“مقدمه ای بر درک و اهمیت “تجرید سازی


«تجرید سازی» مادة اطلاعاتی (data) در پروسة فکری بشر است

قابلیت تجرید سازی مغز بشر را قبلأ در تحول انسان به صورت کنونی٬ بطور کلی اشاره ای کردم. حال بسیار مهم است که این جنبة اقتصادی مرتبط با «کار عام» انتزاعی یا تجریدی٬ «ارزش کالا»٬ «فرم های بروز ارزش»٬ «ارزش مبادله» و سپس «فرم پول» را به کمک درک از این پدیدة شگرف بفهمیم.
برای شروع٬ یک شکل هندسی مثل مثلث را درنظر بگیریم. این خود یک تجرید محض است. چرا که ما(بشر) ابتدا نقطه و خطوط از اشکالِ طبیعی یا ساختگی را از واقعیت های مادی کمی و کیفی آن (تا هر حدی که در دوره خود٬ احساس و یا شناخت داشته ایم)٬ کاملأ در مغزمان خالی کردیم تا توانستیم مفاهیم اولیه نقطه٬ خط و سپس اشکال هندسی را ساخته و تعریف کنیم *1

——— زیرنویس مربوط به “نقطه٬ خط و اشکال هندسی“: 

*1-  توجه: لینک زیر در صفحه دیگر باز می شود!
مطلب مربوط به این زیرنویس٬ در این لینک موجود است: لطفاً به این لینک برای «زیرنویس *1» کلیک کنید!

———————— پایان زیرنویس *1

ادامه متن:
در مورد این مفاهیم تجریدی اما٬ خدای تاریخ شاید بداند که چه دوره ای از ماقبل تاریخِ مکتوب بشر شروع و تا چه مدت طول کشید تا مفاهیمِ اولیة خط و نقطه و اشکال هندسی٬ ساخته شد! گرچه ما شکل مثلث و دیگر اشکال هندسی را میبینیم. به عبارت دیگر آنها ملموس و محسوس هستند
. اما مفهوم «مثلث» یا این اشکال٬ در تعریفی که در ریاضی یا هندسه بدست میدهند٬ بطور تجریدی و اگر دوست دارید بگویم به صورتِ «لُخت و عورش» در واقعیت وجود ندارند. نه تنها این٬ بلکه اشکال طبیعی یا اقلامِ ساختگی شبیه یا با شکلِ مثلث و حتی خطوطِ ساختگی سه ضلعی که معلمِ ما در روی تختة سیاه بعنوان مفهوم مثلث می کشید٬ همه و همه بالاخره وجود های مادی *2  مشخصی هستند که اجزاء و عناصر بسیاری٬ در کنار و  به همراهِ آن چیزی که ما در تعریف خاص ریاضی اش بهش میگوئیم «مثلث»٬ دارند. حتی یک خط نوری هم در واقعیت حداقل از حرکتِ فوتون ها میباشد! حتمأ بسیاری میپرسند که پس بالاخره چه شد؟‌ «وجود دارد یا ندارد؟!» که البته جوابش در همین چند خط پیش است. یعنی «بله» اما در خارج از ذهن ما نمیتواند بصورتِ صرفأ تجریدیش ظاهر شود. یعنی مَحمِلِ مشخص و کم و بیش ملموسِ مادی برای پدیدار شدن  یا تجسم مادی پیدا کردنش  لازم دارد. همانطور که منشاء مادی ابتدایشان هم در هیئت مادی طبیعی به احساس ما درمی آمدند. همچون اشکالی که ما در میوه ها٬ حیوانات٬ درخت و گیاهان و خلاصه میشه گفت همة چیزهایی که ما میتوانیم در اشکال طبیعی شان ببینم.
این امر هم بسیار معمول است و هم درکش سخت است.  به قول معروف شاید بشود گفت٬ «سهلِ ممتنع» است

——————– زیرنویس مربوط به “وجودِ مادی”  چه بصورت ملموس یا محسوس و چه به مثابه موجودیتی مادی اما بطور نا ملموس آن که تنها با تجرید قابل تشخیص است:

*2-  توجه: لینک زیر در صفحه دیگر باز می شود!
مطلب مربوط به این زیرنویس بسیار مهم٬ در این لینک موجود است: لطفاً به این لینک برای «زیرنویس *1» کلیک کنید!

————————- پایان زیرنویس *2 

ادامه متن: 
با در نظر گرفتن از استنباط فوق من شخصاً چنین فرمولبندی می کنم
:

جایگاه قابلیت تجرید سازی مغز انسان٬ هم بعنوان پیش داده مادی ضروری و هم تاریخاً٬ به مراتب قبل از قابلیت جا افتاده تفکر انسان بصورتی که حتی در اعماق تاریخ جامعه بشری معرف حضور هستند٬ برمی گردد. با قابلیت تجرید کنندگی است که قوانین و رفتارهای مادی طبیعت پیرامون مان٬ به درون سیستم اعصاب و مغز ما وارد گشته و مبنای «تفکر» را بطور اخص پی ریخته اند. تاریخاً طی نسل ها پس از آنستکه بتدریج بصورت استعداد های عصبی و مغزی٬ مادیت یافته اند. به همین ترتیب متقابلاً با پیشرفت قابلیت تفکر است که عملکرد تجرید سازی مغز خود را ارتقاء داده است. اکنون در چرخه تحولی این دوجنبهْ «تجرید سازی» و «تفکر» اما٬ می توان گفت که عملکرد «انتزاع ذهنی» ٬ خود باعث ایجادِ «داده های اطلاعاتی» (data)٬ برگرفته از پیرامون در مغز ما میشود که با پروسة «پردازش فکری» در مکانیسمِ مغزی ما به صُوَرِ و اشکال بسیار گوناگون٬ از شکل گیری و ذخیرة مفاهیم احساسی متعلق به حواسِ پنجگانه٬ تا زیر بنا و سازمان بندی بسیار متنوع و پیچیده از مفاهیم  و مقولات خاص و عام٬ تصویر سازی ها٬ بینش و سپس تئوری های عینی و البته ذهنی متعدد٬ تبدیل می گردند.

از طرف دیگر قابلیت تفکر انسان که اصولاً مبتنی است بر قابلیت و امر تجرید سازی٬ و فراورده های فکری-دِماغی مربوطه اش٬ در عین اتکا به سیستم مغزی هر فرد بطور شخصی (با همة استعداد و قابلیت های ترکیب کننده و تنوع سازی اش)٬ در عین حال عمیقاً امری «اجتماعی» می باشند. حتی پیدایش اشخاص نابغه٬ خود متصل یا در واقع محصول دوران و شرایط اجتماعی-فکری و البته اقتصادی معینی است. برای همین هم ما در هر دوره «خوشه های نابغه ای» داریم. مثل فیلسوفان نسبتاً همدورة یونان قدیم چون افلاطون٬ ارسطو و سقراط. و یا میکل آنژ و لئوناردو داوینچی در دوران رنسانس. به همین ترتیب طیف وسیعی از غولهای فکری در عرصه های مختلف در قرن ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ ٬ که قطب های اصلی فکری-علمی شان کسانی چون نیوتون٬ هگل٬ داروین٬ مارکس و اینشتین  بودند. و در دنیای پسا فیزیک مدرن و کوانتوم٬ که در حین جنگ جهانی دوم و بخصوص بعد از آن٬ به صورت تکنولوژی های متنوع و دنیای نوظهور «ارتباطات و اطلاعات» شکوفا گردیدند٬ ما شاهد پدیداری «خوشه های» پیشتاز تکنولوژیکی می باشیم. دو فرد میلیاردر شده به مثابه شاخص های انسانی این پدیده نوظهور٬ «بیل گیت» و «استیو جابز» می باشند که البته به هیچ وجه محدود به این دو نبوده و نخواهد ماند. چرا که ما در عصر آتشفشان های تکنولوژیکی بسر می بریم.. 
بنظر من همچنین میتوان ارتباط مستقیمی میان پدیداری دوره ای «خوشه های نابغه» ای با «خوشه های مقولاتی» پیدا کرد. می خواهم بگویم که مقولات هم ثابت نیستند٬ بلکه به میزان پیشرفت فکری و علمی بشر٬ مقولات مختلف چه در غالب کلمات قدیمی تر و چه در غالب کلمات جدید و «معاصر» بصورت تصاعدی مفاهیم و بار دانشی بیشتر و غنی تر و حتی متنوع تر می یابند. مثلاً مقوله ای چون «عینی» اکنون بسیار فراتر از معنی تحت الفظی یا ریشه آن که در فارسی یا در اصل عربی بعنوان چیزی یا موضوعی است که با چشم دیده میشود٬ رفته است. و نزدیک ترین همتای انگلیسی اش که «ابژکتیو Objective» است٬ باز بسیار فراتر از معنی اولیه اش که «چیز شیئی یا جسمیت دار و یا قابل دید» متبادر میشد٬ رفته است (البته در هر دو مورد غیر از معانی دیگرشان).
مشابه آن  مقوله «ماده» یا «matter» است. در حوزة فیزیک٬ مقوله ماده  فیزیکی با  جسمیت داشتن هرچیز که به واسطه داشتن جِرم (mass) می باشد٬ یکی فرض گرفته میشد. و به همین خاطر میگفتند یا هنوز بالنسبه و بطور محدودتری میگویند که مثلاً رابطة‌ «ماده» با «انرژی» چنین است و چنان. در حالیکه طبق فرمول انیشتین «E =MC2» (اندازة انرژی = اندازة جرم ضربدر اندازة سرعت نور به توان ۲) است. به این ترتیب این محدوده از ماده٬ به واسطة وجود جرم (نه «ماده» بطور کلی) در مواد است که جهان عینی ما را شکل و فرم های بی انتهای جسمیت دار می دهد. الان هم که معلوم شده است جرم به واسطة وجود ذره ای بنام «بوزون» یا ذرة «هیگز» یا «ذره خدا the god particle» میباشد (داستان دارد – این لینک توضیحی ساده و کارتونی اما معتبری دارد). اینجاست که فیزیک مدرن مجبور است مطابق درک و تعریف عمومی تر از ماده (که از بحث های فلسفی ماتریالیستی قرن ۱۹ و ۲۰ توسط کسانی چون مارکس٬ انگلس  و لنین٬ به ارمغان رسیده است)٬ حوزه هایی چون حوزة انرژی و فیزیک کوانتوم  را هم بعنوان «واقعیت عینی و مادی» خارج از ذهن ما برسمیت بشناسند. همچنین این حوزه ها قابل تبدیل به یکدیگر می باشند. به اینترتیب حداقل تا این سطح از پیشرفت دانش بشر٬ کماکان معنای پیوستگی و وحدت مادی٬ را با خود حمل می کنند. و این علیرغم دنیای هنوز «عدم قطعیت های مکانیک کوانتوم» می باشد (البته انیشتین با تئوری «گرفتاری Entanglement»٬ تلاش کرد «عدم قطعیت» را در دنیای کوانتومی کنار بزند). به اضافه اینکه ابعاد فضایی که زمانی نه چندان دور (یعنی قبل از تئوری نسبیت انیشتین در حدود یک قرن پیش)٬ سه بُعد داشت. بعد از آن٬ «بُعد زمان» هم بعنوان متغیر چهارم به آن اضافه شد. و این در مفاهیم مقولاتی علمی و حتی اجتماعی ما تاثیرات عظیمی داشته است. حال بگذریم از اینکه دانش بشر در همه زمینه ها در آستانة کشفیات جدید بسیاری از جمله «بُعد» های فیزیکی بسیار بیشتری است که مجموعاً دانش عمومی بشر و باطبع «مقولات» علمی را بسرعت تحت تغییرات شگرفی قرار داده و خواهند داد.

یک نکتة مهم دیگر در اینجا اینست که٬ گرچه اساسِ تجرید سازی بر پایة وجودِ محدوده یا جنبه ای از موجودیتِ موجوداتِ مادیست و به همین اعتبار در چیزی یا جائی مادیت دارد یا داشته است٬ اما ایده ها٬ تصورات٬ اوهام و کلأ ساختنِ مفاهیم٬ مقولات و دیگرِ فراورده های ذهنی بشر٬ گرچه اجزاء اولیه یا بنیادی شان از مادیتی خارجِ ذهن ما گرفته و تجرید شده اند٬ اما لزومأ در صورتِ ترکیبی خود٬ و نیز به لحاظ نحوة بیان یا تجلیات مضمونی و مفهومی شان٬ مابه ازاء یا مطابقتی  با واقعیت بیرون از ذهن ما ندارند. بشر همواره دست به ترکیبِ این پدیده های «تجریدی مجازی» در ذهن خود زده و هرچه که جلوتر برویم٬ بطور تصاعدی *3  اشباح و تصوراتِ ذهنی را بیشتر خواهد ساخت.
مثلأ اکنون به کمک تکنولوژی پیشرفته و دیگر شگردها٬ دنیای مجازی که موجودیت ملموس پیدا کرده٬ *4  همچین دستِ کمی از دنیای واقعی اطراف ما که روزانه با آن سر و کار داریم٬ ندارد. طوری که خود بخشی از جهانِ مادیِ «پسا-انسانی» (Post-human effect) میباشند! و تازه همه این موارد مذکور غیر از محصولات بسیار متنوع و بیشماریست که کارخانه های «رؤیا سازی» اندام هایی از مغز ما٬ خودبخود می سازند. منظورم خیالات و اشباح ذهنی است که جزء بسیار کوچکی از آنها را در خواب و خیال های خود داریم. آنها که بخش عظیمی از وجودشان را ما حتی نمی توانیم ببینیم یا تشخیص بدهیم.

———————– زیرنویس های مربوط به دنیای مجازی  و مفهوم و انواعِ «تصاعد»: 

*4-   *3-  توجه: لینک زیر در صفحه دیگر باز می شود!
مطلب مربوط به این زیرنویس ها٬ در این لینک موجود است: لطفاً به این لینک برای «زیرنویس های *4-   *3- » کلیک کنید!

—————————— پایان زیرنویس های *3 & *4

ادامه متن:
در هرحال در یک نگاه کلی اما؛ مثلأ زبانی که به واسطه آن با یکدیگر صحبت میکنیم (نه به لحاظِ قابلیتِ ایجادِ صوتش بلکه بواسطة مفاهیمی که دارند)٬ خطی که مینویسیم٬ دعایی که مذهبیون بر درگاه «خداوندیشان» میخوانند٬ فلسفه هایی که بافته یا رشته میشوند٬ باضافة علوم در همة ابعاد٬ سطوح و زمینه هایش٬ بدونِ دارا بودن نوع بشر از سیستم مغزی که به ما اجازة تجرید سازی را میدهد٬ ممکن نبودند! البته برخی از حیوانات (چون شاخه هایی از میمونها و برخی پرندگان) تا حد بسیار ضعیف و محدودی این قابلیت را دارند اما بشدت تنیده با احساس و رفتارهای غریزیشان می باشد.

با این اوصاف٬ دقیقأ به همین خاطر است که مثلأ افلاطون٬ دنیای «مثال ها یا ایده ها»ی بدونِ نقص را در جهانی ماورای دنیای مادی ما مستقر کرد (یعنی در همان ذهن نبوغ آمیز خود و سپس بخشاً مکتوب شده اش!) و میزانِ شناخت علمی ما را به میزانِ «حَظ» یا برخوردایِ مسرت انگیزی که بشر از آن دنیای تجریدی محض بُرده است یا خواهد برد٬ مربوط میکرد. یا فلسفة مسیحیت مقرر کرده است که «نخست کلمه بود و آن نزد خداوند و کلمه خود خدا بود» (که موهوم «خدا» هم چون «کلمه»٬ خود یک مفهوم تجریدی و کاملاً ذهنی است ).  و بالاخره هگل تمام تحولِ تکاملی در طبیعت که پیشرفت علوم در شاخه های مختلف٬ در زمان وی به ارمغان آورده بود٬ را روی سَرِ‌ «ایدة اولیه» قرار داد. که خود آنرا با تجرید از بسیط ترین و عامترین پدیده ها بدست آورده بود. و سپس آن «ایده» *5 را روی تناقضِ دیالکتیکی ذاتی خودش بعنوان موتور اولیة این جهان مادی به تصویرِ فلسفی خاص خود درآورد.

——— زیرنویس مربوط به “ایده نزد هگل“:

*5-  از نظر هگل٬ «ایده» یعنی چیزی یا بهتر است بگوییم موجودیتی از جنس روح که صاحب درک٬عقل و منطق درونی میباشد که هدفی به سوی «کمال» عقلی دارد. در پرتو این جهت گیری بسوی کمال است که در تناقض با خود و لاجرم٬ در گریز از «خود» به مثابة «ایده»٬ مادیت می پذیرد. و با مادیت یافتنش خود و جهان بوجود آورده شده را متکامل میکند. به عبارت دیگر «ایده» همان خدای درحال شدن و بسوی تحول و «کمال منطقی» است.  به این ترتیب جهان مادی را به سوی «کمال» نیز می کشاند!
============
{برای توضیح بیشتر لطفاً به مطلب «به یاد هگل و ملاحظاتی بر تثلیث حلزونی» و زیرنویس آن تحت عنوان «زیرنویسها: “عدم قطعیت هایزنبرگ”٬ “ایده” هگلی و …» مراجعه نمایید. اینها در قسمت سوم کتاب بوده و لینک هایشان در ستون فهرست مشخص می باشند.}

مجمع خاصی از مهمترین «فیلسوفان عالم بشری»: افلاطون٬ هگل٬ ماکیاول٬ مارکس٬ سنت آگوستین٬ هابز و … ه طراح: جان کونِو در کتابی از: آلن رایان ه

—————————— پایان زیرنویس *5

ادامه متن:
و یا در دنیای علم٬ «نیوتُن» با کشفِ نیروی جاذبه بواسطة وجودِ «جِرم» در همة اشیاء٬ پایة «تئوری مکانیکِ نیوتنُی» (Newtonian mechanic) مربوط به قوانینِ عامِ نیرو و حرکت را ریخت. جالب است بدانیم که این قانونِ علمی گرچه در سطح بسیار وسیعی صحت قطعی و قابل اتکائی از خود را در پراتیک اجتماعی بشر نشان داده است و هنوز هم تکنولوژی های عظیمی که بر پایة این قوانین ساخته شده اند مورد استفاده میباشند٬ اما بخاطر محدودیتِ تاریخی شناخت و تشخیصش از طبیعتِ نور٬ جاذبه٬ زمان٬ و صُوَر گوناگون از بسته های انرژی «ذره-موجی» در سطوحِ میکرو (اشل های اتمی-مولکولی و مادون آنها) و نیز ماکرو (سطوحِ و فواصل کهکشانی و نیز سرعتهای بالای فوتونی یا الکترونی)٬ نارسائی و در نتیجه ناسازگاری سیستم تئوریک ش با این عرصه های علمی-تجربی ظاهر یا معلوم گشت. در پاسخ به این عرصه های جدید تجربی بشر بود که «تئوری نسبیتِ خاص و عامِ» انیشتین از یک سو٬ و «مکانیک یا فیزیک کوانتومی» از سوی دیگر٬ در نیمة اول قرن بیستم٬ متولد شدند.
همچنین یک شاخص عمده از میزان پیشرفت شناخت تجربی و دانش علمی ما٬ پیدایش انواع ابزار٬ وسائل و شرایط گوناگون تولیدی در مقیاسی اجتماعی می باشد. به این ترتیب است که بشر نه تنها نیروهای موجود در طبیعت را شناخته بلکه با به خدمت گرفتن آن نیروها٬ در قالب تکنولوژی های متنوع و کاربردی های مختلف٬ در واقع میزان و عمق شناخت خود را نیز محک می زند. این همان پراتیک یا عمل فعال اجتماعی بشر است.

در هر حال نتیجة مهم اینستکه:
معیار و مقیاسِ صحت واقعی بودن ساخته های ذهنی ما٬ تجربة عملی یا «پراتیک اجتماعی بشر» میباشد.
با ملاحظه به این واقعیت پیش داده که سیستم مغزی و عصبی ما به مثابه یک شاخه از جانداران٬ خود طی چندین و چند میلیون سال٬ در کنش و واکنش با طبیعت پیرامون شکل و فرُم یافته است. معنایش این است که آن بخش بسیار عظیم و پیچیده از سیستم مغزی و اعصاب ما که مستقیماً وظیفه تنظیم حالات جسمی و غریزی ما با همه استعداد های بی شمار روحی و روانی اش را بعهده دارند٬ خودبخود سازگار و همگون با طبیعت جاندار یا بی جان پیرامون ما٬ با همه قوانین و انواع ابراز وجود های درونی اش٬ بوده و می باشد. و نه تنها این٬ بلکه حتی آن بخش ها یا اندام هایی از مغز ما که گویا صرفاً برای خود تولیدات «آزاد» ذهنی و یا رؤیاسازیهای بیشمار انجام می دهند٬ باضافه قابلیت عمومی «آگاهانه و ناآگاهانه» ذهن ما برای تخیل پردازیهای «عاقلانه» تر٬ همه در طبیعت درونی خود٬ به نوعی متصل به داده های تاکنونی از تجربه مستقیم یا غیر مستقیم و دانش قوام یافته بشری می باشند.

چنین است که میتوان میزانِ تطابق و سازگاری نظرات مان را با واقعیتِ بیرون از ذهن مان بصورتی بسیار پویا و زاینده٬ تشخیص دهیم.

************

 ادامه در صفحة بعد…….