الف- تئوری یا فرضیة انسان-میمونِ آبزی


در میان نظریه های جدید٬ من طرفدار «Aquatic Apes Hypothesis» یعنی فرضیه انسانمیمونِ آبزی٬ مییاشم (البته نیمهآبزی بنظرم درست تر است و لذا من چنین بکار میبرم). این فرضیه اساسأ از مشخصات چشمگیرِ اندامهای انسانِ فعلی در ناسازگاری با الزاماتِ «زمینزیستی» یا «غیرآبزی»٬ پایه ریزی شد و نه از آثارِ کشف شده مثل فسیل ها. اما چندی بعد از طرح ابتدائی اش توسط «ماکس وِستنهوفِر Max Westenhöfer»٬ بیولوژیستِ آلمانی در سال ٬۱۹۴۲ و سپس پیگیری اش توسط خانم «اِلین مورگان Elaine Morgan» بعد از ٬۱۹۶۰ فسیل هایی از «هومو» ها در آفریقا کشف گردیدند که با فرضیة ایشان سازگار تر بود. حتی پیدایش فسیل نوعی استرالوپیتکوس معروف به «لوسی Lucy» که متعلق به ۳ میلیون سال پیش است٬ در منقطه ای نزدیک به شمال شرقی آفریقا٬ جایی که جابجایی پیشرفت آب صورت گرفته است٬ حاکی از سازگاری زمانی و مکانی اش با این نظریه می باشد. 

Max Westinghofer and Elaine Morgan, pioneers of Aquatic Apes Theory. with 5 characteristics among others, which are common in human.
پنج مشخصه از میان خصوصیات ظاهری و بیولوژیکی عمومی انسانها… ه به همراه عکسهایی در پیش زمینه از دکتر آسیب شناس «ماکس وِستنهوفِر» و خانم «الین مورگان» که از پیش قراولان تئوری «ایپس آبزی» می باشند. ه


به هر حال طبق این تحقیقِ علمیِ جدل برانگیز٬ گروههایی از انسانهای اولیه٬ در کنار آبهای کم عمق اقیانوس برای حداقل صدها هزار نسل زندگی میکردند که باعث شد چندین مشخصة فیزیکی و اندامی ما متفاوت از اجداد میمونی ما شکل بگیرد. توجه داشته باشیم که این مشخصات همه با هم و در یک «هماهنگی بیولوژیکی » درونی در وجود انسان جمع گردیده و قوام یافته اند.  حال جدا از میزانِ پیشرفت آن در پیدا کردن شواهد تاریخی و پیگردهای مربوطه٬ میدانیم که قابلیت های تطبیقی طبیعی ما بعنوان یک نوع «زمینیزیست» (terrestrial)٬ با محیط خود نسبت به منشأ میمونی مان و کلأ در مقایسه با دیگر موجودات زمینی مثل گربه سانان و سگ سانان٬ بسیار متفاوت و کلأ ناسازگار است. از جملة انان اینکه:

 ۱«موی کم و پوست نازک»! ۱*
برعکس دیگر موجودات زمینی٬ موی بدن ما ریخته و پوستمان بسیار نازک شده که باعث حساسیت بیشتر نسبت به هوا و نور خورشید و نیز از دست دادن مواد معدنی بدن مان با فعالیت فیزیکی٬ بواسطة عرق کردن٬ میشود

Our body skin is more Consistent to live in water.
Human Skin body is more adapted to be in Water than in Land!

٬

۲ـ  «چربیِ زیرِ جلدی»!
بعلاوه زیر پوست ما یک لایة چربی یا باصطلاح «چربیِ زیرِ جلدی Subcutaneous fat»٬ است که مانند پوست دیگرِ پستاندارانِ آبزی مثل دولفین ها٬ نهنگ ها و سگ یا گاو دریایی (Manatee) که آنها هم زمانی زمینزیست بودند٬ با زندگی در آب بیشتر سازگار است تا خشکی. {بنظرم استعدادِ بیولوژیک چاقی مفرط انسان از اینجا میآید! – ج. ف.}

The Subcutaneous Fat is a fact of our marine living experience!
Our Skin has a layer of Fat, congenitally or instinctively. Another indication to our half-aquatic origin

۳«غریزة ویژة تنفسی و چشمی در سازگاری با محیط آبی»!
انسان٬ برخلاف دیگرموجودات زمینی٬ از زمان تولد٬ غریزتأ میتواند نَفَسِ خود را زیر آب نگه دارد. و بطور طبیعی چشمان خود را باز نگه دارد و بخوبی زیر آب شنا کرده و به شکارِ زیرآبی نیز بپردازد

We could hold our breath, keep open our eyes and swim instinctively !
Keep the breath, wide open eyes, swimming and hunting, all Underwater activities instinctively!

۴«پردة میان انگشی»!
میانِ انگشتانِ پنجة دست ما پرده ای پوستی-گوشتی (Webbed Tissue) وجود دارد. در حالیکه نزدیک ترین شاخه های هم خانواده میمونی ما چون گوریل ها٬ شامپانزه ها و«بنوبو Bonobo»
(بعنوان نزدیک ترین نوع به انسان) فاقد آن میباشند. شما اگر با نوکِ دو انگشت یک دستتان٬ از دو طرف قسمت میانی بین هر دو انگشت دستِ دیگرتان را کمی بفشارید٬ این حالت پرده ای را احساس خواهید کرد. این مورد نیز قاعدتاً٬ در آندورانِ نیمه آبزی ما شکل گرفته. این حالت یا شکلِ پرده دار در ساختمانِ پنجه ای «مرمیدها» بسیار آشکار تحول یافته است (در این رابطه به مبحث بعدی با سرتیتر «ایپس-آبزی (پری دریایی واقعی)…» مراجعه نمائید)

Another significant signature to show our half-aquatic origin: Webbed Tissue among our fingers!
The webbed tissue among human fingers, is another significant signature, suggesting our half-aquatic origin.

۵ – قامت کاملا کشیده و عمودی شده که روی دو پای خود حرکت می کند
این مشخصه طبق تئوری آکادمیکی «ساوانا Savannah» به چند عامل دیگری غیر از محیط زندگی نیمه آبزی تحویل داده می شود. از جمله به لزوم کشیدگی بدن برای دیدن شکار ها از راه دور و نیز بعد ها به ضرورت جذب کمترین دما از محیط زمین به بدن. این استدلالات گرچه ممکن است به درجاتی در برخی شاخه ها و یا دیگر جانواران تاثیراتی در این جهت داشته باشند٬ اما به وضوح نارسایی خود را در توضیح قوام کامل این مشخصه در پیشینیان مستقیم انسان٬ نشان میدهند. طبق تئوری «ایپس آبزی»٬ قامت راست انسان از یادگار ماندگار دوران چندین هزار نسل از زندگی شاخه ای از استرالوپیتکوس در آبهای کم عمق و نیمه عمیق در شمال شرقی افریقا٬ می باشد.  

Skeleton comparison and more for the "erected body" since homo's.
مقایسه اسکلت های شاخه های مختلف میمونی (شامپانزه٬ گوریل ها و غیره) با ایپس راست قامت شده یا «هومو »ها! همچنین تصویر رسمی «لوسی» متعلق به بیش از ۳ میلیون سال قبل میباشد که البته مطابق فرضیه «ساوانا » با موهای انبوه تر نشان داده می شود. عکس های شاخه های میمونی اخیر هنگامی که درون محیط آب می روند٬ سرنخی را به ما میدهند که چگونه این عملکرد در طول نسل ها زندگی در چنین محیطی به قامت شق و راست شده کشیده میشود. ه

*********************************

{تکمیلی بعد از تحریر اولیه: در این فایل تصویری – «پی دی اف pdf»ی٬ شما میتوانید بسیاری از مشخصات دیگر که حاکی از سازگاری بیولوژیکی ما در محیط آب می باشند را بصورت تصویری مشاهده کنید.
جهت اطلاع و سهولت٬ در اینجا به سر تیترهایی که همراه با توضیحاتی منسجم و بهم مربوط٬ در عکس آمده اشاره می کنم:
۱- قابلیت های مربوط به شنا و در آب غلطیدن
۲- موقعیت های بیولوژیکی و اندامی در هنگام بارداری و بچه بعد از زایمان
۳- وضعیت اندامهای جنسی در مرد و زن
۴- توانایی در ایستادن٬ راه رفتن و دویدن بر روی دو پا
۵- قابلیت شیرجه و شنای زیر آبی برای شکار و غیره
۶- وضعیت سر٬ جمجمه و قابلیت های متنوع اندامی در ناحیه بالای گردن
برای دیدن تصویر بزرگ شده این فایل روی لینک زیر زیر عکس کلیک کنید و آنرا در صفحه دیگر ببینید: }

A sophisticated illustration of various characteristics in human, which are using to support waterside theories including Aquatic Apes theory.
A coherent picture of arguments used in various waterside hypotheses (incl. the aquatic ape hypothesis) in human evolution.

طرح نمادین از مشخصات دوزیستی انسان: یک تصویر توضیحی منسجم از دلایلی که در تزهای گوناگون مربوط به زندگی مستمر کنار آب (از جمله «فرضیه ایپس آبزی») در تحول انسان.

*********************************

در هر صورت٬ وجود این چنین مشخصات فیزیولوژیک یا اندامی در بدن ما٬ نشان میدهند که انسان بدوی قاعدتأ میبایست حداقل چندین و چند صدهزار نسل در آن شرایط نیمه آبزی میزیست تا این تبدیلات در یک شاخه ای از نوعِ انسانهای اولیه بتواند چنین با قوام در وجود نوع انسان شکل یابد. میگویم «یک شاخه…»٬ چرا که با توجه به داده های جدیدتر از فسیل های کشف شده٬ بنظر می آید که شاخه های دیگری از انسانهای اولیه به موازات این نوعی که ما نهایتأ از نسل غالب آنها هستیم٬ وجود داشتند و شاید تا چند هزار سال پیش هم کماکان بصورت پراکنده در نقاطی زندگی میکرده اند . در ضمن من درک به اصطلاح «بوته ای»٬ یعنی پُر شاخ و برگی و درهم تنیده٬ را در زمینه تحول جانوران از جمله انسان می پذیرم. در مقابل آن٬ بخشی از دانشمندان و پژوهشگرانی که در این زمینه کار و تحقیق میکنند٬ هنوز گرفتار یک درک «خطی» از روند واقعی تحول انواع و به ویژه نوع مربوط به انسان هستند. بنابراین با کشف مواردی که حاکی از زیست موازی انسانهای اولیه که ما٬ بالاخره از ژِنِ غالبِ آنها میباشیم با مواردی که هم انسان اولیه بودند و هم ما از نسل مستقیمِ آنها نیستیم٬ دچار سردرگمی و یاس در کشف حقیقت در این زمینه میشوند. و شاید هم بعضأ به موضعِ نفی آن کشفیات با اتهام «جعلی» بودنشان برسند. از طرف دیگر تعداد دیگری با پیشفرضِ گرفتنِ درک «خطی» خود بجای واقعیتِ «بوته ای»٬ کلیت و اصل واقعیتِ تکاملی در پیدایش انسان و دستاورد های علمی «داروین» و بعد از آنرا باطل اعلام کرده تا آنرا به «خلقت» توسط «پروردگار» شان بچسبانند. همچنین بعضی دیگر از این سری٬ نسل نهایی انسان را نتیجة اتفاقی مرموز٬ مانند دستکاری توسط موجودات فضایی یا فرازمینی٬ میدانند.

————————— زیر نویس ۱* : ——- 

۱*) توضیحی جهتِ رفعِ شبهه (در شمارة «۱-»):

{از آنجا که از یک طرف ما انسانهای بسیاری را داریم که پاهایشان نسبتأ هنوز به نسبت دستها یا بالاتنه کوتاه تر است.  و از طرف دیگر وجود موهای هنوز نسبتآ انبوه (که البته نسبت به اجدادِمیمونی مان قابل قیاس نیست) در سراسر بدن در بعضی دیگر٬ ممکن است بعنوانِ «شاهدِ مثال» علیه تزهای فوق (یعنی مشخصاتِ بعد از دورانِ نیمه آبزی ما ذکر شده در شمارة «۱و موردِ «ب-») استفاده شود و باصطلاح آنرا به چالش بکشد. این دو حالت ناسازگاری نسبی مربوط به موهای انبوه تر و پاهای کوتاه تر گاهاً بصورت «علائم مشخصه مرض syndrome» اختلالات های ژنتیکی ظاهر میشوند (نمونه هایی در عکس زیر به رؤیت درآمده اند).
اما من شخصأ تناقض نسبی را برپایه درک علمی عمومی ام چنین تفسیر میکنم: این مواردِ کم «سازگار»٬ میتوانند یا بواسطة عملکرد ضعیف شدة ژنتیکی متعلق به گذشته های خود و یا نتیجة آمیزش هایی میان آن نسل های نیمه آبزی که بعد از تغییرات مذکور٬ از کناره های اقیانوس ها فاصله گرفتند٬ با انسانمیمونهایی که آن تغییرات را ازسر نگذرانده بودند٬ بوجود آمده باشند. بنظر میرسد که در هر حال ژن آن نوعِ غیرِ آبزی کماکان در ما وجود دارد. اما بسیار ضعیف شده است. یعنی ژنِ مستقیمأ مربوط به نیمهآبزی٬ قاطعانه (اما نه مطلقأ یا تمامأ)٬ در نهایت غالب گشته است. نکته ای که باید توجه داشت اینستکه٬ هر تغییر و/ یا پیوندی هم که ممکن است صورت گرفته باشد٬ در هر حال زمانی که قسمت جلوی مغز ما (frontal lobe) تحولِ نهایی را به اتمام رساند٬ همة نسل های بعدی یعنی انسانِ کنونی (با همة تنوعاتش در آنموقع یا بعدها) صاحب آن گشتند. و بهمین خاطر بلحاظ بیولوژیک انسانها در سراسر زمین مبنای اساسی واحدی دارند. }
         

comparison of human and another family branches. Plus bushy hair & short legs syndromes.
مقایسه میان مشخصات اندامی انسان با شاخه های دیگر میمونی همچون گوریل و شامپانزه ها. همچنین خانواده انسان های راست قامت همچون انسان فعلی٬ «نئاندرتال» و «دنیس اووان»ها. باضافه عکس هایی واقعی از آدمهایی که به سیندرم موهای انبوه و پاهای کوتاه میمونی دچار گردیده اند.ه

** پایان زیرنویس  —————-

و اما… مورد مربوط به تئوری انسان بدوی نیمه آبزی٬ با کشف جدید علمی در وجود «مرمید ها» یا در واقع نوعی انسانهای دریازیست که در افسانه های ما معروف به «پری های دریایی» هستند٬ کاملأ سازگار است. و نه فقط سازگار است بلکه در واقع کاملأ تئوری مربوطه را پشتیبانی میکند

حال توجه شما را به مقدمه و سپس مبحث اصلی مربوط به واقعیت و اهمیت بیولوژیکی کشف علمی اخیر آنان در دو سرتیتر بعدی جلب می کنم:

ادامه در صفحة بعد…