ج – پروسة مبادله کالایی٬ پیدایش پول و معنای قیمت

بخش مهمی از تحلیل کالا و رابطة کالایی تاکنون٬ اختصاص به فهمِ واقعیت ارزش و دگردیسی آن به «ارزش مبادله»٬ در پروسة تولید کالایی٬ یافته است. جوهر ارزش٬ نفس کارِ تولیدی انسان٬ یعنی وجودی کاملأ تجریدی با هویت اجتماعی است. از اینجا ضرورتِ عینی امر مبادله ایجاب می گردد. اِعمال این ضرورت خود به پیدایش پروسة اجتماعی مبادله می انجامد. انسانها لاجرم میبایست بعنوان نمایندگانِ تام الختیارِ کالاها٬ امر انتقال کالاها به بازارهای مربوطه و سپس خودِ مبادله را بعهده بگیرند. این پروسة مبادله٬ در واقع برپایة نوعی قرارداد حقوقی (ابتدا نوشته نشده اما عملی و بر پایة عُرف) میان انسانها در جریان و برای امر مبادلة کالا ها بوده و میباشند. مفادِ این قرارداد٬ پیش فرض گرفتن و تأییدِ اعتبارِ حقوقی مالکیت افراد٬ جمع ها یا شرکتهایی٬ بعنوانِ صاحبین کالا ها میباشد. همچنین مبین این است که «مالکین» یا «صاحبین» کالاها٬ وقتی وسیله ای برای مبادله میشوند٬ همچون تولید کنندگان آن کالاها٬ «ارزش استفادة» کالاهایشان برای خودشان نیست٬ بلکه برای دیگران است. در این حالت دیگر فرق نمیکند که مالک کالا خودش تولید کننده یا جزو تولید کنندگان باشد یا نباشد. به این ترتیب است که پروسة مبادله میتواند رابطة کالائی را در هر جائی از جامعة انسانی٬ گسترش دهد. و متقابلأ جنبه های دیگر جوامع را نیز تحت تأثیر خود قرار دهد. مثلأ شواهد دال بر این است که اقوامی که خود تحتِ شیوه های اشتراکی بودند (مانند قبایلِ بومی-باستانی “Inca” در قارة آمریکای جنوبی در حدودِ چهار هزار سالِ پیش)٬ جزو تولیدکنندگانی بودند که دست به مراودة کالایی با دنیای پیرامون خود زدند. و به همین خاطر راهِ مالکیتِ خصوصی را ناخودآگاه به روی قبایل خود باز می کردند.

همچنین در جریان پیشرفت در پروسة مبادله بود که کالاهای معینی بعنوانِ فُرم معادل ارزش٬ نقشِ همگانی پیدا کردند. کشفیات باستانشناسی حاکی از آن است که در حدود ۹۰۰۰ سال پیش از تاریح مسیحی (یعنی بیش از ۱۱ هزار سال پیش)٬ در مناطقی چون خاور میانه و کرانه مدیترانه٬ برخی غلات و دام ها وسیله ای برای داد و ستدهایشان بوده است. در دوره های مختلف از تاریخ قدیم و در مراحل اولیه توسعه مبادلاتی٬ کالاهای مختلفی از جمله نمک٬ برخی فلزات٬ حیوانات و حتی برده ها٬ خود را کم و بیش به سطح معادل همگانی ارتقاء دادند. طلا و در کنارش نقره اما٬ پُرقدرت تر از هر کالای دیگر٬ مهر خودشان را بعنوان نه تنها کالای معادلِ عمومی بلکه هویتِ مستقلِ پولی٬ به کل پروسة مبادله کوبیدند. البته در نهایت طلا نقش بلامنازع اش را تثبیت کرد.

Different kind of commodities, which has emerged to the level of the "equivalent value" and / or "money" in the trade history.
Different kind of commodities, which has emerged to the level of the “equivalent value” and / or “money” in the trade history, which has been tracked even by 9000 BCE!

اگر طلا را بعنوانِ کالا-پول در نظر بگیریم٬ معلوم میشود که در این حالت٬ پول خود حاوی دو نوع «ارزش استفاده» میباشد:
یکی بعنوانِ فلز با خواصِ طبیعی معینی که میتواند به اشکال گوناگون و باطبع موارد متنوع زینتی٬ اشیاء با دوام (مثلأ برای دندانسازی و برخی صنایع) مورد استفاده قرار گیرد.

همانطور که پیشتر روشن کردیم٬ «ارزش مصرف» و «ارزش» در واقع یک پدیده در وجود کالای معینی می باشند. این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. برای همین هم٬ کالاها عموماً بعد از مبادله یعنی با پرداخت قیمت شان مورد استفاده صاحبشان قرار گرفته و دیر یا زود از بین می روند. به عبارت دیگر٬ بسته به سرعت و میزانی که بعد از تصاحب٬ در جریان مورد استفاده واقع شدنشان٬ «ارزش مصرفی»هایشان از بین بروند (مثل خوراکی ها) و یا کم و بیش در پروسه زوال قرار گیرند (همچون خانه ها)٬ به همراه آن «ارزش» هایشان هم متناسباً یا از بین می روند و یا بتدریج در پروسه زوال قرار می گیرند.
در مورد فلزات قیمتی گرچه قانون کالایی همان است اما عملاً مانند کالا های دیگر نمی باشند! یعنی هر چقدر هم صاحبانشان از وجود آنها در قالب زینتی یا هر فرم دیگری «حظ وافر» ببرند٬ «ارزش» آنها کماکان ثابت و پایدار باقی می ماند. به واقع هر تغییری در «ارزش» آنها نه به خاطر این مواردِ مورد استفاده ای شان بلکه به واسطه میزان متوسط بارآوری آنها در جریان تولید در سطح جهانی می باشد.

دوم٬ بعنوان کالائی که در قطبِ «ارزش معادل» بطور جهانشمول در دنیای کالاها٬ یک نقشِ رسمی عظیمِ اجتماعی جهت نشان دادنِ  ارزش کالاهای دیگر (بعنوان ارزش مصرف ها) با وجود یا قامت مادی خود پیدا میکند. و نیز در همان حال با کمیّتِ وزنیِ معینی (مثلأ یک گرم یا یک اُنس)٬ در واقع مقیاسی میشود برای نشاندادنِ «اندازة ارزش» بطور نسبی در این حالت٬ بیانِ «ارزش مبادله» هرکالایی با مقدار معینی از پول٬ میشود «قیمت» آن کالا.  طلا-پول در این حالت چون هر کالای دیگر٬ خود صاحب ارزشی است که میتواند در شرایط تولیدی متفاوت و سطوح مختلف تکنولوژیکی جهت استخراج آن٬ بالا یا پائین برود یا نوسان داشته باشد. اما اگر تنها معیار و مقیاسِ ارزش باشد٬ در نتیجه میتواند در تجسم یافتن قیمتی کالاها تفاوتی را نشان ندهد. چرا که همه به یک نسبت با آن قرار دارند.

پول به این ترتیب تنها کالایی است که یکی از ارزش مصرف هایش در امر مبادله می باشد. معنایش این است که آشتی ناپذیری و کش مکش مداوم «ارزش مصرف» با «ارزش» در هر کالای معمولی٬ در وجود عینی و اجتماعی «پول» آرام و قرار می گیرد. پول-طلا (یا نقره) می تواند سالهای سال جایی٬ مثلاً زیر خاک صدها سال بماند و دوباره برگردد و در مناسبات کالایی معاصر٬ کماکان رو هوا ببرندش! و به واسطه مًهر تاریخی در پیکرش٬ تازه قیمت بیشتری هم پیدا کند.
در عین حال٬ پول خود تجسم مادیت یافتن یک واقعیت تجریدی محض یعنی ارزش که همان «کار اجتماعاً لازم» می باشد٬ می گردد.

از اینجا یک قدم دیگر به حالتِ سمبلیکِ پول نزدیک میشویم. به این ترتیب که وقتی پول-طلا و یا پول-نقره خود را بصورتِ معادل عمومی تثبیت کردند٬ توسطِ دولت ها بصورت سکه های مختلفِ پولی در آمدند. یعنی ارزش مبادله ای کالاها٬ بجای ذکرِ مستقیمِ وزنِ طلا یا نقره٬ دیگر با تعدادی از هر سکه ای (که البته هنوز هم مبتنی بر اندازة وزنی شان بوده اند)٬ بعنوانِ قیمت شان٬ مشخص می گردیدند. ضربِ سکه های طلا و نقره٬ و رواجِ وسیعِ آن٬ به پول نقشِ بلامنازع در وسیلة گردش کالائی داد. یعنی هم قیمت بعنوانِ اسم پولی کالاها جا افتاد و هم سکه ها همچون سمبل های مبادله ای تثبیت شدند. به این ترتیب بود که در جوامع٬ امکانِ جایگزینی «ژتون» ها یا نشانه های رسمی کاغذی بجای سکه های طلا-پول٬ فراهم گردید. چرا که پولِ کاغذی به همراهِ پول-سکه های فلزی کم ارزش تر٬ میتوانند بعنوانِ نمایندگان «درجه دارِ دولتی» (کماکان با پشتوانة طلا) خود نقشِ وسیلة مبادله ای را بجای پول-طلا٬ بعهده بگیرند.

عدم تشخیص و درک از تفاوتهای چندگانة پول-طلا٬ یعنی دو جور «ارزش-مصرف» هایش و نقشِ استانداردِ قیمت٬ باضافه حالت پایدار «ارزشی» آنها به واسطه با دوام بودن «ارزش استفاده ای» شان٬ ذهن انسان را بسمت نظرات بی اعتبار و مغشوش میکشاند. مثلاً اینکه گویا پول–طلا بواسطة خواص و مشخصاتِ طبیعی اش دارای چیزی به مثابة معیارِ ارزش میباشد. امری که بواقع هزاران سال نه تنها عموم مردمی که به آن فکر کرده بلکه حتی متفکرین بزرگی چون «ارسطو» از یک طرف و طیف وسیعی از اقتصاد دانان دوران اولیه سرمایه داری چون «فیزیوکراتها» را از پاسخ دادن به آن باز داشته است. در عوض به اوهامِ «فتیشیستی»٬ درک های «طبیعت گرایانه» و نیز تحلیل های وارونه٬ بسیار اعتبار داده و کماکان میدهد.
در این زمینه بی راه نیست اگر به عبارت دیگر دوباره تأکید کنیم که این پول نیست که کالا ها قابل قیاس و قابل اندازه گیری میشوند. بلکه اساسأ٬ «کار بشر» است که به پول چنین نقشی را میدهد تا ضرورتِ ظاهر شدن «ارزش کالاها» در یک قالب مادی مشخص و ملموس را تحقق دهد. در غیر اینصورت مبادلات کالایی نمی توانستند مبنای پایداری داشته باشند. این عملکرد قاطع و بی چون و چرای پول برای گردش کالائی٬ علیرغم ایجاد فضای ذهنی کاذب که گویا دنیای کالایی مستقل از پایه کار اجتماعی اش شکل گرفته و عمل می کند٬ طی هزاران سال از عمر خود٬ کماکان جایگاه و نقش اجرایی برای تنظیم مبادلات را حفظ کرده است.

و از طرف دیگر باعث میشود٬ کالا ها دیگر لازم نیست با یکدیگر در یک سلسلة نامحدود و همگانی در دنیای کالایی٬ بعنوانِ «فرم نسبی ارزش» در مقابل «فرم معادل ارزش» قرار گیرند. وجود پول به این ترتیب٬ بقیة کالاها را به سمتِ مبدأ خود یعنی «فُرم ارزش نسبی» بصورت ساده و منفردش٬ یعنی «ارزش-مصرفی» هایی که میخواهند «ارزش» شان را در فرم ملموس شده «ارزش مبادله ای» خود معین کنند٬ بازمیگرداند.

حال اگر به دنیایِ تجسمی و حبُابی شکلِ اینجانب برگردیم٬ می بینیم:
آن حالتِ خوش خوشانِ شناور و «هرکی به هرکی» که «سگ هم صاحبش را نمیتوانست پیدا کند»٬ با ظهورِ پولطلا به مثابه کارگزار پُرقدرت از طرف «روح حاکم» بر این «حُباب»٬ همه به یک طرف از قطبِ «ارزش نسبی» خود رفته اند. و ردیف جلوی پولطلا دست بسینه ایستاده اند و باصطلاح جلوی وی «لُنگ می اندازند»  تا مبادا موردِ خشمِ سوزاندة پول قرار گیرند.  انگار این «خانواده» دیگر طبقاتی شده است!؟
(۳- این یک قطعه «هنری-فتیشیستی» است که در ادامه آنچه که تحت «پدیده “ارزش مبادله”…»٬ و سپس در مبحث «مختصری پیرامون تضاد دیالکتیکی»٬ بصورت تصویری داستان پردازی کرده ام. بنابراین کماکان «هشدار» اولیه اش معتبر می باشد) ! 
بگذریم…

در اینجا لازم به ذکر است که اگر دو جور پول داشته باشیم٬ مثلأ نقره در کنارِ طلا٬ در نتیجه دو جور «قیمت» برای کالا ها خواهیم داشت. مثل اینکه ما هم اکنون هم شاهدِ وجود چند جور واحدهای اندازه گیری برای وزن٬ ابعاد٬ دما و امثال اینها٬ میباشیم. این امر دو قیمتی٬ در تاریخ قدیم و نیز حتی اوائل پیدایش جوامع سرمایه داری در اروپا وجود داشت. اما بواسطة مشکلات عدیده اش 1*٬ یک پولطلا مبنا گردید. به این ترتیب٬ پول اولاً حالتِ انتزاعی-ذهنی دارد که انعکاسی است از تجسم کار مجردِ اجتماعی خودش. در ثانی و درنتیجه آن٬ می تواند بیان کنندة اندازة ارزش خود بواسطة کمیتِ فیزیکی مبتنی بر اندازه وزنی اش باشد.  ثالثاً در این حالت٬ صاحب یک ظرفیت تصوری بعنوان مقیاس ارزش برای دیگر کالاها می باشد. و بالاخره به این ترتیب٬ این قابلیت برای نشان دادن ارزش کالا های دیگر به مثابه معیار ارزش را نیز می یابد.

——— زیرنویس مربوط  به “مشکلات دونرخی بودن معیار ارزش“ : 

*1 – برای درک روشنتر خوب است این واقعیت تاریخی در مورد برابری طلا و نقره را در طول تاریخ در نظر بگیریم تا تجسم «مشکلات عدیده دو نرخی بودن قیمت پولی» بهتر صورت گیرد:
در دوران رم باستان نسبت ارزشی طلا به نقره ۲ به ۱ بود! در حالیکه در ماه ژانویه ۲۰۱۶ که این متن را می نویسم حدوداً عبارت است از ۷۷ بر ۱ (طلا = ۱۱۱۶$ در برابر نقره = ۱۴.۴$ ). معنایش این است که این «برابری و تناسب پولی» میان طلا و نقره با حضور همزمان مقیاس های مختلف در دیگر اندازه گیری ها٬ بسیار متفاوت است. بعنوان مثال دو نوع واحد اندازه گیری برای طول چون “مایل” در برابر “کیلومتر” را اگر در نظر بگیریم٬ مایل همیشه ۱.۶ برابر کیلومتر است. در حالیکه برابری ارزشی طلا در برابر نقره مستمراً و گاه بشدت در حال تغییر است!

———————— پایان زیرنویس *1

پیدایش پول در ادامة روند تحولی و گردشی تولید کالایی٬ خود یک فرایند عظیمی در جامعة انسانی میباشد. به نظر من گویی غولی از شیشه اش بیرون آمده باشد. با وجود پول نه تنها هر کالائی را در هر جایی میتوان خرید یا فروخت و یا آنرا به همان صورت ذخیره کرد٬ بلکه همچنین میتوان روی چیزهایی که اساسأ محصولِ مستقیمِ کار انسان نمی باشند و یا اندازة ارزشی چندانی ندارند٬ نیز «قیمت» گذاشت. چرا که آن موارد خود مورد استفاده عموم یا افراد و گروه های خاصی بوده و به همین خاطر مورد تقاضا می باشند. مثلآ زمین٬ منابع طبیعی٬ میراث های فرهنگیهنریتاریخی٬… و حتی انسانهای دیگر مانند برده ها در قدیم و همین اواخر. بیان قیمتی در این حالت اما٬ اساسأ تصوری یعنی مقایسه ای تخمینی (متناسب با شرایط روز بازار عرضه و تقاضایی) در آن سطح اجتماعیست که در اندازه ای از پولِ رایج٬ مادیت می یابد. در اینجا این جنبة «تصوری»٬ با تجریدی که در پروسة کار میشود و پیشتر صحبت کردیم٬ متفاوت است. در واقع این قابلیت عملکردی پول٬ از واقعیت تجریدی ارزش (بواسطة کار مجردِ اجتماعی اش)٬ به عاریت گرفته شده است. اما اینکه چگونه و چه مقدار قیمت بر آن مواردی که برشمردیم٬ باید تعلق گیرد بر میگردد به پارامتر های عینی در عرف و قوانین مبادلاتی. یک مورد بسیار قوی اش «قانونِ عرضه و تقاضا» است. چرا که این مکانیسم فعال مبادلاتی٬ قیمت کالاهای واقعی٬ یعنی کالاهایی که صاحب «کار اجتماعاً لازم» معتبر می باشند را نیز دستکاری (manipulate) میکند.

==================

ادامه در صفحة بعد…