ب – تبدیلِ نیروی کار به کالا

با ملاحظه از تشریح بنیادی از پروسه «هر کاری» (all labour) در جامعه انسانی٬ معلوم است که کارِ تولیدِی بشر (یعنی عملی اجتماعی در تولید که اساساً بعد از ۵۰ هزار سال پیش به اینطرف میتوانست شکل بگیرد)٬ عبارت است از فعالیتی هدفمند در تحقق دادن به عملکرد فعالِ دِماغی-فیزیکی یا صَرفِ انرژی عقلی-اندامی انسان به روی موادِ معینی از طبیعت (بکر یا غیرِ بکر) و البته تحتِ شرایطِ محیطی معینی (روی زمین٬ آب یا حتی آسمان)٬ که منجر به بوجود آمدن اجناس یا سرویس هایی که موردِ استفادة یک یا هر تعدادی از افرادِ بشر میباشند. با این تعریفی که سعی کردم هم جامع و هم مانع باشد٬ معلوم میشود که کارِ بشر بطور عام و عملِ تولیدی بطورِ خاص٬ بدونِ حضورِ فعالِ انسان اساساً ممکن نیست. حتی تصورِ ایجادِ دستگاه ها یا ماشین های کاملاً خودکار٬ مستلزمِ برنامه ریزیِ از پیش و نظارت و کنترل توسط این موجود میباشد. اینجاست که ما این قابلیتِ انسان در فرایندِ تولیدی در جامعة بشری٬ در هرسطح ساده یا مُرَکبش را «نیروی کار» مینامیم. نیروی کار است که همه نوع محصولاتِ کشاورزی٬ دامداری٬ صنعتی قدیم و تکنولوژی جدید٬ و خلاصه خلقِ دنیای ملموس و یا «مجازی»٬ با همة سادگی یا «پیچیدگی هایِ سرگیجه آورش» را٬ به مِنَصَّة وجود در عرصه اجتماعی٬ میآورد.

از طرف دیگر٬ همانطور که ما قبلاً اشاراتی به شیوه های تولیدی داشته ایم٬ باید یادآور شد از آنجا که تولید در جامعة بشری بوجود آمده٬ بنابراین نه تنها چگونگیِ انجامِ فنیِ این تولیدات٬ بلکه چگونگی توزیع و استفاده توسطِ آحادِ دخیل در آن جوامع نیز به همان اندازه درونی و حائزِ اهمیت میباشد. به این مجموعة تولیدی در جامعة بشر میگوئیم «شیوة تولید». ما همچنین به مواردِ مختلفی از شیوه های تولیدی٬ چون شیوه های تولیدی اشتراکی٬ برده داری و فئودالی (اربابرعیتی) و سرمایه داری٬ اشاراتی داشته ایم. در واقعیتِ حیات جامعه اما٬ این شیوه های تولیدی نه تنها در دوره یا مقاطعی ممکن بود درکنار هم (بیشتر در قالب کشوری یا منطقه های مختلف تحت کنترل) و یا تا حدی مرتبط بایکدیگر باشند٬ بلکه نحوه ها و روشهای دیگری از تولید که بیشتر حالتِ «زیر مجموعه» ای از شیوه های اصلی یا غالبِ تولیدی مذکور (چون مناسبات کالائی در پیش از سرمایه داری٬ یا در جاهایی٬ اشکالی از تولید که بیشتر متکی بر آب بجای زمین بودند) ٬ را داشته اند. و هنوز هم در جاهایی البته بصورتِ کم و بیش مُضمَحِل شده٬ دارند. در قدیم٬ بعنوانِ مثال در رُمِ باستان که نظامِ سیاسیاجتماعیِ برده داری غالب بود٬ دولت٬ همیشه در کنارِ مزارع یا صنایعی که با نیروی کارِ بردگانش تولید میکردند٬ از اجتماعات یا قبائلی که هنوز شیوه های کم و بیش اشتراکی اولیه٬ به همراهِ پیدایشِ سطحی از مالکیتِ خصوصی بر زمین یا دیگر شرایط عمومی تولید٬ در درونشان عمل میکرد٬ نیز خراج یا مالیات می گرفتند. و در همان حال اجناسِ تولیدی آن اجتماعات را به قیمت هایِ معمولاً خوبی می خریدند. گرچه بواسطة حاکم بودنِ نظامِ برده داری (یعنی بعد از درهم شکانده مقاومت انسانهای «آزاد»)٬ نسبتاً مانع جدیِ چندانی در مقابلِ لزومِ رشد و گسترشِ شیوة تولیدی برده داری در هرکجا که امکانش بود و منفعتشان «اقتضاء» میکرد٬ را در عرصة تولیدی نداشتند

همینجا لازم به توجه است که «استثمارِ تاریخیِ انسان از انسان» بعد از پیدایشِ مالکیتِ خصوصی در جوامع٬ زمینة بروز پیدا کرد. اما پروسة دگردیسی اش از مالکیت خصوصی به اشکالی از استثمار انسانی درون خود٬ احتیاج به از سر گذرانِ دوره های نسبتاً طولانی داشت. شاید برای درک بهتر آن باید تاریخِ ماقبلِ «تاریخ مکتوب» را مورد مطالعه بیشتری٬ قرار داد. مثلاً بنظر میرسد که دوره ای که منجر به عروجِ «تمدن مایا» در آمریکای جنوبی شد٬ بتواند سرِنخ های اولیه آنرا بخوبی در این مورد به ما بدهد. در هرحال٬ درکِ مکانیسمِ این «استثمار» در شیوه های تولیدیِ برده داری و اربابرعیتی٬ چندان دشوار نیست. در واقع تمامِ تولید و محصولِ تولید٬ در برده داری٬ کاملاً متعلق به صاحبِ برده٬ بوده است. چرا که برده دار یکبار و «قانوناً» برای همیشه صاحبِ تام الختیارِ «انسانِ برده شده»٬ میشد. یعنی یا در جنگ ها آن اسرا مستقیماً تصاحب میشدند و یا در بازارِ برده داری به فروش میرسیدند. در عوض٬ برده دار وظیفة حفظ و نگهداری از برده را٬ تا زمانی که نمیخواهد آنرا بفروشد و یا حتی هنوز او را بکشد٬ کاملاً بر عهده داشت. در حالی که در سیستمِ فئودالیته٬ «ارباب»٬ بخشِ معمولاً بیشتری از محصولِ تولیدی توسطِ رُعایای محکوم به زندگی و کار در «زمینِ ارباب» را٬ قانونآ در تصاحب میگرفت.

استثمار در شیوة تولیدِ سرمایه داری اما٬ کمی پیچیده یا بقولی «پیچاننده» تر و کلاً پنهان تر میباشد

با برگشتِ توجه مان به تولیدِ کالایی٬ و هنگامی که اشکالِ اولیة سرمایه بصورتِ پولیتجاری و پولیرِبایی بوجود آمده و گسترش یافتند٬ کالای جدیدی پدیدار گشت که اساساً ساختة تولیدِ کالائی بشر نبوده است. همانطور که سرزمینها٬ قطعاتِ تقسیم شدة زمین و حتی مناطقِ آبی و هوائی در طبیعت٬ منشاء «تولید» شده توسط بشر را ندارند٬ اما بعد از پیدایشِ پول٬ «ارزشِ تصوری»٬ متفاوت از مقولة «کارِ مجرد»٬ را پیدا کرده اند (به مباحث مربوط به پول و مشخصاً به مبحث «ج – پروسة مبادله کالایی و پیدایش پول»٬ مراجعه شود). این موجودیتِ «دگردیس» گشته همان «نیروی کارِ بشر» میباشد. قوه ای که بطور لاینفک در وجود هر انسانی موجود می باشد. برای همین هم می بایست در بعُد حقوقی و پیشفرض های اجتماعی٬ به مثابه یک قابلیت از هر فردی که رها از زنجیر بردگی و آزاد از قیود فئودالی باشد. به عبارت دیگر٬ انسان آزاد٬ برخلاف برده یا رعیت٬ خود به لحاظ حقوق اجتماعی صاحب حق مستقل برای مالکیت بر هر چیز و باطبع «مالک» وجود و اندام های خود٬ از جمله کل قابلیت کاری خود٬ می باشد. در عین اینکه برای رفع نیاز های خود حاضر و در واقع مجبور به فروش یا «اجاره» آن باشد. 

Men, Women and children working in different conditions as labour. As well as artistic portrays.
Working Force as “commodity”! Showing activities in different fields by men, women, and kids. Plus artistic images & portraies as Labour in general…

در سطحِ تشریح و تحلیلی٬ «نیروی کار» وقتی بصورت کالا در میآید٬ معنایش این است که آن٬ مانند هر کالای دیگری٬ قاعدتاً باید هم «ارزش» داشته باشد و هم «ارزش استفاده» ای. تدقیق روی هر دو موردش٬ بسیاری چیز ها به ما خواهد گفت. در واقع همة آنچه که برای شناخت از ماهیت یا بنیادِ ذاتی مربوط به شیوة تولید سرمایه داری و یا کلِ سرمایة اجتماعی٬ لازم است را میتوانیم بدست آوریم:

ادامه در صفحة بعد…