ضمیمه ۵: موضوع “حق بیان” – به بهانه اعتراض به حضور “سروش”ه

توضیحی به جای مقدمه: این متن در اصل در جریان مجادله ای بر سر حضور «عبدالکریم سروش» شکل گرفت. قسمت اول ابتدا بصورت کامنت زیر متن فیسبوکی جناب «مجید میرزایی» (که در آخر نوشته در همینجا نیز ضمیمه شده است)٬ گذاشته شد. بقیه مطلب اما با تاخیر چند روزه٬ نوشته شد.

{بعد از تحریر اولیه: 
مورد مهمی که باید پیش از ارائه کل نوشته ام اضافه کنم اینستکه با وجود آنکه این متن ابتدا از جدل با نوشته یک شخص آنهم بصورت «کامنت»٬ شکل گرفت٬ اما به هیچ وجه محدود به «نقد» شخصی به وی یا حتی یک گروه خاص نیست. بلکه در واقع٬ من سعی کرده ام به یک «صف کشی» در مقابله با گرایش و عملکرد «اعتراض فعال» (که «اعتراض به حضور سروش در ونکوور» یک موردش بود) پاسخ دهم. گرایشی که یک سرش در ایران (همچون گرایش نسبتاً وسیع «اصلاحگرای حکومتی» و بخصوص شاخه ادبی طرفداران «اصلاح گرای خارج حکومتی»)٬ و سر دیگرش طیف نسبتاً وسیعی از فعالین سابق یا بعضاً هنوز فعال برخی از سازمانهای سیاسی٬ فعالین ادبی-سیاسی مسائل اجتماعی ایران (چه در قالب «کانون ها» و چه «منفردین») و غیره٬ می باشد. بعنوان مثال کوچک و اتفاقاً «چپ» این صف بندی٬ شما یک نگاهی به کامنت های تاییدیه نوشته ایشان بکنید. تازه اگر نخواهیم جای دوری برویم٬ در خود نوشته ایشان (که در انتهای همین متن ضمیمه شده)٬ ما جای پای این «صف» را خواهیم دید. جوهر «نقد» ایشان به «معترضین» حضور سروش (با استفاده از عین عبارات ایشان)٬ در «خروش و غلغله» برای «بر هم زدن یک سخنرانی»٬ «باز تولید تفکر و شیوه سرکوبگرانه» و غیره است. تازه آنهم برای «… ذهن مردمی که برای شرکت در سخنرانی حضور یافته بودند»٬ است. شما اگر متن کامل مرا بخوانید٬ درخواهید یافت که «منطق» و جوهر نگاه ایشان٬ با همه انتقادات مشابهی که به امثال سروش دارند٬ همان است که این «صف» نامبرده در فوق٬ به آن متصل و آویزان می شوند. همچنین ناگفته نماند که بقول مرسوم٬ «جناح چپ» این صف٬ در عمل دچار «تناقضات» رفتاری خواهند شد. مثلاً در عین اینکه نفس «برگزاری سخنرانی» برایشان مقدس و غیر قابل خدشه است٬ عملاً قبول می کنند که پلاکارد هایی جهت افشاء و محکومیت وی و رژیم اسلامی بیاورند. یا در «نوبت خود»٬ «نقاب از روی او برکشیم» و غیره (یعنی اعمال و رفتاری که خارج از نزاکت و احترام به نفس برگزاری سخنرانی یا جلسات اینچنینی است. چرا که هر سخنرانی٬ یا نشست چند نفره٬ برای ارائه مباحث معینی است. ادب و عرف جلسه ایجاب می کند که من و شما در این چارچوب سخن بگوئیم و نه پیش کشیدن «مسائل دیگر». و این خود در تناقض با موضع از قرار «پرسیپی» ایشان قرار دارد)!
با وجود این ملاحظات٬ بنده در متن زیر دستکاری های تکمیلی (و نه حذفی)٬ جهت اجتناب از این تداخل احتمالی با نظر شخصی جناب «میرزایی» را وارد خواهم کرد. برای حفظ حالت تاریخی نوشته٬ حتی المکان سعی می کنم توضیحات اضافه شده را در {آکولاد bracket} بیاورم.
۲۱ سپتامبر ۲۰۱۸}

از آنجا که متن نسبتاً طولانیست٬ در این قسمت از سایت کتابم ضمیمه کرده ام که در ضمن بتواند در فیسبوکم به این ارجاع دهم.

“اندر مسخ و دگردیسی از مقوله “حق اعتراض

جناب میرزایی عزیز ٬Majid Mirzaei
من نوشته شما را دو-سه روز پیش دیدم ***. برای همین هم جواب به آن شاید کمی «بیات» شده باشد. حداقل از «داغی موضوعی» اش کاسته شده است. گرچه از جنبه «فکری» یا «تمرکز و توجه معقول تر»٬ میتواند بیشتر مفید باشد. در ضمن٬ اگر شما یا هر کسی از عزیزان «منتقد» دیگر قرار است قضاوت و سپس عکس العمل نشان دهد٬ بداند که این نوشته هنوز کامل نیست. با وجود آن٬ در حد کلیت عمومی خود که فراتر از مورد مشخص «سروش» است٬ کامل است. یعنی در این محدوده جای بحث هنوز باقیست!

در هر حال٬ شما در این نوشته به دو حق اشاره میکنید:
۱- «این حق مخاطبان سروش بود که از نظراتش آگاه شوند»!
۲- … «این حق منتقدان بود که با پرسش‌های دقیق نشان دهند که سروش کیست و چه کارنامه خونینی دارد»!

در مورد اول کاملاً با تو موافق هستم. در مورد دوم اما…(؟؟!) بله٬ برخلاف شما و طرفدارانتان٬ به نظر من جای بسیار بیشتری از «اما و اگر» دارد. اگر نخواهم بشما آوانس بدهم٬ باید بگویم که شما «حق» دوم را مسخ کرده اید! چطور؟
شما بجای اصل «حق اعتراض»٬ تنها به شیوه معینی از آن٬ یعنی تنها «… با پرسش های دقیق…»٬ اشاره می کنی!! و نه تنها این٬ بلکه بنیادی تر از آن٬ به جای «اعتراض به حضور سروش»٬ به «حق منتقدان» اشاره میکنید! «حق منتقدان» برای «پرسش های دقیق» به وضوح به معنی قبول اصل حضور «سروش» برای سخنوری پیرامون هرچیز… چه «سکولاریسم…» یا «اسلام و دموکراسی» وچه هرموضوع دیگری٬ می باشد !
گویا ما با یک سخنرانی معمولی توسط یک «شخصیت» از قرار «فیلسوف» یا هر سخنور اسلامی یا غیر اسلامی دیگری مواجه هستیم. و … حال «یک عده نا آگاه و احساساتی»٬ لابد مثلا از «سر شکم سیری» و زندگی پر از رفاه و امن «خارجه نشینی» آمده اند و چون «زهرا خانم» (شخصیت قطب زاده و امثال سروش ساخته)٬ «کمر همت» به «اغتشاش» و «جلسه بهم زنی»٬ جهت «کشتن دموکراسی»٬ بسته اند… !!
پس تا اینجا پای استدلال شما مصنوع و ساختگی است. به عبارت دیگر شما صورت مسئله را عوض کرده و سپس به «صحرای کربلا» زده و یک متن شعر گونه در «عزای ایده و اندیشه»٬ برای آن پرداخته اید. سؤال شخصی من از شما اینستکه آیا شما این «دستکاری manipulation» را آگاهانه انجام داده اید یا «نا آگاهانه»؟! برای من اما٬ کافیست که ابتدا آنرا در محکمه وجدان خود تجزیه و تحلیل کنید…بعد جواب دهید٬ عزیز برادر!! ه

تا آن موقع٬ من سعی می کنم در «قسمت دوم» به دو مورد مرتبطه بپردازم:

۱- موضوع «حق» و «حقوق افراد» در جوامع٬ که ماهیتاً از زندگی احتماعی (و حتی طبیعی) ریشه گرفته و بسیار فراتر از «حق و حقوق» در جامعه یا جوامع معینی٬ می باشد.
۲- با فرض «حق اعتراض» (نه صرفاً «منتقدین»)٬ در این مورد مشخص «سروش» یا موارد کم و بیش مشابه٬ به «شیوه های اعتراضی» ممکن و مؤثر٬ از جوانب مختلف می پردازم.

جمشید – ونکوور
۱۲ سپامبر ۲۰۱۸

 {این نوشته را بصورت کامنت٬ زیر متن فیسبوکی «مجید میرزایی» گرامی گذاشته بودم. اکنون بقیه مطلب را در ادامه ملاحظه خواهید کرد.} ه

۱- موضوع «حق» و «آزادی ابراز وجود Freedom of expression» در جامعه

 طبیعتاً این موضوع بسیار وسیعی است. تا کنون جوامع موجود٬ صاحب «احکام حقوقی و عرفی» در قالب دنیایی از متون و «آکادمیک» ها و ارگانهای مربوطه٬ شده اند که اساساً مبتنی بر نیازهای اداره عمومی امور در جوامع می باشند. در «هسته مرکزی» از این «رتق و فتق امور»٬ ضرورتهای بنیادی یا «دیر پا» و نیز نیاز های فوری و بخصوص «دراز مدتِ» طبقه حاکمه برای اِعمال سلطه طبقاتی خود در همان جامعه بوده٬ و فرم های «حقوقی» بسیار متنوع و پیچیده ای برای سازماندهی اداره جامعه بخود گرفته اند. واقعیت و مقوله «دموکراسی» هم به این ترتیب٬ فرم معینی از همین اعمال اراده «طبقاتی» در قالب «دولت حاکم» است. جدا از منفعت اصلی چنین دموکراسی هایی برای حفظ موازنه نیروهای «طبقه حاکمه» مدعی قدرت یا مدعی شراکت در آن٬ همچنین عموم مردمی که بعنوان «شهروند» پذیرفته شده اند٬ کم و بیش صاحب «حق و حقوقی» نیز می گردند. مثلاً در «دموکراسی برده داری» دنیای باستان٬ «برده ها» شهروند محسوب نمی شدند و بدنبال آن از «حقوق اجتماعی شهروندی» (مثل «نان و نمایش» برای شرکت در صحنه مستقیم جنگ «گلادیاتور ها») برخوردار نبودند. اما در «دموکراسی» جوامع مدرن سرمایه داری٬ کارگران و عموم مردمی که با معیارهای معینی «پذیرش قانونی» دارند٬ «شهروند» محسوب میشوند. «حقوق شهروندی» اما٬ در بطن شرایط تاریخی داده شده ای٬ خود طی پروسه هایی از کشمکش طبقاتی و در هم پیچیدگی هایی از گرایشات گوناگون در زندگی اجتماعی٬ دستخوش تحول گردیده و خواهند گردید. و همیشه هم رو به «پیشرفت» نبوده است (مثل عقب گرایی «حقوق مدنی» عمیقی که رژیم اسلامی ایران به جامعه تحمیل کرده است).
در هر حال٬ ازجمله این حقوق «شهروندی» در دنیای پیشرفته تر معاصر٬ «حق ابراز نظر و عقیده» یا بهتر است بطور وسیع ترش بگوئیم «آزادی ابراز وجود» ایشان است… که در دل خود «حق اعتراض» مدنی نیز ملحوظ گردیده است. البته واضح است که برسمیت شناختن این سطوح مختلفه از «آزادیهای مدنی»‌ در جوامع پیشرو کنونی٬ به واسطه میزان پیشرفت «جنبش های عظیم کارگری و مردمی» در محل های کار٬ خیابان ها و مراکز گوناگون اجتماعی٬ انقلابات و تهدیدهای انقلابی٬ به طبقه حاکمه در جوامع معینی٬ تحمیل گردیده است. همچنین مانند همه موارد مکتوب شده «حقوقی» دیگر٬ «شرایط و محدودیتهایی terms & conditions» برای ابراز و اِعمال آن نیز٬ مترتب گردیده اند.
با این مقدمه فشرده٬ من موضوع را به موارد مشخص «حق و حقوقی» اش که ما در جریان «حضور شرکای فعلی یا قبلی جرم علیه بشریت» توسط عوامل ریز و درشت رژیم در خارج کشور ایران «اسلامی»٬ شاهدش بوده و هستیم٬ می پردازم.

۲- «سروش» کیست و چرا به «حضورش» اعتراض داریم؟!

{این گزارش گونه ای از طرف خودم است که فکر می کنم خوبست اینجا بطور کامل بیاورم}:
سروش٬ ایدئولوگ و یکی از معماران و مجریان طراز اول در جریان بستن و «اسلامی» کردن دانشگاه های کشور تحت عنوان «ستاد انقلاب فرهنگی اسلامی» بود که در اردیبهشت سال ۱۳۵۹ شروع گردید. این اقدام که به دستور مستقیم خمینی پایه ریزی شده بود٬ یکی از برنامه های اصلی جمهوری اسلامی جهت محدود و سرکوب کردن هر چه بیشتر مخالفین سیاسی خود بلاواسطه بعد از قدرت گیری خود٬ بود. هدف بلاواسطه آن در قدم اول گرفتن دانشگاه ها و مراکز عالی از دست دانشجویان فعال سیاسی وقت (بغیر از طرفداران فعال خود)٬ تحمیل ارعاب به جامعه و سپس تصفیه و حذف فیزیکی بخش وسیعی از دانشجویان و استادان وقت بود. در جریان این اقدام در سراسر کشور٬ تعداد زیادی از دانشجویان و مقاومت کنندگاه معترض٬ دستگیر و تعدادی هم کشته گردیدند (مثلاً در اهواز٬ اوباش اسلامی تعدادی از دانشجویان یا معترضین را از بالای پُل به رودخانه انداخته و کشتند!). و بعد از بازگشایی٬ بسیاری از دانشجویان و استادان در سراسر کشور «اخراج گردیدن» *.
حال بعد از اینهمه سال٬ هنوز این چهره سرشناس که شریک جرم قافله حکومت دزدان و جانیان اسلامی است٬ هر از گاهی سر از لاک خود در آورده و با بی شرمی تمام٬ در مجامع فرهنگی سخنرانی ترتیب میدهد (تازه غیر از اینکه گویا ایشان بنا دارد «بنیادی» را تحت نام پسرش در کانادا یا جاهای دیگر٬ تاْسیس نماید. در اینصورت٬ این نیز جای «هشدار» برای ما معترضین دارد!).
در هر حال٬ اینبار ایشان قرار بود در دانشگاه «اس اف یو SFU» در ونکوور کانادا٬ سخنرانی درباره «سکولاریسم سیاسی» انجام دهد! برای همین هم طیفی از فعالین سیاسی و اجتماعی شهر٬ در محل تجمع کرده و با پلاکاردهایی به فارسی و انگلیسی در محکومیت حضور این شخص که شریک جرم علیه بشریت است٬ از حق خود استفاده کرده و در محل سخنرانی دست به اعتراض فعال زدند.
با بالا گرفتن اعتراضات٬ «عبدالگریم سروش» در محل حاضر نگردید و برنامه ختم گردید.
بعد از آن برخی مجادلات حاشیه ای در تائید و رد این اقدام اعتراضی میان معترضین و حضار صورت گرفت.

تاریخ برنامه: ۳۰ آگوست ۲۰۱۸
(پایان گزارش)

{* ازجمله قربانی شدگان خودم هستم. من در جریان یک تظاهرات اعتراضی به بستن دانشگاه ها در اواخر سال ٬۵۹ دستگیر شده و پس از تحمل بیش از ۸ سال زندان آزاد گردیدم. بعد هم حکم رسمی «اخراج» از دانشگاه را برایم فرستادند!}

۳- بررسی «شیوه های اعتراضی» در اینگونه موارد

برای وارد شدن به این قسمت٬ قبل از هرچیز باید به روشنی تاکید کنم که «شیوه های اعتراضی»٬ ضرورتها و ملزومات متفاوتی را در مقایسه با «شیوه های نقد» (در سخنرانی ها یا مشابهاتشان)٬ خودبخود بدنبال می آورند. شما اگر اصل «اعتراض به حضور» مثلاً سروش را قبول نداشته باشی یا از قبل در ذهنت جایی نداشته باشد یا اصلاً در مخیله ات نگنجد٬ باطبع روشهایت بسیار متفاوت خواهند بود. مگر اینکه در عمل فراتر از این «پیش نگرش» خود بروی (که البته در بسیاری موارد هم عملاً چنین خواهند شد)!
حال اجازه دهید برای باز کردن بحثم از یک فرم جدلی کمک بگیرم. همانطور که در قسمت اول اشاره کردم٬ جناب «میرزایی» از «شیوه معینی» جهت اِعمالِ «حق منتقدین» سخن رانده اند. ایشان میگویند:

«ما .. بنا داشتیم که با شرکت در سخنرانی سروش او را در بخش پرسش و پاسخ به چالش بکشیم و نقاب از روی او برکشیم و به مخاطبان جوان او بگوئیم که …»

سؤال این است: خوب این «شیوه»‌٬ حتی برای «ابراز اعتراض ما به حضور سروش»٬ چه ایرادی دارد؟
جواب من اینستکه٬ بخودی خود و بعنوان یکی از «عناصر elements» در «روش عملی» ما جهت پیشبرد امر اعتراضی خود٬ هیچ ایرادی ندارد!
ایراد و «اما و اگر» وقتی پیش می آید که در نظر بگیریم واقعاً این «روش» در کجای تصویر عمومی ما «معترضین» در «ابراز اعتراض» خود قرار خواهد داشت!
شما فرض کنید دو گرایش مذکور یعنی «طرفداران اعتراض به حضور سروش» و «طرفداران منتقد سروش» بخواهند با هم هماهنگی هایی را انجام دهند (عملی که قویاً توسط من شخصاً٬ پشتیبانی خواهد شد). در این جلسه یا جلسات (چه حضوراً و چه با استفاده از روشهای رایزنی دیگر – مثل پلتاک و غیره)٬ من و شما شاهد شکل گیری دو نوع «روش عملکرد» متفاوت خواهیم بود که بسمت قطبی شدن گرایش دارند (از احتمال وجود گرایشات ملغمه ای فعلاً در می گذرم).
قطب اول یا «گرایش منتقد»٬ در بهترین و بی تناقض ترین روش ممکن خود همان را خواهد گفت که جناب «میرزایی» فرموله کرده اند. در این حالت حتی «پلاکارد هایی جهت محکومیت حضور سروش» و به تبع آن ٬ محکومیت کلیت رژیم اسلامی ایران٬ نمی بایست جایی داشته باشند. چرا که اینها قویاً می توانند پیشرفت «روش نقد» مذکور را در نهایت خنثی کنند! مثل اینکه «مجریان» دست «معترضین و منتقدین» را خوانده و از پیش «محدودیت های حساب شده ای» را برای «شنوندگان ناخالص خود» اعمال کنند (حالتی که کویا در برنامه پنلی که «گنجی» هم بود پیش آمد).
پس در این چارچوب باید «آهسته و مخفی وار» بروی٬ و سپس با اجازه یا اگر بعضاً بخواهی «تند روی» کنی٬ بدون تایید اجازه ات٬ بلند شوی و «افشاگری» خود را (مثل یک فرد «مؤدب و فهمیده» که بدرستی لازمه شرکت در یک سخنرانی معمولی است) انجام دهی.

قطب دوم یا «گرایش اعتراضی»٬ ممکن است که بدرستی قبول کند که «کسانی» (حتی از افراد خودشان) چنین روشی را اتخاذ کنند که شاید بتواند بعنوان «تیر خلاص نهایی»٬ مؤثر واقع شود. اما نقطه شروع و حتی نقطه قوت٬ قطعاً اینجا نخواهد بود. چرا که برای «اعتراض به حضور شریک جرم قافله دزد و سرکوبگر اسلامی حاکم بر ایران»٬ وجود «پلاکاردها» بعنوان حداقل وسایل لازم جهت «اعلام علنی اعتراض»‌ خود٬ بسیار حیاتی می باشند.
بعد این گرایش با توجه به «نیروی انسانی» موجود خود و بسته به اینکه در صحنه عمل چه میزان قابلیت و قدرت «مانور» و بسیج دارد٬ میتواند به اشکال و فرم های دیگر اعتراضی نیز دست بزند. به این ترتیب٬ ما با یک شرایط سیال مواجه خواهیم بود که از قبل نمی شود تماماً تضمین کرد که «علارغم» اعلام اعتراض علنی٬ آیا اصولاً کار به «پرسش و پاسخ» خواهد انجامید یا نه. به عبارت دیگر «گرایش اعتراضی» حتی ممکن است قبول کند که مثلاً قبل از ورود سخنران٬ «آگاهانه»‌ هیچ سر و صدایی نکند (که این نیز تضمین کاملی نخواهد داشت. چرا که کسان دیگری خارج دایره نفوذ ایشان٬ شاید پیدا شوند که روی «نظر یا غریزه احساسی» خود بخواهند از حق اعتراض علنی ممکن خود در این شرایط استفاده کرده و به هر حال بقول شما «شلوغش» کنند)!

همانطور که ملاحظه می کنید٬ دو نوع نگرش به این قضیه٬ دو فرم نسبتاً قطبی در اعتراض یا نقد سروش را با خود به همراه می آورد.

۴- “حق شرکت کنندگان” و حتی “حق خود سخنران”٬ چه می شود؟

در واقعیت فعل و انفعالات اجتماعی٬ ما همیشه شاهد خواهیم بود که «دو حق معتبر» یا «چند مدعی حق»٬ مقابل همدیگر قرار میگیرند. در اینجور موارد٬ قوانین موجود در شرایط اجتماعی مختلف «تدابیر» و «روش های» خاصی را کم و بیش تعبیه کرده اند. در رژیم های سرکوبگر و عقب گرایی چون رژیم اسلامی ایران٬ اصولا چنین «حقوقی» برای عامه را «برنمی تابند». پس موضوعیت ندارد. لاجرم٬ «معترضین»٬ می بایست ابتدا احتمال پرداختن بهایی «تا پای جان» (سرکوب٬ دستگیری٬ زندان و غیره) را بعنوان «جزای حقوقی»٬ در نظر بگیرند… بعد فکر کنند چگونه می توانند عمل کنند. در جوامع پیشرفته تر چون «کشور های غربی»٬ به لطف تاریخ مبارزاتی خود٬ تهدید های انقلابی٬ شرایط دوره ای و دورانی خود (همچون «جنگ سرد») و غیره٬ همانطور که اشاره شد٬ «حق اعتراض» در دل «حق ابراز وجود آزادانه» در محدوده و با مشروطیت های معینی (مثلاً گرفتن «اجازه قانونی» در محدوده مشخص و معینی و غیره)٬ پذیرفته شده و در قوانین جاری خود درونی گردیده اند. بنابراین٬ «سخنران و شنوندگان خالصش» میبایست بدانند که بخاطر «ادعای حقوقی و طبیعی» قربانیان جنایاتی که مشخصاً فرد «سخنران» در آنها شریک بوده٬ موضوعیت «حق وی» برای ابراز وجود و عرض اندام اجتماعی اش را «زیر سؤال» می برد. چرا که یک «حق» که بالقوه قابلیت «تقدم حقوقی override» دارد٬ در مقابل «حق ابراز نظر» ایشان قرار گرفته است.  و این «مخاطره» برای «سخنران و شرکت کنندگانش»٬ تا زمانیکه قانوناً کار به برگذاری «دادگاه های صالحه» که مورد قبول طرفین باشد٬ صورت نگرفته باشد٬ کماکان ممکن است که تکرار شوند. چگونه؟ با استفاده از «حق اعتراض قانونی» به حضور چنین «شخص سخنران» مجرمی که «شاکیان خصوصی و عمومی» دارد. اعمال این حق اما٬ با وجود یک یا هر تعدادی از «مدعیان ضایع شدن حق خود و یا عزیزانشان»٬ می تواند تضمین گردد.

اینجاست که سؤال یا نگرانی که ممکن است از طرف «شرکت کنندگان» یا «پیروان راه حق منتقدین»٬ مبنی بر اینکه اینکار «ایده و اندیشه» را میکشد … یا «مخاطبین جوان» ناراحت و «دلزده» می شوند… وغیره مطرح میشود٬ پاسخ شایسته ای می گیرد. در واقعیت٬ اصولاً این «اعترض» امری خارج از «چارچوب بحث و نظر» و غیره در محدوده موضوعی سخنران٬ قرار دارد. اینجا قرار است که یک «دعوای» ذاتاً حقوقی در چارچوب «قوانین» نسبتاً عادلانه پیشرفته در دنیای کم و بیش «متمدن»٬ حل و فصل شود… و نه «منطق بحث و نظر» درباره هرچیزی و بخصوص بر سر موضوع مورد نظر «سخنران»!

فهمش سخت است؟…. هر چه هست٬ عین اعاده حقی ضایع شده می باشد و بس! **

۵- چند مورد جهت پایان موضوع

اولاً٬ مخاطبین اصلی «شیوه های اعتراضی»٬ نه «حضار جوان» یا پیر برای امر سخنرانی٬ بلکه کسانی که موضوع این «جنایات» بوده اند٬ می باشند. به عبارت دیگر کل جامعه لطمه خورده که بسیاری از آنان هم چون «معترضین»٬ در خارج از محدوده جغرافیایی ایران هستند! همچنین افکار عمومی در هر جای جهان و البته از جمله افکار عمومی در ایران.

دوم اینکه٬ به نظر من اصولاً درست نیست که «معترضین» به «حضور حضار» اعتراض مستقیم٬ عمومی و فعال داشته باشند. گرچه قطعاً کسانی در اینگونه موارد خواهند بود که خود بنوعی «ارتباطاتی links» با دم و دستگاه های سرکوب و دولتی داشته و خواهند داشت. با اینحال این عمل هم نادرست است (چرا که عموماً مبتنی بر «پیشداوری» های ذهنی ما می باشد) و هم موجب مخدوش کردن امر اعتراضی. همچنین احتمال درگیریهای بی مایه و بی حاصل لفظی را بالا برده و گاه خطر درگیری های فیزیکی را نیز بدنبال می آورد.

سوم٬ «روش های اعتراض» باید هرچه بیشتر از قبل فکر شده و سازمانیافته باشند. طوریکه بتوانند حداقل به همان اندازه «حرارت داغ اعتراضی»٬ «حالت روشن سازی» هرچه بیشتر٬ چه برای «مخاطبین اصلی» ما و چه حتی «مخاطبین سخنران» که در جلسه ایشان حاضر می شوند٬ را نیز داشته باشد.

چهارم٬ من در این نوشته مخصوصاً از پرداختن به موضوع در چارچوب «دعاوی سیاسی چپ و راست» و امثالهم اجتناب کرده ام. چرا که فکر نمی کنم احتیاجی باشد. اینجا اگر شمایی {منظور شخص خاصی نیست. بلکه هرکسی که اینگونه فکر و یا عمل میکند می باشد.} که خود را «چپ اصولی» و منزه می دانی٬ در پرتو مباحث فوق٬ ببین که «کجای این جهان ایستاده ای»؟؟!

پنجم٬ اگر شمای نوعی جزو کسانی هستید که فکر و تبلیغ می کنید که «اعتراض فعال» از نوع ذکر شده٬ منجر به تداعی با حرکات ایادی رژیم چون «حزب الله و بسیجی» در ایران میشود٬ بد نیست کمی به تبلیغات «پاک» تا کنونی خود و جریانات سیاسی و غیره که چنین می گویند بیاندازید. شاید متوجه شوید که شما نیز در «دامن زدن» به این «خاک پاشی ادبی» به چشم حقیقت جوی عموم مردم له شده و «اسلام و اسلامی گزیده»٬ شریک بوده یا هنوز هم می باشید!؟ «حضرت عباسی» … نیستید؟!
با توجه به کل نوشته تا اینجا در اینمورد شاید احتیاج به گفتن نداشته باشد که اولا اون «حزب اللهی ها» خود عوامل سرکوبگر رژیم هستند که در محدوده مستقیم حاکمیت خود می خواهند جلو «بیان» سخنرانانی چون سروش را بطور غیر رسمی بگیرند. آنان که زمانی با امثال سروش مشغول توطئه های سرکوب و ارعاب بوده اند. اما اکنون که ایشان بنا به دلایلی «از خط رهبر» کمی خارج می زنند مورد غضب رهبران غالب همان حکومت قرار گرفته اند.
حال این شرکای قافله دزدان و جانیان٬ بصورت جناح «اصلاح گر» درون رژیم و یا برخی از آنان در ظرفیت فردی خود در خارج از ایران٬ خود را «مظلوم» دریافته اند. و در خارج از فضای حکومتی ایران اسلامی٬ به ما که به حضورشان به خاطر شرکت در همان جنایات و غیره اعتراض داریم٬ می گویند «حزب اللهی». تازه دوستان بغل دستی ما هم با گیج سری تمام و عدم اعتماد به نفس شکنجه چشیده خود٬ خط «بچه آخوندی و کلاش منشی» ایشان را با «خوش خدمتی» تمام٬ دنبال کرده و به ما برچسب های آنچنانی می زنند.
{بگذارید موضوع را با مثال روشن تر کنم. بیائید یک لحظه فرض کنیم رژیم الان با انقلاب مردمی سرنگون بشه٬ امثال سروش قبل از هرچیز٬ باید دستگیر و دادگاهی بشوند. بعد اگر رای به آزادی گرفتند٬ آنوقت تعقیب وی برای دستگیری یا ایجاد مزاحمت یا محدودیت های دیگر علیه ایشان ممنوع و غیر قانونی خواهد بود. آنوقت ایشان آزاد خواهد بود که زندگی معمولی خود را مثل بقیه شهروندان داشته باشد. از جمله اینکه با بودجه خود یا طرفدارانش سخنرانی بگذارد٬ کتاب چاپ کند و غیره. به عبارت دیگر٬ مثل بقیه افراد جامعه٬ ما دم و دستگاه «سانسور» برای «محدود کردن» نوع بیان و محتوای گفته های ایشان نخواهیم داشت. من نوعی هم اگر با نظرات ایشان مخالف باشم٬ مثل همین متن که علیه نظرات «صف ضد اعتراضی» دیگران می نویسم٬ عمل خواهم کرد. نه اینکه کسانی را (آشکار یا پنهان) بفرستم که جلسات سخنرانی او یا هر کس دیگری را بهم بزنند.
از طرف دیگر٬ آزادی بی قید و شرط هر نوع ابراز وجود نظری٬ فرهنگی و غیره٬ به معنی آزادی هر فردی برای هر کار دیگری نیست. همانطور که پیشتر هم در این متن گفتم٬ کسی که جرم معلوم و معینی را مرتکب می شود٬ «حق» شاکیان و «حق اداری جامعه» در مقابل حقوق دیگر «شهروندی» وی (از جمله «بیان» ش) قرار گرفته و این «حق» اول بر «حق بیان» و حتی «حق زندگی معمولی» فرد مجرم تقدم حقوقی پیدا می کند. پس اول باید محاکمه عادلانه شود. یعنی وی حق داشتن وکیل برای اینکار را مثل بقیه افراد همین جامعه خواهد داشت.
حال با این سناریوی فرضی٬ چنانچه کسانی هنوز «رای دادگاه» (چه تبرئه و چه جزای معینی) را قبول نداشته یا کافی ندانند و بخواهند کماکان به حضور ایشان در برنامه های عمومی اعتراض داشته باشند٬ باز ما با شرایطی شبیه به حالتی که ما اکنون در کشور های غربی با آن مواجه هستیم٬ قرار خواهیم داشت. یعنی «حق اعتراض» در دل «آزادی ابراز وجود»٬ سرجای خود می باشد. منتها مثل موقعیت کنونی ما٬ ابراز آن مشروط به شرایطی است که قوانین وقت باید تعیین کنند. «مشروطیت هایی» که بنیادش باید مبنی بر اجتناب از درگیری فیزیکی باشد. در این شرایط بطور عملی چنین حالتی موضوعیت چندانی برای «حاد شدن» ندارد. چرا که ایشان (بنا بر فرض ما) بالاخره توسط «دادگاه های مستقل و غیره» زیر زره بین قرار گرفته است. به واقع این حالت هنوز ملتهب٬ مثل چرک یا تورمات بعد از عمل جراحی در دنیای «فیزیولوژیکی» می باشد. پس رو به بهبود خواهد گذاشت
… (انشاءالانسانَ مِنَ ال مبارزین الحق!!!)} 
در ضمن یادمان نرود که من و شمایی که از رژیم گریخته ایم٬ اینجا به کسی «حق بیان» نمی دهیم که بخواهیم پس بگیریم. ما همه٬ از جمله امثال «سروش» در جامعه ای زندگی می کنیم که چنین «حقی» موجودیت و موضوعیت دارد. در اینجا «حق اعتراض» ما یا حتی یک جورایی «حق انتقاد» شما٬ در مقابل «حق بیان» موجود برای ایشان قرار می گیرد… (در این رابطه٬ به شماره ۴ مراجعه شود)

ششم٬ ….  ه

شما سلامت باشید!

جمشید فام – ونکوور
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۸
================================

** ضمیمه ۱: در جواب به چند جوابیه ایشان به من در قسمت کامنت ها زیر پست ایشان: ه

مجید بسیار محترم و عزیز٬Majid Mirzaei

من نوشته تو را انتخاب کردم٬ چرا که هم خودت را بعنوان یک شخصیت بسیار برازنده سیاسی و فعال اجتماعی شخصاً قبول دارم٬ هم نوشته ات فشرده و زیبا نوشته شده است٬ و هم «منتهی الیه چپ» یک «صف» انتقادی در مقابله با «حرکت های اعتراضی» (چه «منظم» و حساب شده و چه غیر منظم و بقول شما پُر «خروش و غلغله») را نمایندگی می کند. 
فعلاً من یک متنی را در مقدمه کل نوشته ام اضافه کرده ام که اینجا نیز جداگانه بصورت کامنت گذاشته ام. و نیز در معرفی نوشته ام در فیسبوک خودم هم اضافه کرده ام. این متن اضافه شده٬ خود حاوی پاسخ هایی به برخی از مواردی که در جوابیه های شما به من اینجا آمده٬ می باشند. 
همچنین به یک مورد از سؤال «کلیدی» دیگری که شما مقابل من گذاشته اید می پردازم:

شما می گوئید: 
« یعنی با این که “این حق مخاطبان سروش بود که از نظراتش آگاه شوند ” کاملا موافقید. وقتی که فضا چنان آشفته می شود که سخنرانی ملغی می‌شود چطور می توان پذیرفت که به این حق مخاطب احترام گذاشته ایم؟» (در کامنت دوم از جوابیه شما).

اگر شما متن مرا بخوانید٬ جواب به این سؤال تحت عنوان «۴- “حق شرکت کنندگان” و حتی “حق خود سخنران”٬ چه می شود»٬ به روشنی داده شده است. منتها فکر میکنم بصورت مشخص تر و باصطلاح «تیز» ترش را همینجا به شما باید بدهم. عرضم به حضور شما٬ «قبول داشتن» هر «حق»٬ با «احترام گذاشتن» به آن یکی نیست. 
{اگر چنین باشد٬ پس «حضار» و حتی خود سخنران هم باید به «حق معترضین» احترام بگذارند!! پس این به آن در…!}

اصولاً «احترام گذاشتن یا نگذاشتن» در این مورد مشخص برای من چندان موضوعیتی ندارد. چرا؟ 
چون اولاً همانطور که گفتم٬ من نیز «معترض به حضور سروش یا هر کس و کسانی که متهم به جنایت هستند» برای «هرنوع از سخنرانی» هایشان هستم. مگر اینکه مستقیما و ترجیحاً با اعلام علنی از پیشی٬ بخواهد در باره شرکتش در جای جای تثبیت خونین حکومت اسلامی و بویژه «ستاد انقلاب فرهنگی» سخن بگوید. که آنهم درنهایت باید در دادگاهی صالحه و بی طرف باشد. که هر دو طرف بتوانند بدرستی وارد بررسی این «ادعای جرم برای ایشان» بشوند. 
پس اگر من «حق اعتراضی خود» (بصورت های ممکن و علنی) را در مقابلش قرار دهم٬ در واقع هم مقابل «حق خود وی» و هم مقابل «حق حضار» جلسه برای شنیدن سخنرانی وی٬ خودبخود قرار خواهد گرفت. اینجاست که گفتم «دو حق» مقابل یکدیگر قرار می گیرند. 
پس مسئله و مشغله اولیه و نقطه شروع من این نیست که حتماً «سخنرانی برگزار بشود»‌ یا حتی تنها بنا بگذارم که «سخنرانی اجرا نشود»! 
مخاطبین «معترضین»٬ هم در وحله اول این «حضار» نیستند… (به شماره ۵ متن ارجاع میدهم). 
معنای این جهت گیری خود «اعاده حقی ضایع شده است» که بصورت «اعتراض» قرار است ابراز شود. در دنیای «قوانین حقوقی»‌ هم اگر نگاه کنید «حق مدعی علیه جرم» بر «حق ابراز نظر» آنان ارجهیت حقوقی دارد. اگر دادگاهی حکم به بازداشت کسی دهد٬ لزوماً صبر نمی کنند که وی اول «حق ابراز نظر» خود را تحقق دهد. و یا با کمال «احترام به حق حضار»٬ برای شنیدن نظر مجرم تا انتها صبر کنند…!

با اینحال البته که ما باید شرایط را نیز در نظر بگیریم. برای همین هم شما باید کل متن را بخوانید تا تفاوت «منطق بحث و نظر و عملکرد اعترضی» امثال مرا با «منطق انتقاد گرای احترام آمیز» شما دقیقتر و عمیقتر متوجه شوید.

شما سلامت باشید… 
جمشید فام 
۲۱ سپتامبر ۲۰۱۸

================================

*** {ضمیمه ۲ – متن فیسبوکی «مجید میرزایی» بطور کامل که در متن خودم بصورت نقل قولهایی به این ارجاع داده ام: }
لغو سخنرانی عبدالکریم سروش در ونکوور هیچ برگ زرینی به کارنامه اپوزیسیون نخواهد افزود و به عکس چهره ای باژگونه و نازیبا از حرکتی دادخواهانه ارائه خواهد داد. ما که تاریخ معاصر ایران را زیسته ایم و قربانی شیوه های رذیلانه سرکوب و حذف و سانسور بوده ایم بنا داشتیم که با شرکت در سخنرانی سروش او را در بخش پرسش و پاسخ به چالش بکشیم و نقاب از روی او برکشیم و به مخاطبان جوان او بگوئیم که فردی که امروز تلاش می کند با لاپوشانی گذشته شرم آورش خود را فیلسوفی منتقد و نو اندیش معرفی کند، در واقع از پایه ریزان بنیادگرایی اسلامی و سرکوب سیاسی و فرهنگی در ایران بوده است . تلاش ما این بود که نشان دهیم که سروش که امروز در محیط دانشگاه اندر فواید سکولاریزم سخن می گوید خود از عاملان اصلی بستن دانشگاه ها و زدودن سکولاریزم از متون درسی دانشگاهی و مدارس بوده است و مسئولیت اخراج و دستگیری هزاران استاد و دانشجو متوجه اوست و او حتی شهامت اخلاقی اعتراف به مشارکت در این جنایت به عنوان منتخب و نماینده خمینی در ستاد انقلاب فرهنگی را ندارد. این حرکت که قرار بود با به پرسش کشیدن او پرتوی بر تاریخ معاصر کشورمان بیفکند و به آگاهی نسل جوان که او را یک فیلسوف منتقد نظام اسلامی می پندارند کمک کند، متاسفانه با برخورد احساسی تنی چند به خلق تصویری گروتسک از چپ معترض انجامید. حرکاتی چنین به مسخ چهره چپ که در صد سال اخیر با تلاش چهره هایی چون ارانی ها، شاملوها و مختاری ها به نماد گفتمان نو و نقاد در یک جامعه بسته و سرکوب گر بدل شده است می انجامد . بر هم زدن یک سخنرانی، حتی اگر فرد سخنران را سرکوب گر و داعشی بدانیم، تنها به باز تولید تفکر و شیوه سرکوبگرانه منجر می شود. این حق مخاطبان سروش بود که از نظراتش آگاه شوند و این حق منتقدان بود که با پرسش‌های دقیق نشان دهند که سروش کیست و چه کارنامه خونینی دارد اما شیوه ای که توسط برخی از معترضان اتخاذ شد به خلق تصویری کاملا وارونه منجر شد: سروش فیلسوف منتقد بنیادگرایی اسلامی و مروج سکولاریزم و چپ بی منطق و هوچی گری که مخالف آزادی اندیشه و بیان است!!!
چه هدیه ای بهتر از این می شد به دشمنان چپ و خود سروش داد؟! خوب بود آنان که با خروش و غلغله مانع برگزاری این سخنرانی شدند و آن را دستاوردی تلقی کردند به بازتاب این حرکت در ذهن مردمی که برای شرکت در سخنرانی حضور یافته بودند می اندیشیدند. گذشته سروش و آنچه او کرد هیچگاه نمی تواند توجیه گر شیوه اعتراض غیر مدنی ما باشد. سعدی در بوستان حکایت زیبایی دارد با مطلع ” سگی پای صحرانشین گزید” که بیت پایانی اش بیت درخشانی است:
توان کرد با بدرگان بد رگی
ولیکن نشاید ز مردم سگی!