آینده چگونه است و بشریت به کدام سو میرود؟

کلمة نسبتأ کوچک و بسیار ظریفی ست این «آینده» (حداقل در فارسی خودمان!)٬ اما بار سنگینی را با خود حمل میکند. بخصوص که ما بخواهیم در مورد بشریتِ  قرن بیست و یکم صحبت کنیم. مسلمأ منظورما «غیبگویی» یا «پیشگویی» از نوع اساطیری و یا «نوسترَ داموس Nostradamus» نیست. با این وجود پیش آوردن این مفهوم شاید دروحلة اول آدم را یادِ آرزوهای معمولأ خوشایندِ کوچک و بزرگِ شخصی بیاندازد که بیشتر یادگار دوران نوجوانی ست! اما با یادآوریِ موضوع مورد بحث٬ بسرعت آن احساسِ کم و بیش خوشایند و عمیقأ شخصی میتواند بسادگی بصورتِ نگرانی های هولناک و یا تصاویری غریب و گنگ با احساس هایی متناقض ظاهر گردند. از یک سو درصحنة سیاسی ممکن است عٍرق «ملیمیهنی» یا تمایلاتِ «عقیدتیمذهبی» را تحریک کند و یا تلاش کنیم تا «نظام اجتماعی» خاصی را در گوشه ای از موزاییک کشورها قرار داده و جهان را اینگونه به تصویر کشیم.  از سویی دیگر٬ قطعآ بسیاری از ما را به تجریدِ خطی و قائم به ذاتِ خود از تحولاتِ شگرفِ تکنولوژیک بکشاند تا دنیایی سرد٬ بی احساس و مخوف از حاکمیتِ ربات ها بر انسان به تصور آید.

چندی پیش (جهت رکورد٬ در نیمة اول سال ۲۰۱۵)٬ با جوانِ با مطالعه ای در ایران نسبت به «آینده» صحبتی داشتم که فکر میکنم برای باز کردن بحثم در اینجا بسیار مفید است. ایشان گفت: «ایرانی ها نه تو سنت، نه تو فرهنگ، نه تو تاریخ و نه تو این دینِ کوفتی و از اون هم بدتر حکومت ها شون هیچ وقت نظر درست و شایسته ای نسبت به آینده ندارند. ایرانی ها خیلی نسبت به آینده و ساختن آینده و آماده شدن برای تحولات فردا بی توجه هستند.»…

جوابم به او چنین بود: «من این نظر تو را با قیدِ شروط و محدودیت هایی٬ قبول دارم. در عین حال میتوانم با این سوال به قولی به چالش بکشم:

آیا فکر میکنی که این یک خصوصیت یا مشخصة «ایرانی» هااست؟

از طرف دیگر٬ مثلآ نگاه کن به کشورهای اطراف مثل عراق٬ افقانستان٬ سوریه و خیلی کشورهای دیگر که کم و بیش مانند ایرانِ نه چندان دورِ خودمان در گردابِ جنگها و در نتیجه کشتار٬ آواره گی٬ خرابی ها وبی ثباتی های بسیار بیچاره کننده گرفتار هستند (طوری که اکنون در اواخر سال ۲۰۱۵ ما شاهدِ پدیدة کمپ های چندین میلیونی پناهندگی و سیل میلیونی آوارگان به اقصی نقاطِ اروپا و جهان میباشیم). آیا میتوان گفت که چون مردمانشان نسبت به «آینده» بی توجه بودند٬ به این سرنوشت اسیر و زمینگیر شدند؟» …

Refugee crises is horrible and catastrophe around our era...
Refugee crises is horrible and catastrophe around our era…

در هر حال بحث خود را اینگونه ادامه میدهم:

با همة اهمیتی که نقش تلاشمند انسان ها در شکل دادن «آیندة جوامع» دارند٬ دلایل بنیادی و زمینه های شکل گیری سعود و سقوط جوامع (کشورها و یا امپراتوریها)٬ به بسیاری از پارامترها در درون و همچنین در بطن اوضاع و احوال تاریخی و جهانی آن جوامع٬ مربوط هستند. و مهم تر ازهمه عمیقآ مشروط و محدود به ملزوماتِ شیوة  تولید اقتصادی و نظامهای سیاسی-اجتماعی برخاسته از آن٬ در عصر یا دوران خود٬ میباشند. گرچه٬ توجه وتلاش به فهم همة اینها چنان سهمگین و نیرومند به نظر میرسند که میتوانند بسیاری را به یأ س و نا امیدی به نقش اجتماعی «خود» در تغییرات «مثبت» بکشاند. و صد البته جدا از این که من و شما آن را مثبت بدانیم یا نه.

*********

با این ملاحظات٬ حال اگر از ریشة تاریخی آن شروع کنیم میتوان گفت که٬ انسانمیمون های اولیه و بسیار بَدَوّی (ایپس Apes  و / یا هومو Homo)٬ پس از تحولاتِ فیزیولوژیک گوناگون بخصوص تکامل مغزی٬ از زمانی که قابلیت ابزارسازیشان به امری قوام یافته کشیده شد و بواسطة آن دست به تولید کشاورزی و دامداری در کنار شکار زدند٬ بتدریج جوامع اولیه انسانی شکل گرفتند. یعنی «تولید» یا کارِ جمعی برای امرار معاش بود که دنیای انسان را از دنیای حیوانات بطور قطعی جدا کرد. به همین خاطر انسانهای اولیه که البته همیشه در اجتماعات جدا از یکدیگر زندگی میکردند٬ در عینِ حال اساسآ در این مولفة بنیادی با هم مشترک و به همین خاطر عمیقآ دارای یک سنخیت یا نَسَبِ واحد بوده و مییاشند. از طرفِ دیگر جدا از دوره های تاریخی مختلف٬  آنچه که اساسآ و پیش از هرچیز دیگری جوامع انسانی را از یکدیگر متمایز میسازد٬ شیوه های مختلف تولید است. یعنی روش های اساسأ متفاوتی از تولید٬ توزیع و نوع مالکیت که انسانها در جوامع خود برای رفع نیازمندی های متنوع و بتدریج فزاینده٬ از خورد و خوراک تا پوشاک و مسکن و غیره٬ بکار میگیرند٬ میباشد که مبنای تفاوتهای بنیادی جوامع از یکدیگر میگردند

پس ازعروج سرمایه داری در چند قرن گذشته٬ اکنون شیوة تولید سرمایه داری قاطعانه در تمام اقتصادِ دنیا غالب گردیده است. البته در جریانِ دو جنگٍ جهانی اول و دوم٬ که خود اساسآ در بطنِ بحران های عمیقٍ ادواری همین شیوة تولید و در پاسخ به ضرورت های عینیِ «بقا» و تحول به مدارج «بالا تر» این نظام صورت گرفته بود٬ تلاش های عظیم اجتما عی و سیاسی در مقابله با و برای تغییر یا دور زدن از قوانین وجودی قدرتمند این شیوة تولیدی و نظام سیاسی-اجتماعی مربوطه اش٬ و با هدف شکل دادن «آیندة خود» شان صورت گرفت. انقلابات اما با همة تغییرات چشمگیری که در سیمای سیاسی٬ اجتماعی و حتی اقتصادی آن جوامع (مثل شوروی سابق٬ چین و اقمارشان) و بالطبع کل جهان بوجود آوردند٬ نتوانستند شیوة تولید سرمایه داری را اساسأ با شیوة تولیدی دیگری جایگزین کنند. به این امر دوباره بر میگردیم.

مورد مهمی که در این رابطه میخواهم بگویم این است که «آیندة جوامع» پیش و بیش از هر چیز در گروی ضرورت ها و ملزوماتِ سطح و میزان پیشرفت این شیوة تولید است. نه تنها در یک کشور بلکه در یک رابطة کم و بیش پیوسطه و البته رقابتی با یکدیکر در سطح بین المللی که اکنون خود را بیش از هر زمانِ دیگر نشان میدهد.

این شیوة تولید به تقسیم طبقاتی جوامع معاصر در طی حدوداً ۳۰۰ سال اخیر٬ صورت بسیار «مدرن» و باصطلاح امروزی داده است که متناسب با سطح پیشرفت فناوری ها٬ فرهنگ٬ قوانین و حقوق قضایی و نیز جنبش های سیاسی٬ اجتماعی و مدنی میباشد.

ادامه در صفحة بعد…