که همان حالت پدیده ایست٬ مد نظر می باشد.
مثلاً در سرتیتر مبحث قبلی داشتیم: «فرم نسبی ارزش» در برابر «فرم معادل». که هر دو مورد در این ترم٬ اولاً «ابراز وجودهائی» از «جوهر ارزش» می باشند. در ثانی٬ بصورت ملموس شده در قالب مادی مشخص کالای دیگر خود را به ظهور می رسانند. به این ترتیب فرم پدیده ای بخود می گیرند!

حال خود نقل قول:
4 –
 فرم اولیه ارزش به مثابه یک کلیت مورد ملاحظه
فرم  اولیه ارزش * (که حالت فراگیرنده یا جامع نیز دارد  * elementary form of the value) از یک کالا که در یک معادله (equation) شامل گردیده است٬ در ارتباط با کالایی از نوعی دیگر٬ یا در رابطه مبادله با آن٬ ارزشش را بیان میکند (که همان فرم نسبی ارزش کالا * می باشد). ارزش کالای A ٬ به واسطه این واقعیت که کالای B مستقیماُ قابل مبادله با آن می باشد٬ بطور کیفی* ابراز می شود (یعنی به مثابه ارزش مصرفی اش چون کفش٬ فعالانه می خواهد ارزش تجریدی اش بصورت مادیتی مشخص ظاهر شود *). به این خاطر که یک کمّت مشخصی از B * (مجدداُ یعنی تعدادی از خود کالای B – مثل کلاه – اما متناسب با ارزش خود!*) با یک کمّیت معینی از A (اینجا نیز خود کالای A – مثل کفش -اما متناسب با ارزش خود!) قابل مبادله می باشد٬ ارزش آن (کالای A) بطور کمّی (عددی) ابراز می شود (در این مثال مشخصاً یعنی توسط ۲ عدد کلاه). به عبارت دیگر٬ ارزش یک کالا٬ ابراز وجود مستقل و معینی٬ از طریق اتخاذ (نقشی به مثابه) فرم ارزش مبادله٬ بدست می آورد.
در شروع این فصل (کالا)٬ وقتی که ما در اصطلاح رایج گفتیم که یک کالا هم «ارزش استفاده ای» و هم «ارزش مبادله» دارد٬ به معنی دقیق کلمه (اگر بخواهیم بگوئیم) در اشتباه بودیم (we were.. wrong). هر کالا٬ یک «ارزش مصرفی» یا شیئی مورد استفاده ای٬ و یک «ارزش» می باشد. آن (کالا) خودش را به مثابه این چیز دوگانه٬ اعلام می دارد٬ که آن٬ به مجرد اینستکه ارزشش یک فرم مستقل؛ یعنی فرم ارزش مبادله٬ فرض می شود. این امر هیچگاه در انزوای خود در این فرم فرض نمی شود٬ مگر تنها وقتیکه در موقعیت ارزش یا رابطه مبادله ای با کالایی از نوع دیگر قرار میگیرد *A*. زمانیکه ما اینرا بدانیم٬ چنین شیوة ابراز وجودی صدمه ای نمی رساند؛ (چرا که) این بسادگی به مثابه یک اختصار عمل خواهد کرد.
(متن اولیه ترجمه به انگلیسی – با نظارت ف. انگلس – در پی دی اف – صفحه ۴۱)

*A* – یک مورد دیگر از اظهاریه «عجیت» توسط همان فرد صاحب نظر را برای درک بهتر از این مبحث در زیر می آورم. ایشان با اشاره به نقل قول فوق چنین می گوید:

ملاحظه می کنید که مارکس می گوید کالا وقتی کالا میشود که دو وجه ارزش استفاده و ارزش مبادله، یا وجودش بعنوان یک شئ مفید و وجودش بعنوان ارزش، از هم جدا شوند و ارزشش «شکل ظهور» مستقلی پیدا کند. این اتفاق تنها در مبادله میافتد، و کالا در انزوا از سایر کالاها، یعنی در خارج از رابطه مبادله، این حالت را ندارد، یعنی در خارج از بازار اصلا نمیشود گفت کالاست، نمی شود گفت محمل یا ظرف ارزش است. از طرف دیگر کت هم که بعنوان شکل ظهور ارزش، مظهر ارزش، مجسمه ارزش، به ارزش کتان نمود میبخشد این قابلیت را در خارج از این رابطه ندارد، بعبارت دیگر این یک قابلیت برخاسته از طبیعت کت، برخاسته از کت بعنوان یک شئ، نیست.

اولاً٬ دو وجه کالا در اصل (و بقول مارکس در نقل فوق: «به معنی دقیق کلمه») «ارزش استفاده» و «ارزش»٬ (نه به قول ایشان «ارزش مبادله») است. آنگاه که از هم جدا می شوند و این «ارزش»٬ «شکل ظهور مستقلی» بخود می گیرد٬ تازه می شود «ارزش مبادله»! تا اینجا٬ بسیار واضح است که این دوست ما متوجه تفاوت «ارزش» که از پروسه تولید مایه گرفته و وجود می یابد٬ با «ارزش مبادله» که در حین مبادله خود را ظاهر می سازد٬ نیست. چرا که «ارزش مبادله» در واقع همان حالت پدیده ای٬ ملموس شده و «شکل ظهور مستقل» یافته از «ارزش» است که در جریان مبادله و برای امر مبادله٬ می باشد (لطفاً یکبارد دیگر به کل جمله اول ایشان در متن فوق خوب توجه کنید و به زیر نویس بعدی نیز نگاهی بیاندازید).
دوماً٬ مارکس کجا گفت که «کالا وقتی کالا می شود که…»؟ او در همین نقل قول به وضوح اشاره می کند که در حین مبادله «ارزش» کالاها در فرم مادی کالای دیگر ظاهر٬ ابراز و یا بیان می شوند (این همان است که پیشتر به مثابه قطب های «ابراز وجود ارزش» تشریح شد)نه اینکه «ارزش» خارج از بازار و خارج از رابطه مبادله اصلاً وجود ندارد! کاملاً برعکس… چون کالاست (یعنی صاحب یا محمل ارزش است)٬ به بازار می رود که آن ارزش مبنایی برای مبادله گردد!
سوماً٬ مگر اصلاً می شود که «جنس۱» که به قول ایشان خارج از بازار٬ «اصلاً نمیشود گفت کالاست»٬ «محمل یا ظرف ارزش» نباشد٬ در عین حال وقتی مقابل با «جنس۲» قرار گیرد٬ یکباره «وجودش بعنوان یک شئ مفید و وجودش بعنوان ارزش ، از هم جدا شوند وارزشش شکل ظهور مستقلی» بیابد؟!!
در ضمن اگر توجه کرده باشید٬ ایشان در همین جمله اول «ارزش» و «ارزش مبادله» را یکی فرض می گیرد. این عدم تفکیک آنهم جایی که قرار است تفاوت آنها روشن گردد٬ قطعاً حاکی از ابهام سنگین نسبت به درک از کل این مبحث می باشد. و این البته برای من کاملاً قابل انتظار و در نتیجه قابل درک است. چرا که این «ابهام و ناروشنی» از فهم این مبحث٬ عموماً فرد را به سمت ساختن فرم های ذهنی خاص خود می کشاند. بی خود نبود که مارکس در اولین مقدمه اش بر جلد ۱ «کاپیتال» گفت: «بنابراین٬ به استثناء بخش مربوط به فرم ارزش٬ این جلد نمیتواند اتهام دشوار بودن (متن) را قبول کند.» (برای این نقل به زیرنویس «الف – “ارزش استفاده” و “ارزش”…» مراجعه شود).

این نوع نگرش و نحوة تحلیل در این اظهاریة کوتاه٬ نه تنها آشکارا با همین نقل قول فوق از مارکس که ایشان اظهار خود را متکی می کنند٬ در تناقض است٬ بلکه به وضوح یک درک وارونه را در بستر شیوه تفکر اسکولاستیکی که در مبحث «چگونگی تجرید کار و نقد یک بینش اسکولاستیکی» مورد بررسی قرار گرفت٬ به نمایش می گذارد! درکی که در بهترین حالت فکر میکند کار در جریان مبادله «تجرید» می شود. در حالیکه ما دیدیم که «کار عام تجریدی» جایگیر شده در کالا٬ در حین مبادله٬ در واقع از حالت تجریدی به حالت ملموس پدیده ایی٬ دگردیس (Metamorphic) می گردد…
بنابراین٬ توضیح بیشتری در نشان دادن عمق پرت بودن این درک از واقعیات و تحلیل علمی از پروسه گردشی تولید٬ مبادله و بازتولید٬ احتیاج ندارد.

4. The Elementary Form of value considered as a whole
The elementary form of value of a commodity is contained in the equation, expressing its value relation to another commodity of a different kind, or in its exchange relation to the same. The value of commodity A, is qualitatively expressed, by the fact that commodity B is directly exchangeable with it. Its value is quantitatively expressed by the fact, that a definite quantity of B is exchangeable with a definite quantity of A. In other words, the value of a commodity obtains independent and definite expression, by taking the form of exchange value. When, at the beginning of this chapter, we said, in common parlance, that a commodity is both a use value and an exchange value, we were, accurately speaking, wrong. A commodity is a use value or object of utility, and a value. It manifests itself as this two-fold thing, that it is, as soon as its value assumes an independent form – viz., the form of exchange value. It never assumes this form when isolated, but only when placed in a value or exchange relation with another commodity of a different kind. When once we know this, such a mode of expression does no harm; it simply serves as an abbreviation.
(In the fist English Under the F. Engels‘ supervision – PDF format: page 41)

————– زیرنویس مربوط  به «وجود ارزش» در کالا و «ارزش مبادله»

*2- برای ارجاع به مارکس در مورد رد تاریخی از وجود مناسبات کالایی که فرم ارزش و فرم پول را شکل دادند به زیرنویس *1- * در مبحث «الف – “ارزش استفاده” و “ارزش”: دو عامل لاینفک وجودی از کالا» مراجعه شود.
همچنین این نقل قول زیر هم تفاوت «ارزش» و «ارزش مبادله» را نشان میدهد و هم اینکه اشاره به وجود «ارزش» در کالا دارد. همانطور که من در متن ذکر کرده ام٬ آنرا اینجا نیز تاکید میکنم. چرا که فرد بسیار با مطالعه و کاپیتال خوانده ای میگفت (نقل به مضمون): «ارزش» بقول مارکس «عینی» است و نه «مادی». و به همین اعتبار نقد سنگینی روی اینکه من گفته ام «ارزش وجودی مادی» است و یا حتی گفته ام «ابراز وجود ارزش» (یعنی بخاطر استفاده از کلمه «وجود»)٬ داشت. و البته این را با این فرض خود ساخته از نظر من داشت که «وجود مادی» حتماً و همیشه به معنی وجود «شیئ» یا چیزی ملموس و مشخص می باشد. *B*
منتها معلوم نیست که اگر «وجود مادی» حتماً به معنی شیئیت داشتن و مشخص است٬ چرا «وجود عینی» نمی تواند چنین نیز باشد؟! در حالیکه مقوله «عینی» یا مابه ازاء انگلیسی اش٬ «ابژکتیو objective» که بیشتر از مقوله «مادی یا materialistic»٬ «شیئیت داشتن» را به ذهن می آورند!! البته این سؤال معتبری است اگر بپرسیم که «خوب چرا مارکس به جای عینی نگفت مادی؟». جواب من اینستکه در دوره مارکس هنوز علوم و بخصوص علم فیزیک مقوله ماده را با هرچیزی که صاحب «جرم » است یکی می گرفتند. نه اینکه بگویم وی از وجود «ذره-موج بوزون» مطلع بود٬ بلکه چون نزد علوم دوره خود و باطبع افکار عمومی هنوز بار «جسمیت داشتن» روی مقوله «مادی» سنگینی می کرد٬ در نتیجه برای وی می توانست مورد ملاحظه جدی باشد. در حالیکه به لحاظ نظری مارکس کل جهان خارج از ذهن بشر را «مادی» فرض می کرد. برای همین هم هرچه که از این جهان پیرامون ما تجرید کنیم٬ حتی اگر مثل «کار عام» (یا جوهر ارزش)٬ نامحسوس و نامشخص باشد٬ باز هم می توانیم بگوئیم این موجود تجریدی قابل تشخیص٬ «عینی» و به طریق اولی «مادی» می باشد.
در هر حال٬ جدا از اینکه در متن و زیرنویس های نوشته ام٬ به وضوح خلاف نتیجه گیری ایشان را (که گویا از نظر من «وجود مادی» حتماً شیئیت یافته است) خواهید دید٬ بد نیست برای نشان دادن سازگاری نظرم  با درکی که مارکس ارائه میدهد٬ از این نقل قول نیز بهره گیرم: .

 بنابراین٬ اولاً: ارزش های مبادله معتبر از یک کالای داده شده (یا کالای مشخص) چیزی یکسان را بیان می کنند؛ ثانیاً٬ ارزش مبادله٬  عموماً٬ تنها شیوة ابراز٬ (یا) فرم پدیده ای از چیزی که در وجود آن (کالا) موجود٬ (و)  در عین حال قابل تشخیص از آن٬ می باشد.”
(جلد ۱- صفحه ۲۷ – متن PDF ترجمه انگلیسی – با نظارت ف. انگلس – انتشارات پروگرس-مسکو)

(ترجمه و پرانتز ها از طرف من می باشند. ج. فام)

که اینجا از این کلمات برای اشاره به «ارزش» استفاده کرده است: «چیزی something»٬ «در وجود آن موجود است  contained in it»! خوب به این ترتیب باید مارکس را هم به واسطه این کلمات شیطون بلایی به سُلابه کشاند!
و تازه در سرتیتری از کتاب کاپیتال که در زیرنویس *2-   در «ت – دو قطب ابرازِ وجودِ ارزش: فرم نسبی ارزش و فرم معادل» از مبحث قبلی  نیز آمده است٬ مارکس می گوید: کاراکتر دوگانه کار در کالاها جسمیت پیدا میکند (با هر ترجمه ای که از “character” داشته باشیم). دقیقاً به این معنا که «کار مشخص» و «کار مجرد» هر دو٬ در کالا ها بصورت «ارزش مصرفی» و «ارزش»٬ جسمیت (و به نظرم دقیقتر و جامعتر است که بگوئیم «مادیت») می یابند. که البته فرم ملموس شده اش همان «ارزش مصرفی» است٬ در حالیکه وجه عام تجریدی اش٬ «ارزش» را می سازد. پس ارزش به این ترتیب موجودیتی لاینفک٬ اما در عین حال قابل تشخیص از «ارزش مصرف» بوده و نقش متفاوتی را بازی میکند (به مباحث قبلی جهت حل یا درک این «پارادکس» مراجعه نمایید).
البته که می توان بسیاری موارد مشابه و مشخص تر را از وی اینجا ردیف کرد. منتها به قول قدیمی ها «مشت نمونه خروار است». ضمن اینکه  بهتر است زیاد وارد این بازی «مُلانُقَطی» نشویم!

—————————————–

*B* –  از جهت توجه به رعایت روش و «اخلاق» عمومی در «جدل»٬ لازم به ذکر است که این دوست بسیار گرامی هنگامی نسبت به بکار بردن «وجود مادی» مرا مورد انتقاد قرار داد که اتفاقاً من این مقوله را در مباحث قبلی چند جا مشخص کرده بودم. منتها ایشان یا ندیده بود و یا نمی خواست آنرا به رسمیت بشناسد. به همین خاطر نه تنها یک بنای بلند بالایی از نقد که مملو از نقل قول های مارکسی بود٬ روی همین دوکلمه٬ پی ریخته و ساخته و پرداخته کرد٬ بلکه  حتی با تذکر مستقیم من نیز حاضر نبود از آن صرف نظر کند (اغراق نمیکنم ها٬ این قسمتش٬ تقریباً ۲۰ صفحه از کل ۳۰ صفحهْ ریز نویس شده بود!). در حالیکه مطابق آداب بسیار جا افتاده میان مراودات روزمره نیز٬ اگر من بگویم منظورم از “شیر”٬ آن “شیر غرُنده و درنده جنگلی” نیست که تو داری می گویی٬ بلکه “شیر پاستوریزه” شده است و در نتیجه هیچ خطری ندارد! اینجا حتی اگر من ابتدا این تفکیک را مشخص نکرده باشم٬ طرف نهایتاً مثلاً می تواند مختصر و مفید بگوید: «عزیز جان٬ با این کلمه ای که تو بکار می بری٬ برای همه این “شیر وحشی جنگلی” تداعی خواهد شد»! نه اینکه کماکان بیاید سخن ها و چندین و چند صفحه در باره مشخصات «شیر» که حیوانیست وحشی٬ در جنگلها و گاه در قفس ها زندگی می کند و به قولی «چه و چه»٬ برای اثبات اینکه مثلاً  “شیر خطرناک” است ردیف کند! «حضرت عباسی» درست نمی گم؟!
نتیجه اخلاقی دیگر اینکه٬ بنظرم درستش این است که در موارد اینچنینی٬ ابتدا سعی شود از طرف مستقیماً منظورش را جویا شویم. و یا حداقل آن مورد را زیر سؤال بگذاریم. خلاصه اینکه برای اعتبار خودمان هم که شده٬ این ریسک را نکنیم که «کاخ انتقادی» خود را روی موارد «ناروشن برای خودمان» بسازیم. بلکه حداقل شرط احتیاط حکم می کند که ما ابتدا یا مستقیماً سوال کنیم یا زیر سؤال بگذاریم و یا حداکثر یکی دو عبارت انتقادی بکار ببریم تا ببینیم طرف واقعاً منظورش چیست. اینگونه است که می توانیم در عین منصف بودن٬ انرژی خود و خوانندگان را نیز صرفه جویی کنیم.

با این وجود و علیرغم همه این توصیه های «اخلاقی» و «رفتاری»٬ انصافاً من باید از نفس این انتقاد و موارد دیگر انتقادی٬ ممنون باشم که واقعاُ هم هستم. و حتی آنرا مستقیماً هم ابراز کردم. چرا که در این مواردی که مورد نقد واقع شدم٬ کل مباحث مربوط به کالا در سطح بسیار قابل توجهی ارتقاء پیدا کردند. همچنین باعث شد که بخصوص تمام موارد مربوط به این دو کلمه «وجود مادی» و حتی «وجود عینی» را جا به جا٬ مشخص کنم تا معلوم باشد آیا منظور و معنای آن «وجود مادی» یا «وجود عینی» مشخص و ملموس است یا نه.
احتمالاً شما هم این تاکیدات گاه خسته کننده را متوجه شده باشید یا بیشتر خواهید شد.
در هر حال …. خسته نباشید! 

—————————— پایان زیرنویس های *1  و *2 

اگر مایلید از همینجا به مبحث اصلی برگردید٬ لطفاً به این لینک کلیک کنید: «پدیده “ارزش مبادله” و ضرورت پیدایش تاریخی پول»!