ضمیمه ۹ – مضرات و توهمات پیرامون طرح خواسته «استقلال یا جدایی تشکل های کارگری از احزاب» و چگونگی برخورد به آن!ه

طی دو کامنت زیر پست «میثم آل مهدی» * من نیز نظر خود را بطور خیلی خلاصه چنین بیان کردم:

«طرح خواسته جدایی تشکل های کارگری از دولت٬ اصولی و درست است٬ اما خواسته «جدایی تشکل های کارگری از احزاب» از نظر متدولوژیک بسیار غلط و گمراه کننده است. همچنین درعمل نه تنها تفرقه افکنانه بلکه مهمتر از همه در کنه وجودی خود بصورت رسمیت دادن به سرکوبگری هر چه بیشتر توسط همان دولتها منجر خواهد گشت

پیش از شروع٬ باید تاکید کنم که این ملاحظات و نظر من٬ در شرایط سلطه حکومتهای بسیار سرکوبگر و مشخصاً در محدوده «ایراناسلامی» می باشد. چرا که مثلاً اگر ما سراغ کشورهایی چون کانادا (که من تجربه و اطلاع مشخص دارم) برویم٬ برخی فرمولبندی ها حتی در رابطه با «استقلال از دولت»٬ می تواند شامل ملاحظات متفاوت تری نسبت به ایران اسلامی فعلی٬ قرار گیرد. با این تذکر میروم سر اصل مطلب:
مورد اول یعنی لزوم طرح استقلال از دولت٬ هم مورد قبول فعالین و علاقه مندان به این عرصه از مبارزات کارگری می باشد و هم بسیار روشن٬ متعین و مشخص است. فشرده نظر من در این رابطه٬ در کامنت ۲ * آورده شده است. در این رابطه خلاصه اینکه٬ واضح است که «رهنمود های نظری» دولت٬ اصولاً معنا یا موضوعیتی برای شکل دادن یا حفظ تشکل های کارگری٬ ندارد! بنابراین٬ دست چنین دولتهایی در «کمک مالی» یا «اعتباری» و یا قرار دادن مهره های خود در هر تشکل کارگری٬ قطعاً برای کنترل کامل آنها جهت سر سپردگی به سیاست های سرکوبگرانه خودشان می باشد. بنابراین تاکید بر «استقلال از دولت» (مستقیم یا غیر مستقیم) و مشخصاً تصویب آن توسط کارگران نسبت به هر سطح از تشکل یابی خود٬ بسیار اصولی و بلکه لازم است.
اما امر «استقلال از احزاب» چنین نیست. همانطور که گفتم٬ «جدایی تشکل های کارگری از احزاب»٬ نه تنها بغایت سردرگم کننده٬ نا مشخص و نا متعین بوده یا میتواند باشد٬ بلکه اصولاً رسمیت دادن به تمکین از پیشی به دولتها برای نفس هر میزان سرکوب و در هم شکاندن مقاومت کارگران متشکل شده (در هر سطحش٬ حتی ساختن سندیکا)٬ توسط کسانی که چنین طرح می کنند٬ آنهم با قرار خودشان می باشد

در اینجا می خواهم این موضوع را به اصطلاح تا سطحی «موشکافی» نمایم. در انتها به نوع راهکارهای عملی در شرایط مشخص خواهم پرداخت. حال با تفکیک اگر بگویم از اینقرار خواهد بود:
۱فرض بر این است که این معضل وقتی پیش می آید که کس یا کسانی بخواهند آنرا بصورت یک «قرار» برای تشکل های کارگری پیشنهاد دهند. به عبارت دیگر اگر هر تشکل کارگری٬ به هر دلیل (از جمله به درست موضوعیت نداشتن آن برایشان) وارد چنین پروسه ای نشود٬ در نتیجه بعنوان یک معضل یا مسئله غیر قابل حل و فصل پیش روی فعالیت هایشان٬ ظاهر نخواهد شد. اما قطعاً دیر یا زود برایشان بصورت بسیار جدی ظاهر خواهد شد. چرا که مطابق فرض ما٬ رژیم اسلامی٬ به انگ زدن های «وابستگی» به فلان حزب یا «ضد انقلاب» برای سرکوبگری و یا بدنبال سرکوبگری شان٬ خواهد پرداخت. لذا٬ برای فعالین و عموم کارگران لزوم روشن کردن موضع خود در قبال آن موضوعیت ده چندانی (نسبت به دعواهای درونی خود) پیدا خواهد کرد.
———-

* پست «میثم…» به همراه هر دو کامنت ۱ و ۲ ٬ به اضافه مجادلات شکل گرفته اش٬ در صفحه «مجادلات روشنگرانه – Intellectual polemics»٬ در این لینک موجودند:

https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=1285130541658187&id=587763074728274

——- ادامه متن:
۲در این حالت٬ نظر من  * همان است که بصور فشرده گفته ام.
——–
* {و شاید بهتر است بگویم «نظر مورد قبول من»! چرا که این موضوع جدیدی نیست. پس مباحث پیش از این برای من نیز٬ کم و بیش آشنا می باشند. با اینحال آنچه می گویم٬ لزوماً با طرح و ابراز نظر یا اتخاذ مواضعی در این رابطه توسط افراد دیگر یا گروه ها و احزاب سیاسی٬ یکی نیست. حتی با آنها که کم و بیش سازگاری یا «همسويی» دارم یا ظاهراً دارم. چرا که میتواند نقاط تاکید و زاویه نگاه و حتی نتایجی که گرفته میشود متفاوت و حتی در مواردی مخالف یکدیگر نیز باشد. پس اگر می خواهید به من جواب دهید به آنچه که اینجا گفته ام استناد کنید٬ و نه با ارجاع به نظر فلان اشخاص یا احزاب!}
———

در هر حال آنرا به این ترتیب بیشتر باز می کنم:

الف) نفس اینکه رژیم اسلامی (یا مشابهاتش در کشورهای دیگر) با سرکوبگری های خود و ایجاد فشار و تنگناهایی بطور مستقیم یا غیر مستقیم٬ فعالین و عموم کارگران را در مقابل چنین درخواستی قرار می دهند٬ حاکی از آن است که این مسئله بیش و پیش از هر تمایل «خالص» در کمپ جنبش کارگری٬ حالت تحمیلی از طرف حکومتها برای ایجاد تسهیلات سرکوبگرانه شان دارد. حتی طرح ظاهراً مستقل (یا قائم به ذات) از طرف طیفی از فعالین کارگری *٬ عموماً خود ناشی از اتخاذ نوعی موضع پیشگیرانه برای مثلاً «خنثی کردن بهانه های رژیم»٬ می باشند (فعلاً از غرض و مرض ها در این رابطه صرفنظر می کنم)! این خود یک جنبه از مجموع مواردی است که سردرگمی را می تواند بدنبال بیاورد (در ادامه بیشتر روشن خواهد شد).
———-
* {چه خود مستقیم در شکل دهی آن تشکل ها شرکت داشته باشند یا نداشته باشند. و یا چه مستقیماً کارگر در آن تشکل فرضی باشند یا نباشند. و یا اصولاً «کارگر» باشند یا نباشند!}
——-

ب) نامشخص و نا متعین است! چرا که «وابستگی» یا عدم «وابستگی» به احزاب بسیار بسیار نسبی است و می تواند یک طیف بسیار گوناگونی را در بر می گیرد. مشخصاً اگر بگوئیم؛ از طیفهای متلون توده ای تا مجاهدین پیش از فاز نظامی و یا بعد از آناز فدایی دوران شاه یا انشعابات بی شمارشان در بعد از قدرت گیری خمینیتا سهند و کومله و حزب کمونیست ایران و شاخه های متعدد بعدیشان. تازه اگر نخواهیم تبعیضی هم قائل شویم٬ باید احزاب مستقیماً متصل به کلیت رژیم اسلامی یا حکومت سابق شاهنشاهی را نیز اضافه کنیم. خوب در این رابطه٬ «وابستگی» چه معنا یا معانی می تواند بخود بگیرد؟!
شاید بتوان گفت که ما یک لیست بلند بالایی را پیش روی خود خواهیم داشت: از ارتباط مستقیم تشکیلاتی در سطوح و تعاریف متفاوت (چه در سطح تاریخی وجود هر «حزب یا تشکل» و چه در مقایسه با یکدیگر)… تا طیف گسترده ایی از مواضع٬ پاتفرم های اجرایی و خط مشی های قدیمی یا جدید٬ تا بنیاد های نظری٬ فکری٬ فلسفی٬ اجتماعی و البته سیاسی. از شعار های آرمانی و استراتژیکتا خواسته های مطالباتی و یا رهنمودی در همه امور زندگی و یا بعد از دستگیریهای احتمالی و غیره و غیره. به این ترتیب هرکس٬ در هر موقعیتی که هست٬ میتواند «رد پای» فلان جریان را در بهمان تشکل کارگری «تشخیص» دهد!! میگویم هرکسی٬ یعنی واقعاً مرزی ندارد. چه فلان فعال یا فعالین قدیم کارگری یا «کمونیستی» یا مجاهدینی و توده ایستیو چه عناصر اطلاعاتی رژیم یا حزب اللهی های محلی٬ همه میبتوانند «رد پای» چیزی یا جریانی را در تاریخ یا تاریخچه بوجود آمدن و گسترش محدود دوره ای خود پیدا کنند. اصولاً پیدا کردن و بزرگنمایی (یا آگراندیسمان) کردن فلان «ردپا» برای تبلیغات سازمانها و احزابی که قرار است مستقل از دولت وقت و بلکه علیه آن باشند٬ همواره یکی از فعل و انفعالات درونی برای انعکاس بیرونی از میزان «پیشرفت» کارشان و نیز رقابت های آشکار و پنهان با جریانات دیگرِ کم و بیش نزدیک خود٬ بوده و خواهد بود. خوب یا بد بودنشان٬ خود جای بحث دیگری را می طلبد.

از طرف دیگر٬ برعکس٬ همین کار برای تبلیغات (یا شاید ضد تبلیغات) روبه جامعه از طرف ارگانهای اطلاعاتی و «امنیتی» رژیم٬ جهت تخطئه کردن اعتبار تشکلات یا تلاش هایی برای سازماندهی حرکات بی شمار کارگری٬ و بدنبال آن یا همراه آن برای سرکوب های فیزیکی فعالین و حتی گاه نه چندان «فعال کارگری» و نیز ترورهای روانی در سطح جامعه و علیه عموم ناراضیان یا معترضین٬ بکار برده شده و خواهد شد.

تا اینجا اگر دقت کنیم٬ در پس صحنه های معین پیش رویمان٬ ضرورتها و مطلوبیتهای نظام  طبقاتی سرمایه داری است که دارد خود را در شرایط معین گفته شده٬ ظاهر و بازتولید می نماید. چرا که رژیم اسلامی چنین ابزارها و ترفندهایی را هنوز در دست دارد و بعید است که قبل از سرنگونی اش٬ جنبش کارگری بتواند از دست رژیم کاملاً خارج کند

پ) با توجه به آنچه که گفته شد٬ هرگونه تلاش برای تعریف کردن و اِعمال یا بکاربردن نوعی بند اجرایی که تحت نام «عدم وابستگی یا استقلال از احزاب» را در خود داشته باشد٬ بسیار بسیار مضر و بشدت در مقابل نفوذ عوامل رژیم ضربه پذیرتر است. همچنین روندی خواهد شد که هر «کدخدای کارگری» (چه در میان همان کارگران و چه خارج آن!) نوع تفسیر خود را روی این بند بگذارد و مطابق آن چنین و چنان رهنمود دهد.
این بند به تنهایی چه در پروسه  پیدایش٬ استحکام٬ گسترش (تازه اگه به اینجاها برسد)… و چه دفاع از دستاورد های تاکنونی خود در مقابل حملات همیشگی و کم و بیش همه جانبه رژیم٬ موجب میشود که حضورِ ناگذیر گرایشهای موجود اجتماعی * درون کارگران را بصورت تفرقه افکنی های غیر سازنده و بلکه مخرب در آورده و موجب سردرگمی عموم کارگران نیز خواهد شد. این روند چون عموماً با تهدید یا دخالت ارگانهای سرکوبگر عجین است٬ بسادگی باعث پراکندن احساس نفرت از «احزاب» (بجای رژیم بالا سر خود!!) شده و طی دوره ای٬ خود سانسوری کم و بیش سنگینی را نیز دامن خواهد زد.
——-
* {منظورم از گرایشهای موجود اجتماعی در اینجا٬ لزوماً به معنی حضور« نعل به نعل» آنها با احزاب یا جریانات موجود سیاسی نمی باشد. در واقعیت معمولاً طیفی از این گرایشات عمومی سیاسی و اجتماعی و راهکارهای عملی پیش رویشان٬ توسط احزاب یا جریانات مشخصی بیان یا نماینگی می شوند. اما بسیاری از جنبه های این گرایشات مختص هر کارگر یا کارگرانیست که در آن محدوده حضور مستقیم دارند.}
—–

فکر نمی کنم که برای هر کدام از این موارد احتیاج به مثال های مشخصی باشد. من قویاً معتقدم که چنین تجربیاتی توسط نه تنها کارگران در واحد های گوناگون٬ بلکه عموم مردمی که در شرایط اختناقی زندگی کرده باشند٬ در زندگی روزمره خود چنین روند هایی را کاملاً احساس کرده اند. بعنوان مثال چه کسی است که نداند٬ فرضاً در زمان شاه و ایضاً خمینی و رژیم فعلی اش٬ برای اینکه مبادا بهش انگ «کمونیستی» بزنند٬ نظرات خود را در زمینه هایی که موضوعیت دارد (مثلاً در ارتباط با فلان رسانه حاکم٬ فلان مقام دولتی یا اختلاس ها و غیره که بنوعی به جوانب وجود حکومتی مربوط است)٬ بشدت مورد خود سانسوری قرار میدهد. چرا که میداند این دولت آنها را ممنوع اعلام کرده و جزو «خط قرمز های» خود قرار داده است (این مثال البته جرح و تعدیل های گوناگون دارد. اما فکر کنم تا همین حد٬ گویای منظورم می باشد). با استفاده از این مثال می خواهم دوباره تاکید کنم که این بند حداقل در قاموس عملی رژیم سرکوبگر٬ درونی شده و جزئی از ابزار های سرکوبش میباشد.
در هر حال٬ تشکل کارگری که این بند را میخواهد اضافه کند٬ جدا از هر نوع تفسیر و در واقع توهمی که فعالین اولیه یا دوره ای ایشان می خواهند برای توجیه آن بکار ببرند٬ خود بخود تمکینی است به آنچه رژیم از کارگران می خواهد. و معلوم است که برای چه می خواهد. همچنین به میزانی که در کش مکش های روزانه درون جنبش مذکور و نیز مقابله با اندام های مادی و شرایط محدود کننده رژیم٬ پیش می رود باعث ایجاد سردگمی و خود سانسوری و حتی استفاده از آن برای رقابت های درون کارگری علیه یکدیگر خواهد شد.
خیلی ها فکر میکنند که آوردن آن بصورت قرار برای تشکل های کارگری٬ بهانه سرکوب را از رژیم می گیرد. این «فکر یا ایده» بسیار پوچ و به میزانی که رویش تاکید شود٬ برای جنبش کارگری بطور اخص و کل مبارزات عمومی علیه رژیم بطور اعم٬  بسیار مخرب و حتی میشود گفت می تواند خطرناک باشد!
بعنوان یک مثال بسیار رایج٬ رژیم هر وقت که احساس نوعی خطر از طرف جنبش کارگری که خود را به سطحی از تشکل یابی کشانده و با فرض اینکه آن تشکل چنین بندی را هم تصویب کرده باشد٬ بسیار راحت چند کارگر فعال یا نه چندان شاخص یا «فعال» را دستگیر کرده و با اقرار از آنها تحت شکنجه ها و شگرد های گوناگون٬ «ثابت می کند» که این تشکل به حضور و ارتباط «احزاب و سازمانهای ضد انقلاب» آلوده گردیده است. سپس بسیار ساده می تواند آنرا به عقب رانده و خلع سلاح نماید. یعنی تشکلشان را به هم می ریزد و غیر قانونی اعلام می کند.
========

خوب حال چه باید کرد؟ پس مسئله «دخالت واقعی» احزاب (جدا از استفاده رژیم جهت سرکوب عریان تر) دردرون تشکلهای کارگری راچگونه باید پاسخ داد؟

{این قسمت در نوشته بعدی مورد بحث قرار خواهد گرفت.} ه