الف – پروسة اجتماعی کار

کار پیش از هر چیز یک پروسه یا روندی است فعال میانِ انسان و طبیعت. عملی که بوسیلة آن بشر همواره از این طریق متابلیسم یا سوخت و سازِ موردِ نیازش با طبیعت را تنظیم و کنترل میکند. در این سطح٬ موقعیت و مشخصه های فیزیولوژیک انسان به مثابه یک نوع تحول یافته از «انسان-میمون» (ایپس Apes)٬ پیشفرض گرفته می شود. همان مشخصاتی که ما پیشتر در مباحث قبلی نسبتاً مفصل بحثش راداشته ایم.
(برای این می توانید به مباحث در سرتیترهای «تئوری یا فرضیة انسان-میمونِ آبزی» و «منشاء انسان فعلی و شکل گیری جامعة انسانی» مراجعه نمایید!)

به اینترتیب٬ کار بشر بطور کلی عبارت است از فعالیتی هدفمند در تغییر٬ تبدیل و نهایتاً به خدمت گرفتن نیروهای طبیعت جهتِ بوجود آوردنِ شرایط یا چیزهایی که برای زندگی انسان لازم و مفید است یا در هر حال قرار است به نیازهای روزافزونِ انسان چه مادی و چه مربوط به روحیروانی٬ پاسخ دهند. انسان (آنطور که پیشتر مشخص کردیم)٬ از همان زمانهائی که با ابتدايی ترین ابزارها شروع به «تولید» کرد٬ همواره شرایطِ عمومی زیستی خودش را در طبیعتِ بکر یا «طبیعتی» که به دَرِجاتی متاثر از فعالیتِ پیشینیانِ خودش بوده اند٬ بهبود داده است. این یک پروسة بسیار فعال در تغییر خود و نیز طبیعتِ پیرامون مان بوده و خواهد بود. همین «بهینه سازی» طبیعت برای انسان٬ میتواند در عین حال منجر به درجاتی از تخریب و بهم خوردنِ اکوزیست طبیعتِ پیرامونِ خودمان هم بشود که اتفاقأ اکنون با پدیدة «گلوبال وارمینگ» به اوجِ شرایطِ خطرناکش برای کل بشریت و حیات در زمین هم رسیده ایم!

نکتة مورد نظر در اینجا اینست که کار انسان فرایندی است که برخلاف حیوانات هرچه کمتر حالتِ «غریزی» دارد. برعکس متصل به قابلیت های عظیمِ پردازشِ فکری بر روی داده های تجرید شده از طبیعتِ خارج از ذهنِ ما٬ باضافة کنترلِ آگاهانه بر اندامهایمان٬ میباشد. در نتیجه محدود به میزانِ قابلیت های غریزی که طبیعت در ما تعبیه کرده است٬ نمی باشد. به قول مارکس٬ «امتیازِ بدترین معمارانِ ما٬ در مقایسه با بهترین معمارانِ حیوانی٬ چون زنبور و عنکبوت٬ در اینستکه ما برای ساختنِ هر بنائی ابتدا طرح معماری آنرا در ذهنمان بوجود میآوریم(نقل به معنی). در واقع پردازشِ طرح و هدفی از پیش٬ باضافة بکارگیری سطحی از ابزار و وسائلِ تولیدی٬ پروسة هرعملِ تولیدِ اجتماعی ما را اساساً متفاوت و بسیار پُر قدرت تراز عملِ اعجاب انگیز اما «فطری» هر حیوانِ دیگری٬ شکل میدهد. بیخود نیست که مذاهبِ پیشرفته تر در دنیای کهن٬ یعنی «یکتا گرایانِ» موسوی٬ عیسوی و مُحَمّدی٬ از قابلیت های فکری انسان در هدفمند بودنِ تولیداتِ خود٬ تجرید کرده و با پردازش هائی٬ مفهومِ «ماوراء عالمِ مادی»-زیستی بنامِ «خداوند»* را خلق کردند. آنکه (از قرارِ داستانی-تخیلی اش) بر «عرش اعلای» خود٬ این جهان را (آنچنانکه پیشتر «آیاتش» را در «زیرنویس ۴: خلقت خداوندی در طنز آخر هفته»٬ آوردیم)٬ برای انسان طراحی و به مرحلة اجرا گذاشت. و سپس این تخیل پردازان٬ در یک حالتِ «خَلسه وار» آنرا بعنوانِ «خالقی» که نه تنها گاهی «مهربون» و گاه «کم اعصاب»٬ بلکه آدمی (ببخشید پروردگاری) معقول٬ هدفدار٬ و با قابلیتِ فرمانروائی یک سلطان (واضحاً از جنسِ نَر)٬ میبایست سجده کنیم. تازه نه بخاطر اینکه او به این «عباداتِ» شیشه خورده دارِ آدمیزادی احتیاج داشته باشد٬ بلکه به خاطر «خودمان» (الحق که این یک قلمش کاملاً درُست است!)… خلاصه از مکرِ این موجودِ دوپا هرچه که بگی٬ کم گفتی. میگی نه؟! یکیش همین بندة «حقیر» میباشد که خودم هم ماندم چگونه شما را از «کجای» کار٬ در زمینِ خاکیآبی به «ناکجای» «عرشِ» شیرعسلیِ «الهی» کشانده ام!؟ 

—————————–

* زیر نویس مربوط به مفهومِ «خدا»:

{برخی از فلاسفة شرقی یا شبه مذاهبِ خارج از مثلثِ یکتاگرای «معم»٬ که ریشه شان گویا از «موسی» نیز قدیمی تر است یا همان حول و حوشِ تاریخی (منتها در جغرافیای خاورِ دور مثل چین)٬ مفهومِ «خدا» را بعنوانِ «خودآ» یعنی «به خود بیا» که اشاره به این است که قابلیتِ مغزی٬ بخصوص بخشِ ناخودآگاهِ مغزِ ما آنقدر عظیم است که … خلاصه به «خدای واحد» اما سه قطب-زادة مثلثَ «م-ع-م»٬ میگه «زکی»!}

پایانِ زیرنویس
————————-

….ادامه در صفحة بعد