ب – سرشت دوگانه کار مادیت یافته در کالاها


مورد مهمی که برای وارد شدن به این موضوع لازم است٬ این است که وقتی دو شیئ – یا در این مورد دو قلم جنس٬ به مثابه کالاها – با اجزاء٬ خواص٬ ترکیب و در نتیجه قابلیتِ استفاده های متفاوتشان٬ روبروی هم قرار میگیرند و در واقعیت آنها با هم به نسبت کمّی معینی مبادله میشوند٬ به ما میگوید در وجود این دو شیئ مصرفی کیفیتأ متفاوت٬ باید جنبه ای از کلیّتِ وجودِ آنها دارایِ سنخیتی یکسان باشد. در غیر اینصورت نمی توانند با یکدیگر در یک نسبت عددی مساوی شوند. به زبان علوم دقیقه اگر بگوئیم٬ آنها می بایست صاحب «دیمانسیون dimension» یا ابعادی واحد باشند. به همین خاطر است که این «تساوی» یا «معادله» معنا و اعتبار اجتماعی بدست می آورد *1 .

———————- زیرنویس مربوط  به اعداد و بنیادِ تساوی در معادلات:

*1 – توجه: لینک زیر در صفحه دیگر باز می شود!
مطلب مربوط به این زیرنویس مهم٬ در این لینک موجود است: لطفاً به این لینک برای «زیرنویس *1» کلیک کنید!

————————— پایان زیرنویس  *1

ادامه متن:
ابتدا لازم به یادآوریست از آنجا که هر کالایی نه صرفاً با نیروی طبیعت٬ بلکه اساساً طبق برنامه ای و در جریانِ تولید معینی در جامعه انسانی بوجود می آید٬ خود صاحب هویتی اجتماعی می باشد. بنابراین هم جنبه مشخص و ملموسش که همان «ارزش استفاده» ایش می باشد و هم مؤلفه ای که عامل یا پایه مبادله است٬ هر دو از سرشتی اجتماعی برخوردارند.
حال در پی روشن کردن بنیاد و ریشه این برابری میان کالاهای کیفیتاً متفاوت است که به پُروسة کار برای تولید هر دو وارد میشویم. چرا که هردو و در واقع هر جنسی در جامعة انسانی طیِ یک روند کاری معین بصورت محصول در می آید. پس دریافت میشود که هر دو محصول کار در پروسه تولید اجتماعی٬ هستند. اما باز اینجا هم مشکل اینستکه بالاخره هر کاری با کیفیت ها٬ اجزاء مورد استفاده٬ کارگران با قابلیت ها و سطوح تخصصی متفاوت هستند.
در نتیجه باز ما با کیفیات کاملأ متفاوتی مواجه هستیم. این پرُوسه های کاری در چه چیزی یکسان و از یک سرشت هستند که طی آن به کالاها منتقل میشود؟
واضح است که هر فعالیتِ تولیدی قرار است و عملأ منجر به بوجود آوردن چیزی میشود که فایده ای برای مورد استفاده واقع شدن در جامعه دارد. یعنی «کارِ مشخص»٬ منجر به خلقِ «ارزش مصرف» میشود. اما چه چیزی عامل یا مؤلفة «ارزش» را میسازد که با آن در مقابل کالای دیگر «ارزش مبادله» میآبد و سپس میتواند با ضَریب عددی مبادله شود؟
اینجا بود که مارکس هویت یا «سرشت دوگانة  کار» *2  که بقول وی در کالاها “جسمیت” یافته است٬ را کشف میکند. و آن اینکه٬ با مد نظر قرار دادن ریشه های تاریخی پیدایش آن در جامعة انسانی٬ یعنی پس از شکل گیری نوعی تقسیم کار اجتماعی و پیدایش سطحی از مالکیت خصوصی٬ انسانها در موارد و بخشهایی شروع به تولید٬ نه برای استفادة خود٬ بلکه برای مبادله با چیزهای دیگری میکنند. و به این ترتیب٬ در واقع وارد یک رابطة اجتماعی با یکدیگر در این سطح و محدوده٬ میگردند. در این فرآیند است که هریک کار خود و نیز دیگر تولید کنندگان را نه با کیفیت و حالت ملموسش در چگونگی انجام آن٬ در نظر میگیرند؛ بلکه عمل تولیدی خود را خودبخود یا بطور طبیعی٬ با «شدت» و «اندازة زمانی» که صرف آن کرده اند٬ میسنجند و با یکدیگر مقایسه میکنند. در واقع انسانها از آنجا که قابلیت تجرید سازی پیشرفته دارند٬ کار خود و تا حدی که از کارِ دیگر تولید کنندگان اطلاع دارند را٬ از تمامی متعلقات مادی اش٬ بجز ذاتِ عمومی کار با میزان تجربی از سختی یا سهولت در انجامش و نیز زمانی که صرف آن کرده اند٬ را خالی میکنند و یا درنظر نمیگیرند. و این کار را بطور عملی (یا «پرکتیکال practical»)٬ بدون اینکه خود لزومأ از ماهیت آن درک چندانی داشته باشند٬ انجام داده و میدهند. درست مانند زبان محاوره ای ما که کلمات حاوی مفاهیمی است که ریشه در تجرید از پدیده های پیرامونی مان و نیز حالات و رفتار عام و خاص از ابراز وجود های متنوع و بی شمار در طبیعت و جامعه٬ دارد (زیر نویس *1 مربوط به شکل گیری اعداد در همین سرتیتر نیز می تواند به این درک بسیار کمک کند)

————— زیرنویس مربوط  به سرتیتر: سرشت دوگانه کار متجسم در کالاها در کتاب «کاپیتال» مارکس.

*2- توجه: لینک زیر در صفحه دیگر باز می شود!
مطلب مربوط به این زیرنویس پُر اهمیت٬ در این لینک موجود است: لطفاً به این لینک برای «زیرنویس *2» کلیک کنید!

————————————  پایانِ زیر نویس *2

ادامه متن:
از یک طرف٬ این حالت سر راست و مستقیم مبادله هر کالا با کالای دیگر٬ جدا از جنبه تحلیلی اش٬ مربوط به ریشه های اولیه در شکل گیری مبادلات کالائی می باشد که البته ضرورت پیدایش «عامل ارزش» از همین پایه و مبنای بنیادی تولید برای مبادله٬ شکل گرفته و ملزوماتش را اعمال می کند.
برای روشن شدن این ادعا مثالی میزنم: اگر شما یک مجموعه ای فرضی از انسانها را در نظر بگیرید که برای رفع نیازهای خود (در یک شرایط تقسیم کار فرضی)٬ برای اولین بار و بدون تجربه قبلی از این دنیای کالایی٬ بخواهند رابطة مبادلاتی را با یکدیگر انجام دهند٬ خودبخود و بطور طبیعی (که متکی بر قابلیت انتزاع و تفکر ما می باشد) مبنای عملی برای این کار را با شدت و اندازه کاری که برای محصولات مورد مبادله خود انجام داده اند٬ خواهند سنجید. و این ملاحظه از “زمان و شدت کار” ضرورتاً نمی تواند پیش از این «تجرید» از کار مشخص خود و یا مجزا از آن٬ صورت گیرد. (به زیرنویس *1 از «اعداد و تساوی»٬ و مبحث «چگونگی تجرید کار و نقد یک بینش اسکولاستیکی» مراجعه کنید)!
گرچه این بر پایه یک شِمّ اولیه و بالطبع نا دقیق اقتصادی می باشد٬ اما به تدریج خود را به این مبنا
(یعنی میزان و شدت کار عام خود) متکی و «اشتباهات» خود را در عمل فعال تولیدی-مبادلاتی تصحیح خواهند کرد. به این ترتیب که اولاً٬ بعنوان مثال ۱۰۰ تُن گندم خود را با یک «سوت» که توجه شان را جلب می کند معاوضه نمی کنند! بلکه شاید با ۸۰ تُن برنج معاوضه کنند. در ثانی٬ در مواردی که برایشان بر همین مبنا قابل قبول به نظر می رسد٬ باز با گذشت زمان آنرا با اندازه تقریباً مساوی از کار عام یکسان خود٬ تصحیح و تنظیم خواهند کرد (با فرض اینکه در هر حوزه تولیدی٬ یک تولید کننده است!). و نه تنها این٬ بلکه همچنین به واسطه وجود و فشار این جنبه تجریدی از پروسه عام کار است که خود تولید کنندگان یا سازماندهندگان و کنترل کنندگان امر تولیدی در هر واحد٬ برای تولید بیشتر در همان زمان یا حتی کمتر از آن به روشهای مختلف تاکنونی و جدیدی دست خواهند زد. مثلاً شدت کار را افزایش داده و یا سازماندهی کارشان را برای بالا بردن بارآوری بیشتر بهبود خواهند داد. و باطبع بهبود و نوآوری در ابزار و وسایل تولیدی شان. چرا که به این ترتیب می توانند هر واحد محصولاتِ تولید شده خود را بالقوه و بالنسبه٬ با مقادیر بیشتری از کالا های دیگر معاوضه نمایند.
به این ترتیب است که میتوانیم دریابیم چگونه «کار عام تجریدی»٬ اولاً٬ در همة لحظات پروسه تولید کالایی یعنی چه در خودِ پروسة مشخص تولید به مثابه بنیاد آن و چه در جریان مبادله٬ گردش و بازتولیدها٬ حضور دارد. در ثانی٬ نقش بنیادی در تنظیم و هدایت این نوع از چرخة تولیدی بشر را دارد.
و این خود جوابی است فشرده به سوالاتی نظیر اینکه «آیا ارزش در تولید مجرد می شود یا در مبادله؟!». برای توضیح کاملتر از چنین سوالات اسکولاستیکی٬ که خود ایرادات بنیادی به لحاظ متُد شناخت برای درک واقعی از پدیده ها به مثابه پروسه ها دارد٬ به مبحث «چگونگی تجرید کار و نقد یک بینش اسکولاستیکی»٬ مراجعه کنید.

از طرف دیگر اما٬ در گذشت زمان که پول برای تسهیل مبادلاتشان پدیدار می گردد٬ خود باعث تغییراتی در نوع سنجش و تخمین برای امر مبادلاتی شان٬ خواهد گشت. در این شرایط٬ نسل نوین تولید کنندگان فرضی ما (با فرض حذف واسطه های تجاری)٬ پول را در اندازه ای از واحد تعریف شده اش٬ مبنا و مقیاسی برای مبادله کالاهای خود بکار می برند. گرچه در شرایط حضور پول٬ در یک سطح عمومی تر٬ بینش معکوس از ضرورت گردش کالایی و پیدایش افکار «فتشیستی» *3 کالایی-پولی زمینه بروز بسیار بیشتری می یابند٬ اما تولید کنندگان و طرفهای مستقیماً درگیر در مبادله کالایی٬ به کمک تجربه مستمر خود در نهایت٬ به آن پایة «کار مجرد»٬ برای سنجش امر مبادلاتی خود٬ مراجعه و بطور عملی اتکاء خواهند کرد. و این چندان عجیب و غریب و سخت در عمل روزمره اجتماعی نیست. چرا که بالاخره میزانِ چیزی که ما بهش میگوئیم «ارزش»٬ به مثابه قدرت خرید اقتصادی که در پول رایج متبلور است٬ مبنای تشخیص نهایی شان خواهد بود. این را انجام میدهند٬ بدون اینکه خود بدانند یا درکی از مفهومی چون مقوله «ارزش» نهفته در کالاها به عنوان عامل محرک و ماهوی مبادلاتشان داشته باشند. در واقعیت تاریخی شکل گیری و گسترش عامل ارزشی٬ یک نوع زبان مخصوص در مراودات کالايي شکل می گیرد که فضایی فتیشیستی پیرامون آن به احساس عموم در می آید. «فضایی» که گویا کالا ها از خود «روح» و «خِرَد» دارند! 

————–  زیر نویس مربوط  به «فتیشیسم کالایی»

*3 –  برای این بحث لطفاً به سرتیتر «فتیشیسم کالایی و راز آن» مراجعه نمایید.

————— پایانِ زیر نویس *3

ادامه متن:
ما این مبحث را مفصل تر در ادامه بحث خواهیم داشت. اینجا اما٬ ذکر آن از این نظر مهم است که اولاً یادمان باشد ما داریم لایه به لایه موضوعی را مورد بررسی قرار می دهیم که تاریخ تحولی چند هزار ساله پُشت خود دارد. در ثانی توجه داشته باشیم که وقتی صحبت از «کار عام» یا «کار مجرد» میکنیم٬ صرفاً اشاره به لزوم استفاده از قابلیت و قدرت انتزاع سازی انسان برای تحلیل و پژوهش علمی در این حیطه از دانش نیست. بلکه این «تجرید» از کار و پروسه واقعی آن٬ بعنوان یک عملکرد واقعی توسط انسانهای عادی درگیر کار تولیدی٬ در پروسه نشو و نما و یا تحول تاریخی تولید برای مبادلات کالایی٬ نقش یا سرشتی بنیادی٬ ماهوی و در نتیجه هدایت گر٬ داشته است. امری که ما نمی توانیم آنرا خارج از حوزه تولیدی 
به منظور مبادله در جامعة بشری٬ یا کلاً در دنیای حیوانات شاهد باشیم.

به این ترتیب «کار مجرد» در پروسة عملیِ جا افتادن تاریخی اش در واقع به مثابة مبنای تنظیم کنندة این نوع مبادلات بوده است. نه اینکه اندازة آن «کار عام» یا همان «کار مجرد»٬ برای افراد ذی-ربط (چه تولید کنندگان و چه تجار و خریداران) دقیقاً میتوانست محاسبه و به اجرا درآید. 
در اینجا اگر بخواهیم به ریشه های پیدایش اولیه اش در طول تاریخ بپردازیم٬ به نظر من میتوان چنین فرمولبندی کرد:
انسانها٬ پس از یک سلسله از مبادلات جنس با جنس یا تهاتری در سطح محدود٬ پراکنده٬ و اتفاقی٬ به تدریج وارد روابط کالایی نسبتاً قوام یافته تری گردیدند. در این روند بود که اشکال اولیة «بازار های عرضه و تقاضای کالایی» شکل گرفتند. این فرایند و فراگشتِ «رابطة کالایی» در دل مناسبات غالب ما قبل سرمایه داری٬ به موازات و متناسب با پیشرفت تاریخی و قوام خود طی هزاران سال٬ به مبنای «کار مجرد» برای فرم یابی «ارزش» در اقلام تولیدی برای مبادله٬ بیشتر متکی گردیدند. و هم اینکه٬ آن سیستم نوظهور «عرضه و تقاضایی» از یک سو٬ و وجود تولید کنندگان دیگر و در نتیجه رقابت در هر حوزه تولیدی معین از سوی دیگر٬ متقابلاً روی میزان کمّی اندازه «کار مجرد» فردی برای فرم یابی و تعیین «ارزش»٬ جهت محدود و مشروط کردن اجتماعی آن٬ تاثیر تاریخی و قوامی اجتماعی داشته است. این جریان تحولی البته در جامعة مدرن بورژوا به نُضج و شکوفایی کامل خود رسید.

مارکس خود اشاره میکند که وی٬ برای تحلیل از کالا٬ از سطح تکامل یافتة دنیای کالایی در جوامع با مناسبات نسبتاً پیشرفته سرمایه داری دوران خود٬ شروع میکند. و این اتفاقاً مبنای تحلیلی بسیار سرراست تر و راحت تری را در مقایسه با دوران اولیه کالایی اش بدست میداد. با اینحال٬ درک و دریافت هویتِ این پدیدة اجتماعی٬ یعنی وجود «کار عام اجتماعی» به مثابه ارزش در کالاها٬ چه تحت سامانه های غالب تولید اجتماعی ماقبل سرمایه داری که مبتنی بر پیشفرض «نابرابری ذاتی انسانها» بود و چه به خاطر اینکه هیچ چیزِ ملموس و مشخصی در این «وجود» ارزشی نیست٬ کماکان کشف نگردیده بود. 
به این ترتیب بود که٬ مفهومِ «کارِ مجرد» بعنوانِ «جوهرِ ارزش» (و نه هنوز موجودیت کامل شده «ارزش»!) برای بیان علمی این جنبة تجریدی-اجتماعی در پروسة تولید و مبادلة کالایی٬ برای اولین بار توسط مارکس٬ کشف و طرح گردید. 
در پرتو ملاحظات فوق از ریشه های تاریخی پیدایش و گسترش نسبی تولید کالایی٬ همینجا این چکیده در وجه نظری و خالص بحث٬ لازم به برجسته کردن می باشد:

در واقعیت٬ هر کارِ تولیدی که توسط انسانها و بکمک سطحی از وجود و بکارگیری ابزار٬ وسايل و شرایط تولیدی انجام میشوند٬ اولاً در ریشه و بنیاد وجودی خود اجتماعی می باشند. در ثانی٬ «کار مشخص» و «کار مجرد» در مناسبات تولید کالایی٬ همیشه باهم و لاینفک از یکدیگر بوده و هستند. در واقع هر دو یک پدیدة واقعی٬ عینی و مادی می باشند که به خاطر کار تولیدی خالق آن٬ هویت و خصوصیت اجتماعی دارند. این پدیده است که مورد بررسی و ملاحظه قرار میگیرد. به عبارت دیگر اگر ما به هر شکل و در هر سطحی٬ تنها جنبه ای که مبین خصوصیت یا مشخصة عمومی هر کاری باشد را در ذهن خود جدا درنظر بگیریم٬ تا اینجا تنها یک تجرید از یک پدیدة مادی مشخص می باشد. به همین اعتبار هم می گوئیم این تجریدی است مادی یا عینی. یعنی متصل و لاینفک است از وجودی مشخص و ملموس در خارج ذهن ما! این جنبه در جریان تولید برای مبادلة ماحصل کالایی آن (در هر سطح ابتدایی یا پیشرفته اش)٬ به مثابة یک جنبة «عینی» و «مادی» (البته نه بصورتی که قابل دیدن یا دریافت توسط حواس ما باشد!)٬ نقش اساسی ویژه ای بازی می کند. به عبارت دیگر٬ به ترتیبی که در مباحث بعدی قرار است بیشتر مورد تحلیل قرار گیرد٬ هویت اجتماعی این وجه عام و تجریدی از پروسه کار٬ همانقدر عینی و مادیست که هویت اجتماعی ملموس و مشخصش. 
این دو وجه مادی فعال یا دو عامل عینی «مشخص» و «مجرد» از پروسة تولید هر کاری (یا کار بطور کلی و عمومی در جامعه انسانی all labour) است که در جریان کار تولیدی به منظور مبادله٬ در ماحصل تولید که همانا کالاهای معینی میباشند٬ بقول مارکس٬ جسمیت می یابند *4 . این چنین است که سرشت دوگانه کار٬ «ارزش مصرف» و «ارزش» را در قالب «کالا»٬ رقم زده و هویت اجتماعی می دهد. 

—————– زیرنویس مربوط به «جسمیت یافتن کالایی» 

*4 – به نظر من جامع تر است بگوئیم مادیت می یابند. چرا که ممکن است آن محصول یک سرویس معینی مثل سرویس اینترنتی یا کلاً محمل های اطلاعاتی باشند. مواردی که هم اجزایی جسمیت دار دارند (مثل سیم های رابط و دستگاهای مربوطه اش) و هم عامل های متنوع غیر جسمیت دار اما به هر حال  مادی  (چون امواج الکترونیکی٬ رادیویی و امثالهم). در این موارد اتفاقاً آن اجزاء «سخت» و جسمیت دارشان٬ قرار است به مثابه حاملین محتوای فرم های مادی غیر جسمیت دار باشند تا سرویس های مورد نظر بتواند ارائه گردند. همچنین توجه شود که این حالت مادی اما «غیر جسمیت دار»٬ با «کار مجرد متبلور در کالا» یکی نیست. مثلاً سرویس اینترنتی «وای-فای WiFi» که متناسب با قدرت و حجم اطلاعات فرستاده شده قیمت گذاشته می شود٬ علارغم فرم پخش امواجی آن که بصورت «غیر جسمیت یافته» می باشد٬ اما به هر حال نه تنها مادی بلکه در فرم ملموس و مشخص می باشد. به همین خاطر این در واقع بخشی از همان وجود ملموس «ارزش مصرف» کالایی می باشد!
(دو مورد مربوط به مقوله «مادی» در زیرنویس های مباحث «نگاهی دوباره به ریشه ها: منشاء و ماهیتِ حیات» و «مقدمه ای بر درک و اهمیت تجرید سازی» در سرتیتر بعدی به این درک از ملاحظه من کمک می کند)

————————- پایان زیرنویس

***********

ادامه در صفحة بعد…