ضمیمه ۱ – مجادلات روشنگرانه: واقعیت عینی و مکانیک کوانتومی

مقدمه: این مجموعه مناظرات که در این ضمیمه ها می آیند٬ به همان صورتی که در صفحه فیسبوکی ام  («مجادلات روشنگرانه Intellectual polemics») بخش بخش و قسمت بندی شده اند٬ می آیند. از آنجا که از یک طرف٬ محتوای مباحث به «کوانتوم فیزیک» متصل شده اند و لذا بنظرم مهم و قابل توجه می باشند. و از طرف دیگر٬ کل مجادلات طولانی شده اند٬ بنابراین اینجا نیز در چند ضمیمه آورده شده اند.
همچنین٬ من در فکر هستم که به صورت مستقیم و مشخص تری به طرح و احیاناً نقد نظرات مجادله برانگیز در این حیطه علمی٬ بپردازم. در آن حالت ممکن است آنرا در آینده جایگزین این ضمیمه ها گردانم.

با تشکر از توجه شما
جمشید فام
۱۳ آپریل ۲۰۱۷

====== مقدمه فیسبوکی در صفحه «مجادلات روشنگرانه»  ======

یک پست فیسبوکی از طرف آقا «رضا اصغرزاده Reza Asgharzadeh» دست مایه یک بحث رفت و برگشتی نسبتاً طولانی گردید. عکس و معرفی مناظره روی آن را٬ در اینجا آورده ام.

مهمترین نکات آن به این ترتیب است:
ایشان٬ بخصوص با اتکاء به نظر برخی «نظریه پردازان» علم نسبتاً جدید کوانتوم٬ می گویند که «واقعیت» خارج از «تجربه» و «مشاهده» ما وجود ندارد! و بنابراین همچنین «واقعیت» خود «صورت ذهنی» است!! به همین سادگی.
من این نتیجه گیری نظری ایشان٬ که خود مبنای یک نگاه «عارفانه» به جهان٬ زندگی٬ انسان و غیره شده است٬ را «چرندیات مالیخولیایی» نامیده ام. البته با این توضیح که این صفت٬ که همچنین به معنی «تز» و اظهاریه ای بیمارگونه است٬ در واقع معطوف به محتوا و ماهیت خود نظریه می باشد و نه «فحش» و ایضاً٬ نه به هیچ وجه شخصی!
فکر میکنم دنبال کردن این جدل٬ علیرغم بالا پائین شدن هایش و با وجود موارد بسیار محدودی از «سنگ پرانی های» شخصی اش٬ می تواند بسیار مفید واقع شود. بنابراین خواندنش٬بخصوص فراز های آخری این مناظره را توصیه می کنم.
همچنین بعلت طولانی بودن آن٬ محتوای مناظره در چند سلسله می آید که با شماره و اسم پست مشخص شده اند.
جمشید – ونکوور فروردین ۱۳۹۶
۲۶ مارس ۲۰۱۷

Intelectual Polemic: Jamshid vs. Asgharzadeh.
Also, considerations about “Quantum Mechanics”, Theory unlike the scientific achievements in this field.

========== ۱-شروع مناظره با رضا اصغر زاده — بخش اول ======

جمشید فام Jamshid Fam:
ببخشیدها اصغر آقا٬ از کی تاحالا «صورت خدا» مثل این لُعبت زیبا روی شده؟!
{توضیح: اشاره به عکس پًست شده ایشان که در فوق آمده و ایشان می خواهد بگوید که این همچون صورت خدا است که چیزها در آن خدا هستند!}

رضا اصغر زاده Reza Asgharzadeh:
از موقعی که چهره زشت بی خدایی هویدا شد!

اصغر زاده:
خدا در اشیاء نیست ، اشیاء در خدا هستند: أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ !
خدا در جهان نیست ، جهان در خداست: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ!

جمشید:
شما چه قافل نشسته اید و تلاش می کنید دنیای ذهنی خود را بسازید و تناقضاتش را سیقل زنید..
اصلاً شاید چنین باشد:
“هر یونیورس برای خود خدایی دارد “
خداوندان «یونیورس*» ها٬ خود بر سر گسترش محدوده خداوندی خویش با هم در سطح «مالتیورس*» در جنگ و جدال هستند. …»
سؤال این است: شما آیا می توانی بگویی نه؟ آیا می توانی اثبات کنی که تصویر من از خدا غلط است؟

* ) برای درک علمی از «یونیورس و مالتیورس» به نوشته خودم به نام: «جهان ما و جهان های دیگر: «یونیورس Universe» و «مالتیورس Multiverse»!» ه
که در همین فیسبوک و فعلا در تاریخ ۳۰ مارچ ۲۰۱۱۶ است مراجعه نمایید!

اصغر زاده:
ربطی نداره . شما تصویر خود را دارید و من هم تصویر خود . همینطور شما تصویر خود از جهان را دارید و من هم تصویر خود . اما مهم این است که کدام تصویر انسانی تر است . و ملاک درستی یا نادرستی تنها و تنها ” انسانی ” بودن است ولو بفرض محال بطور قطعی و نهایی توسط علم و فلسفه مردود باشد .

جمشید:
خوب پس قبول دارید که همه اینها «تصویر سازی» توسط موجودی بنام انسان زنده و «حی و حاضر» است. و هیچ ربطی به خود واقعیت ندارد.
در ضمن معیار انسان و ایضاً تفکراتش بخودی خود نیست٬ بلکه معیار حقیقت و یا میزان صحت شناخت ما (انسان)٬ عملکرد ما (انسان) بکمک سطح فن آوری موجود است.
اگر بالفرض ما می توانیم از دنیای کوانتومی فیزیک (با دانش فعلی از «عدم قطعیت ها»یش) بهره برداری تکنولوژیکی مثلاً برای دنیای دیجیتالی داشته باشیم٬ در عین حال نشان می دهد که ما یک شناخت نسبی قابل اتکاء داریم. چرا که پراتیک اجتماعی ما آنرا در این حد ثابت کرده است.
اما دنیای «ذهنی» من و شما در مورد آن موهوم بنام «خدا» از محدوده تخیلات ما فرا تر نمی تواند برود. پس فرض عدم وجودشان اعتبار دارد. و بر عکس فرض وجودشان بی اعتبار است!!

اصغر زاده:
مطلقا مطلقا هیچ چیزی نیست که ساخته انسان نباشد ! هیچ واقعیتی نیست که ساخته انسان نباشد! هر آنچه بیآندیشید و هر آنچه که بگویید مخلوق و محصول انسان است .

جمشید:
این هم از برکات تراوشات ذهن مالیخولیایی * بعضی ها می باشد.
من جواب شما را قبلاً چنین داده ام (به پستی در معرفی مبحث «وجود مادی محسوس و نا محسوس» که در صفحه “مناظرات روشنگرانه” موجود است مراجعه شود):

” قسمت سوم …:
اگر کلیت «شناخت» ما که قاعدتاً متعلق به کل بشریت تاکنونی می باشد را صرفاً یک مجموعه ای پیچیده از سیستم دانشی بدانیم که در واقع نه «دانش» از موضوعی خارج از تفکرات ما٬ بلکه قائم به ذات خود تجلی و بیان از همان «وجود ذهنی» می باشد٬ بنابراین منطقاً به این نتایج می رسیم:

۱- این ابراز وجود «ذهنی» یا «ایده وار»٬ هرچه هست٬ خود یک موجودیت واحد است. به عبارت دیگر احساس وجود افراد٬ چه در حال و چه گذشتگان٬ تنها «احساسی» است ذهنی و نه واقعی! چرا؟ چون مطابق این سیستم نگرش و بیان٬ واقعیت بیرون از این «وجود ذهنی»٬ خود خیالات است! پس وجود افراد دیگر٬ هم مانند عدم وجود «واقعیت مادی یا عینی خارج ذهن ما»٬ در واقع نمی توانند وجود داشته باشد. پس معنایی هم ندارد که بگوئیم ما افراد بشر (و ایضاً دیگر جانداران) به مثابه موجودیت هایی مادی و واقعی٬ را داریم. و چون «مادیتی واقعی» نیست٬ پس می تواند تاریخی نداشته باشد. اگر هم سلسله ای در خود داشته باشد٬ موجودیت وجودیش هم ایضاً می تواند توسط اراده همان «ذهن» گاه سازنده و گاه خرابکار دستکاری شده و تغییر کند.

۲- «علم» هیچ معنایی جز «خود آگاهی» آنهم در حیطه صرفاً خیالات ذهنی ندارد. چیزی شبیه «خودآگاهی شهودی» در دنیای «عرفان» محض. این موجودیت ذاتاً ذهنی می تواند در عین حال همه جور جهان را با دقایق و جزئیات متفاوت خود بسازد و در آن زندگی کند٬ عذاب دهد٬ عذاب بکشد٬ بمیرد٬ دوباره زنده شود. من٬ تو باشم یا بشوم. و تو٬ من یا هرکس دیگر بشوی. و همه مان در عین حال «هیچ» واقعیتی نباشیم.ه برای همین هم اصلاً مهم نیست شما (یعنی آقا رضای نوعی که چنین فکر می کند)٬ مشخصاً چگونه این مجموعه را بخواهد برای بقیه تصویر کند. مهم نیست که به «هستی با معنا یا نیستی بی معنا» قائل باشد یا بخواهد آنرا «اثبات کند». در واقع در این دنیا هر کس (که مطابق بنیاد منطقی اش در واقعیت هیچ کسی نمیتواند باشد!) هرچی که فکر یا احساس می کند٬ خود خیال است و دیگر هیچ.ه آیا «اشکالی» دارد؟! راستش این هم در این دنیا واقعاً معنایی ندارد که بخواهی دفاع یا رد کنی. چیز های «ذهنی» تنها با قوانین ساخته شده «ذهنی» می توانند بصورت مواج یا سلسله وار (با «معنی» یا «بی معنی») بیایند و بروند.ه تنها اِشکال یا ایرادی که بنظر من قابل ذکر می آید این است که اینجا دیگر اصلاً معنایی ندارد که «آقا رضا نامی»٬ مدام به «جمشید خانی» تاکید کند: «لطفاً علمی بررسی» کنید! چرا که «علمی» که موضوعی عینی و خارج از ذهن ما نداشته باشد٬ مطابق تعریف جهانشمول٬ دیگر «علم» نیست.ه مگر اینکه شما خود «علم» را دوباره تعریف کنی. و بقول معروف «تو دهن» تعریف «قدیمی» بزنی و خودت تعریف «دیگر-گونه ای» از «علم» را تعیین کنی! چرا که نه؟! بالاخره «چاردیواری و اختیاری!» البته با قید این شرط که اینجا «دیوار» هم مجازی و خیالی می باشد! با اینحال در نتیجه بحث تفاوتی را در بر نخواهد داشت.

۳- بنا بر دو نتیجه فوق٬ حتی نمی شود چون «رنه دکارت René Descartes» گفت: «من می اندیشم٬ پس هستم»! چرا که در این دنیا: «…بودن یا نبودن (؟!)… بحث در این نیست٬ وسوسه این است»! (شاملو – از شعر هملت). و تازه با قید این شرط که «وسوسه» خود از جنس «ذهنیت و خیال محض» است و نه ابراز وجودی از احساساتِ فرد یا افرادی مشخص و واقعی! در چنین «مخمصه ایی» اما٬ از کجا معلوم که «من» نیز باشم؟ و اگر هم باشم… بالاخره بقول لاهوتی٬ «هیچ نه معلوم شد…آه که من کیستم؟!» و هویتم چیست؟! جواب اینستکه٬ جوابی را برنمی تابد و احتیاج هم به آن ندارد. تو خود را «خدا» بنام و همانجا بمان و بیرون هم نیا… لطفاً! اما اگر یک وقتی «هوس کردی» و به واسطه آن شیطون-بلای نا وجودت «وسوسه شدی» که به حوزه «بودن و نبودن» واقعی برگردی! آنگاه بدان که قوانین بازی بنیاداً عوض خواهد شد. و شمای نوعی دیگر مجاز نیستید که در دنیای صرفاً «خیالات» شلنگ تخته بیندازی!”

====================

* – در هر دو سه موردی که کلماتی چون «مالیخولیائی» و یا «هپروتی» را بکار بردم٬ منظورم به هیچ وجه نه شخصی است و نه «بی ادبی» یا «فحش». بلکه به معنی واقعی و اگر دوست داری «حقیقی» کلمه می گویم. که مثل «خیالات واهی» می باشد. درست مثل بچه یکی از آشنایانم که به بابا بزرگش می گفت: «بابا جون بیا خر من بشو…!» بعد برای اینکه بابا بزرگ را نرنجاند٬ اضافه می کرد: «منظورم خرِ فحشی نیست … بلکه خر واقعی است…که بتونم سوارت شوم!» 🙂  ه

==============

======= ۲-مناظره جمشید با اصغر زاده — بخش دوم ======

اصغرزاده:
از این کامنت بسیار سطحی شما معلوم شد که استاد اساتید شما هم عمرا هم نمی تواند به نزدیکی های جواب هم برسد . چنانکه گفتم هر آنچه شما می اندیشید و هر آنچه می گویید مخلوق و محصول انسان است . و شما و استاد اساتید شما عمرا نمی توانند حتی یک واقعیت را خارج از ذهن انسان یا خارج از آگاهی انسان نشان دهید! البته درک می کنم که شبهاتی ایجاد شود . در اینصورت آنها را مورد به مورد (و نه همه با هم) بفرمایید تا خوب در حد توانم بشکافم

جمشید:
کاملاً درست می گویید. افکار «خالیه» (بر وزن «عالیه) شما را نه من و نه استادان من هم «عمراً» بتوانند پاسخ دهند… جدی می گم.
درست مانند آن «ظریف» که سنگی را چنان به درون چاه می اندازد که هزار مرد عاقل از بیرون آوردن آن عاجز خواهند ماند!!!

اصغرزاده:
قسم می خورم و یقین دارم امثال شما سوادش را ندارید!
پاسخهای شما تنها سطحی نیستند بلکه مغلطه هم هستند! شما افکار خالیه بنده و افکار عالیه خود را اثبات کنید! این گوی و این میدان!

جمشید:
من افکار شما را که نقد کردم. البته منظور از «خالیه» صرفاً متلک نیست. نوع تفسیر شما و خمیر مایه فکری شما بنیاداً چنین است.
در هر حال جدا از آن٬ سال نو هزاران ساله پیشا «اسلام گزیدگی» را به شما شادباش می گویم.

اصغرزاده:
متاسفم از کسی که با این همه پیشرفتهای بشریت در علم و آگاهی ، همچنان مجسمه افکار کپک زده باقی مانده . من هم هزاران سال ” باکتری گزیدگی ” را به شما شاد باش می گویم و قویا از ” اسلام گزیدگی ” بر خود می بالم !

جمشید:
«باشه قبول fair enough»! 🙂

اصغرزاده:
لااقل این شهامت را نشان دادی که اعتراف کنی! و این البته در میان صاحبان افکار ” کپک زده ” عهد دقیانوس و ” باکتری گزیدگان ” کمیاب است !

جمشید:
ببین اصغرزاده٬ دوست ندارم اذیتت کنم. متلک و مزه هم یکی دوبار هر چند وقت یکبار می تونه قابل تحمل باشه. در هر حال٬ واقعاً شاید ما درست همدیگر را نمی فهمیم.
تا آنجا که به من بر می گردد. من اینطور می فهمم:

شما می گویی٬
۱- دنیای «مادی» وجود ندارد. … چرا که بنا به علم کوانتوم یا نظایر آن٬ «جسمیت» خود از جنس «غیر جسمیت» (که از نظر شما یعنی «غیر مادی») می باشد. یعنی بنیاداً از جنس موج-ذره می باشد. درست؟

۲- بنا براین (یا علرغم آن؟)٬ آنچه که ما فکر می کنیم از «جهان پیرامون» می گیریم و می شناسیم٬ خود صورت ذهنی بیش نیست. و به این ترتیب٬ همه چیز ذهن است. درست؟

یک جواب آری یا نه و اگر خواستی با توضیحی تکمیلی (مختصر و موجز مانند همیشه) بده تا قدم به قدم بفهمم که «اشتباه می فهمم» یا درست فهمیده ام. بعد از آن من نقد مختصر خود را (در صورت لزوم) خواهم گفت.

اصغرزاده:
قرنها پیش فلاسفه ها نشان دادند که جهان مادی صورت ذهنی است . امروزه نیز بالاخره علم تجربی (ساینس) هم همین حقیقت را در حوزه خودش نشان داده است .
در ضمن بنده هرگز نگفتم یا فیزیک کوانتوم هرگز نگفته «جسمیت» خود از جنس «غیر جسمیت» می باشد!
البته در بحث بنده با شما این پاسخ اول است . پاسخهای دیگر بنده بمراتب مهمتر هستند که فعلا بماند .

جمشید:
میتونی بگی کدام علم نشان داده که «جهان مادی» صورت ذهنی بیش نیست؟

اصغرزاده:
مجموعۀ دستآوردهای فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتوم نشان داده که جهان مادی که ما تجربه می کنیم صورت ذهنی است .

جمشید:
یعنی خود جهان که خارج از ذهن ما است و موضوع علم است٬ «صورت ذهنی» است؟! چون من هم قبول دارم که علم ما نوعی صورت ذهنی است.

اصغرزاده:
بله دقیقا . جهان مادی که ما تجربه می کنیم صورت ذهنی است .

جمشید:
چطور شما از قول «علم جدید و قدیم» چنین می گویی؟ چون وجود واقعیت عینی و خارج از اذهان ما (با هر تعریف و شناخت از بنیاد هایش)٬ خود فرض غیر قابل رد می باشد.

اصغرزاده:
علم خودش گفته و نه من ! مثلا فیزیک کلاسیک گفته که درخت بعنوان جسم مادی که مورد تجربه ماست ، تصویری در مغز و ذهن ما می باشد . نه درخت خودش وارد مغز و ذهن ما شده و نه ما مستقیما و عینا درخت را در ” بیرون ” تجربه می کنیم . لذا در فیزیک کلاسیک مادیت جسم مادی مانند درخت و سنگ و حتی بدن مادی خودمان ، از جنس تصاویر ذهنی است . و این از قطعیات و بدیهیات فیزیک کلاسیک است که گمان نمی کنم امروزه کسی در این مورد جای شک و بحثی داشته باشد . پر واضح است وقتی مادیت جسم مادی ، تصویر یا صورت پردازش یافته ذهنی باشد ، پس آن نمی تواند عینا همان چیز در خارج از ذهن باشد . مثلا مادیت جسم مادی سنگ در ذهن پردازش یافته و در خارج از ذهن ، یکی و عین هم باشند!

جمشید:
نه جانم «علم» چه قدیم و چه جدید چنین چیزی را نگفته که مثلاً «درخت بعنوان جسم مادی که مورد تجربه ماست ، تصویری در مغز و ذهن ما می باشد…».
مکاتب فلسفی ایده گرا چیزهایی شبیه این را گفته اند. اینکه «درخت» نمی تواند مستقیماً به ذهن ما برود کاملاً درست.
اما اینکه از اینجا به «ذهنی» بودن آن برسیم به هیچ وجه علمی نبوده و حتی دانشمندانی که دیدگاه های فلسفی «ایده آلیستی» دارند هم عموما و بخصوص رسماً چنین چیزی را نگفته اند.
مثلاً هگل بنیاد واقعیت عینی را از جنس روح یا «ایده» می دانست که در گریز از خود بصورت پدیده های مادی درآمده که در عین حال بصورت تکاملی تحول می یابد.
و به این ترتیب خود و جهان را بسوی کمال می کشاند. با اینحال حتی وی نمی گفت که مثلاً «درخت» بخودی خود یک صورت ذهنی است! بلکه می گفت درخت هم اکنون دیگر مادیت گرفته است. اما می تواند به ادراک ما در آید.
شناخت پیدا کردن از چیزی٬ به واسطه قابلیت انتزاع سازی و قابلیت تفکر مغز ما است. مغز ما خود طی میلیون ها سال از تحول خود٬ در کنش و واکنش با دنیای پیرامون چنین قابلیتی را بخود گرفته است.

اصغرزاده:
لطفا خلط مباحث نکنید . بحث بنده فلسفی نیست و آنچه آوردم از قطعیات و بدیهیات ابتدایی فیزیک کلاسیک است . موضوع چه ربطی به قابلیت تفکر مغز دارد؟! مگه بنده بحث ” تفکر ” داشتم؟! بحث من ” تجربه ” بوده ! مکانیسم علمی تجربه ما از درخت بعنوان جسم مادی چیست؟ اگر درخت نمی تواند مستقیما به ذهن ما برود ، پس چطور درخت را تجربه می کنیم؟! یا باید مستقیما و عینا درخت را در ” بیرون ” تجربه کنیم یا باید تصویر پردازش یافته آن در مغز و ذهن را تجربه کنیم . راه دیگری وجود ندارد! اگر شما راه دیگری را جدیدا کشف کرده اید ، اعلام کنید تا دنیای فیزیک هم با آن آشنا شود!

جمشید:
هردو اینها باهم درست هستند… شما می گویی : «… اگر درخت نمی تواند مستقیما به ذهن ما برود ، پس چطور درخت را تجربه می کنیم؟! یا باید مستقیما و عینا درخت را در ” بیرون ” تجربه کنیم یا باید تصویر پردازش یافته آن در مغز و ذهن را تجربه کنیم ». (با تقریب و مقدار زیادی ارفاق در نوع بیان شما)٬ جواب من اینستکه در واقع هر دو با هم صورت می گیرند. پروسه هر شناختی اصولاً چنین است: یک کنش و واکنش واقعی و عینی میان ما و آن درخت (بعنوان مثال)ه

اصغرزاده:
تصویر پردازش یافته ذهنی که معلوم است . اما تجربه مستقیما و عینا از درخت در ” بیرون ” ، یعنی همان درختی را که بعنوان تصویر در ذهن تجربه می کنیم ، مستقیما و عینا همان جسم مادی (درخت) را در خارج از ذهن تجربه کنیم! و این محال است . زیرا اولا خارج از ذهن تجربه معنی ندارد! مثلا مگر شما می توانید رنگ را خارج از ذهن تجربه کنید؟! یا صوت را خارج از ذهن تجربه کنید؟! دوما ” تصویری در ذهن ” باید یکی و عینا ، با همان ، خارج از ذهن باشد! مثلا سنگی را که تجربه می کنیم در ذهن و خارج از ذهن ، یکی و عین هم باشند!! در اینصورت اصلا پردازش ذهن و تصویر سازی معنی ندارد . شما می خواهید بگویید که درختی بعنوان جسم مادی عینا در بیرون هست و مغز ما فقط آن را مستقیما حس می کند!! این نظر شما حتی عقب تر از فیزیک کلاسیک است! بماند که حتی قرنها پیش در فلسفه هم مردود شناخته شده!! واقعیت این است که در فیزیک کلاسیک مغز و ذهن دارای سیستم بانک اطلاعاتی و مکانیسم پردازش تصویر است . تصویر تنها بینایی نیست بلکه شامل حواس دیگر هم می شود . البته فیزیک کلاسیک نمی گوید جسم مادی بنام درخت واقعیت خارج از ذهن ندارد . چون در حیطۀ آن نیست . اما می گوید که جسم مادی درخت چه واقعیت خارج از ذهن داشته باشد و چه نداشته باشد ، تجربه ما از آن ، از جنس ” تصویر در ذهن ” است . و ما هرگز نمی توانیم یک جسم مادی را خارج از ذهن خود تجربه کنیم . بنا بر این در فیزیک کلاسیک مادیت جسم مادی از جنس ” صورت ذهنی ” است . فیزیک کوانتوم بر خلاف فیزیک کلاسیک اما ، مدعی نفی واقعیت خارجی ماده و جسم مادی شد . زیرا این در حیطه آن است . و توضیح داده که ماده (یعنی اتم و ذرات بنیادین آن) اساسا از جنس ( Solid ) یا سخت نیستند. آن چیزی جز ارتعاشات انرژی (که البته بیشتر مربوط به تئوری نسبیت است) ، بلکه حتی تابع موج هستند. به عبارت دقیقتر در فیزیک کوانتوم اگر بخواهیم چیزی را واقعیت عینی بنامیم ، همانا ” تابع موج ” است که اساسا چیز فیزیکی نیست! به دیگر سخن جسم مادی درخت در ذهن ما ، در واقعیت عینی خارج از ذهن ، یک ” تابع موج ” است که توسط ذهن آگاه به ” جسم مادی معینی ” تحلیل می گردد . مانند درخت و سنگ و غیره .
شب بخیر

جمشید:
گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر می گفت «دروغ هرچه بزرگتر باشد٬ به باور مردم رساندش ساده تر است!» (نقل به معنی).
شما هم ادعا می کنید مطابق علوم کلاسیک هر آنچه خارج ذهن ما است «صرفاً صورت ذهنی است… چرا که شناخت تجربی ما صورت ذهنی است!» (نقل به معنی). بعد یواشکی جایی می گویید «البته فیزیک کلاسیک نمی گوید جسم مادی بنام درخت واقعیت خارج از ذهن ندارد . چون در حیطۀ آن نیست.».
پس فعلا بی خیال «فیزیک و علم کلاسیک تجربی». چرا که در این حیطه نتیجه گیری شما را با هزار من سیریش هم نمی توان به علوم تجربی تا کنونی چسباند. من قبلاً تعریف رسمی علم را آوردم که واقعیت عینی را فرض می گیرد. این فرض البته به هیچ وجه «صورت ذهنی نیست» در عین حال به این معنا هم نیست که «شناخت بشر» یکبار برای همیشه و تماماً مطلق است. اما این است که ما در هر مرحله علمی شناخت نسبی اما قابل اتکایی بدست می آوریم که بعضاً در حیطه های خاصی حاوی اجزاء مطلق هم می باشند. ما با تغییر در واقعیت در قالب اشیاء مفید برای خود و نیز در قالب فن آوری های گوناگون هم به عمق هرچه بیشتر شناخت از واقعیت عینی می رسیم و هم نیروهای عیناً موجود آنرا به خدمت خود می آوریم.
اما بریم سر «فیزیک کوانتوم». در این حیطه هم اساساً همان است که در «علوم کلاسیک» پیشا کوانتوم گفتیم. در اینجا اما٬ شناخت ما در سطحی است که «اصل عدم قطعیت» را به آن نسبت دادند. با وجود این «اصل» و علیرغم آن٬ بشر فعلاً آنقدر شناخت قابل اتکاء دارد که دنیای الکترونیک٬ انفرماتیک و دیجیتال را به ارمغان آورده است. پس آنجا هم علیرغم ناروشنی های علم کنونی در تحلیل کامل (تر) از رفتارهای «غیر قطعی» (که علم انتظار دارد به قطعیت بیشتر برسد)٬ به اندازه ای از شناخت «قطعی» اما به هر حال نسبی رسیده است که نیروهای آنرا توانسته است به خدمت بگیرد. این امر نمی توانست صورت گیرد اگر «تز» شما مبنی بر «صورت ذهنی» بودن صادق بود.
از طرف دیگر٬ اینکه دنیای مادون اتم ها و حیطه رفتاری الکترون و دیگر ذره-موج ها٬ حالت «جسمیت» ندارند٬ اولاً خود به معنی نفی «جسمیت» بطور کلی نیست (به بحث «علوم کلاسیک» فوق الذکر ارجاع می دهم).
در ثانی که چی که «جسمیت وجود ندارد.. پس دنیای مادی عینی وجود ندارد» (نقل به معنی)؟!! در سطحی که شما می خواهی کلاً به نفی «واقعیت عینی قابل شناخت» برسی٬ دیگر چرا به «علم کوانتوم» اتکاء می کنی؟! چرا که بالاخره آنهم علم است و بهمین اعتبار واقعیت عینی را (که صرفاً خیالات نیست) را فرض می گیرد! اینکه بنیاد آن «موج-ذره» و استرینگ های گوناگون است٬ در فرض علمی فوق هیچ تغییر نمی دهد. فیزیک میگوید «ماده» و «ضد ماده»… برای من که همه را در حیطه جهان مادی تعریف می کنم٬ این اصطلاحات فیزیک مدرن که از درک قدیم به ارث رسیده است٬ هیچ مشکلی در معنای واقعی به وجود نمی آورد. اما برای شما می آورد. چون شما اصل «عینی بودن و غیر ذهنی بودن واقعیت خارج ذهن ما» را قبول نداری. دیگر فرقی نمی کند که علم به شناخت از ماورای «جسمیت» (که این جسمیت خود بواسطه اثر وجود «موج-ذره بوزون» است)٬ رسیده است و یا بزودی از آن هم فراتر می رود.
نکته مهم این است که هیج سطح از موضوع عینی علم که بشر تا کنون بهش دست یافته است٬ «صورت ذهنی» نیست… بجز در ذهن شما…!
در انتها بگویم که٬ البته شما مجاز هستی هرجور که دوست داری «فکر» کنی. خواهش من اما از شما و امثال شما این است: لطفاً حداقل فکر کشتن صاحبین «مقابل فکری» خود را (آنچنانکه محمد بن عبدالله و احکام «الهی» شریعه اسلامی اکیداً و علناً اعلام داشته اند)٬ از سر خود بیرون کنید… !
شما سلامت باشید…ه

========== ۳ -مناظره با رضا اصغر زاده — بخش سوم ======

اصغرزاده:
هههههه منتظر پاسخ باشید…! …
دوست گرامی ، بجای تکرار قصه های مادربزرگ بحث فنی و فکتهای علمی را ارائه دهید!!
بحث بنده پله به پله است و فکر می کنم در مهندسی و مدیریت بحث خود تسلط داشته باشم . در حیطۀ فیزیک کلاسیک گفتم ” تجربه ” ما از اشیاء و اجسام مادی ، تصاویری در ذهن یا بقولی صورت ذهنی است . فیزیک کلاسیک نمی گوید که اشیاء و اجسام مادی خارج از ذهن وجود دارند یا ندارند ، چون اصلا در حیطه اش نیست .
اما ، دقت کنید ، فیزیک کلاسیک می گوید که ” تجربه ” ما (دقت کنید و تاکید می کنم) تجربه ما از اشیاء و اجسام مادی تصاویری در ذهن است . (چیزی که فلاسفه ها قرنها پیش گفته بودند) . و این دستآورد فیزیک کلاسیک از قطعیات و بدیهیات ابتدایی فیزیک کلاسیک است . انسان هرگز ” درخت بعنوان جسم مادی درخت ” را در خارج از ذهن خود ” تجربه ” نمی کند ، چه آن درخت عینا واقعا در خارج از ذهن وجود داشته باشد و یا نداشته باشد . انسان تنها و تنها ” تصویر درختی در ذهن ” را ” تجربه ” (دقت کنید) می کند .
چیزی که ، مطلقا به هیچ عنوان ، قابل تجربه ما نباشد ، وجود هم ندارد . به عبارت دیگر وجود داشتن چیزی وابسته به تجربه ماست .
اینک دستآوردهای علمی نشان داده که ما نمی توانیم شئی یا جسم مادی را ، در سفری (فرضی) خارج از ذهن خود ، تجربه کنیم . زیرا چنین تجربه ایی تنها با حواس ما در ذهن خواهد بود . این بدان معناست ، اگر ما بتوانیم از ذهن خود خارج شویم ، دیگر هیچ چیز مادی اصلا وجود ندارد! زیرا گفتم چیزی که مطلقا به هیچ عنوان قابل تجربه ما نباشد ، وجود هم ندارد . و تجربه ، رویدادی با حواس ما در ذهن می باشد! در نتیجه تصور وجود چیزی مادی خارج از ذهن ، از اساس مردود و باطل است .
اگرچه در فیزیک کلاسیک واقعیت مادی خارج از ذهن فرض گرفته شده ، ولی این به معنی آنکه اجسام مادی واقعا وجود خارج از ذهن داشته باشند ، نیست! شما خودتان اعتراف کردید که آن در علم تنها یک ” فرض ” است! اما مهمتر ظاهرا شما جزو افرادی هستید که انقلاب فیزیک کوانتوم را درک نکرده اید!همچنین نمی فهمم چرا اصل عدم قطعیت به وسط کشانده اید؟! اصلا چه ربطی داره؟ شناخت قطعی یا نسبی ما از جهان چه ربطی به اصل معروف عدم قطعیت در فیزیک کوانتوم دارد؟!
و نیز ” خیالات ” چه ربطی به ” صورت ذهنی ” دارد؟! شما هنوز معنای صحیح و فنی ” صورت ذهنی ” را نمی دانید! رنگ آبی آسمان صورت ذهنی است ولی خیالی نیست!
قبلا هم تذکر دادم ولی ناچار دوباره تاکید کنم که من کجا « جسمیت » را نفی کردم؟! من گفتم علم فیزیک کوانتوم « مادیّت » را بعنوان واقعیتی مستقل و خارج از ذهن نفی کرده!!
و یا ادعا کردید که فیزیک کوانتوم ” واقعیت عینی ” را فرض نموده ! لطفا بخاطر حساسیت بحث و عدم سوء تفاهم واژگان صحیح بکار ببرید . بحث فعلی بنده نفی ” واقعیت عینی ” نیست بلکه ” واقعیت خارج از ذهن ماده ” است که فیزیک کوانتوم به گواهی بنیانگذاران و بزرگان آن واقعیت خارج از ذهن ماده و ذرات بنیادین آن را نفی کرده است . از این گذشته در اینجا نیز اگر فرضی باشد آن تنها مقدمه ایی برای عزیمت است که بکلی به نتایج دیگری دست یازیده شده . نه اینکه فرض مقدماتی نتیجه و حاصل عزیمت بوده باشد!
همینطور مسئله در فیزیک کوانتوم فراتر از بحث سطحی موج – ذره است . مسئله این است که در حیطۀ فیزیک کوانتوم اگر یک ” واقعیت عینی ” فرض شده باشد آن تنها ” تابع موج ” است . و تابع موج یک جسم مادی و فیزیکی نیست! بقول Niels Bohr از بنیانگذاران فیزیک کوانتوم آن تنها یک ” احتمال ریاضی ” است! و بقول فیزیکدان معروف “جان هاگلین” کوانتوم تابع موج یک ایده ، یک فکر است!
ادعای این که هیج سطح از موضوع عینی (؟) علم که بشر تا کنون بهش دست یافته است٬ «صورت ذهنی» نیست… ادعای توخالی و طبق معمول (!) بدون سند و مدرکی است که در هیچ جا یافت نمی شود … بجز در ذهن شما !

تئوریسین فرانسوی فیزیک کوانتوم Bernard d’Espagnat می گوید:ه

The doctrine that the world is made up of objects whose existence is independent of human consciousness turns out to be in conflict with quantum mechanics and with facts established by experiment

تفکر اینکه جهان از اشیایی ساخته شده که وجودشان مستقل از آگاهی انسان است، خلاف مفاهیم مکانیک کوانتمی و دستاوردهایی است که بطور تجربی در آزمایشات بدان دست یازیده شده .ه

همچنین دو تن دیگر از بزرگان فیزیک کوانتوم می گویند:ه

(conscious) observation actually create the physical reality observed. This idea is so hard to accept that some soften it by saying that observation appears to create the observed reality…But if quantum theory denies the straightforward physical reality of atoms, it would also seem to deny the straightforward physical reality of chairs, which are made of atoms.

مشاهده یا نظارت آگاه واقعا واقعیتهای فیزیکی را خلق می کنند . پذیرش این نظر برای برخی ها چنان سخت بود که گفتند که به نظر می رسد که مشاهده یا نظارت آگاه واقعیت مشاهده شده را خلق می کند… اما اگر تئوری کوانتوم صریحا و مستقیما واقعیت فیزیکی اتم ها را انکار می کند ، یعنی صریحا و مستقیما واقعیت فیزیکی صندلی ها ، که از اتم ها ساخته شده اند را هم ، انکار می کند .

جمشید:
ببین من هم میدانم شما چه می گویی و هم می دانم که هرچه گفتم جواب به درک شما است. این قسمت پله به پله در نقد شما بکمک نقل قول های مستقیم شما:
شما می گویید: «اما ، دقت کنید ، فیزیک کلاسیک می گوید که “تجربه” ما (دقت کنید و تاکید می کنم) تجربه ما از اشیاء و اجسام مادی تصاویری در ذهن است.»

مشکل من با شما در این قسمت اول نیست. بلکه در این است که در ادامه می گویید:
«…، چه آن درخت عینا واقعا در خارج از ذهن وجود داشته باشد و یا نداشته باشد. انسان تنها و تنها ” تصویر درختی در ذهن ” را ” تجربه ” (دقت کنید) می کند.»
یعنی شما تا اینجا راه را برای رد و نفی «عیناً واقعاً» (که بزعم شما علوم تجربی با آن کار ندارند!)٬ باز می گذارید. تا همینجا دروغ گُنده شما این است که می گویی «علم..(در هر سطحش) کاری ندارد که «چه عینیت خارج از اذهان ما وجود داشته باشند و چه نداشته باشند».
نه جانم چنین نیست…علم وجود عینی آن واقعیت را کاملاً فرض می گیرد. و اتفاقاً با اصل وجود آن است که علم معنا دارد. تجربه معنا دارد. و هر دو مبنای واقعی دارند. و «من نمی دانم چیست و کیست و غیره» مبنای فلسفی «آگنوستسیسم» چون کانت هست٬ اما اصلاً فرض علم نیست! نمی تواند باشد (مثال رنگ و امثالهم هم دیگر بسیار پیش پا افتاده است… من در کتابم به مهمتر از آن یعنی «زمان» پاسخ داده ام).
گرچه این مکتب «من نمی دانم چیست Agnostesism» با چیزی که شما می گوئید حتی متفاوت است… قبلا اشاره کردم پس فعلاً در می گذرم.
به هرحال شما سپس جان مطلب را که نظر «شما آقای اصغر زاده» است٬ چنین مرقوم می فرمایید:
«چیزی که ، مطلقا به هیچ عنوان ، قابل تجربه ما نباشد ، وجود هم ندارد . به عبارت دیگر وجود داشتن چیزی وابسته به تجربه ماست.» باز هم… نه جانم… «تجربه ما» از وجود قطعی خارج ذهن ما است. و نه برعکس! برای همین هم «علوم» می توانند و توانسته اند شکل بگیرند و اعتبار داشته باشند. با فرض شما اصولاً ابزار سازی نمی توانست بوجود آید و تکنولوژی های پیچیده تا به اینجا شکل بگیرند. و حتی علیرغم اینکه واضح است کلیت وجودشان نه «به درون» وجود مبارک شما و نه هیچ کس دیگر نمی روند٬ قطعیت عینیت واقعی همیشه فرض بوده و خواهد بود. راستش اصلاً نمی شود کلمه «فرض» را در اینجا بکار برد. یعنی واضح و مبرهن است که چنین است.
اگر واقعیت عینی زمین و خورشید و کهکشانها نبودند٬ علم فضایی و ستاره شناسی ما هیچ معنایی نداشت و مذاهب و فلسفه های «خدا-عالم است» مربوطه که زمین را مسطح فرض می گرفتند٬ اینقدر دچار مشکل نمی شدند که بخواهند امثال گالیله را به آتش خشم خود فروببرند. تازه بگذریم که آن «بیچاره های» دانشمند کُش٬ حتی واقعیت سخت «زمین مسطح» را فرض می گرفتند. و مثل شما نمی گفتند که هرچه ما «تجربه می کنیم» صورت ذهنی است پس نتیجه اینکه آن زمین در واقع وجود خارجی ندارد!!! (حضرت عباسی دروغ می گم؟!).
من می توانم پله به پله تمام موارد بعد از اینها در همین جواب آخر شما را پیش ببرم. اما چون بنیاداً نکته جدیدی را در سطح مورد بحث ما در بر ندارند٬ لذا بگذار شاید وقتی دیگر…ه

اصغرزاده:
از کامنتهای الکی و بدون ارایه بحث فنی و علمی و نیز بدون سند و مدرک ، و سطح کودکانه شما (مانند موضوع واقعیت عینی زمین و خورشید و کهکشانها…) هم معلوم می شود که یا هیچ سواد درست و حسابی ندارید یا مثل اجداد دروغگوتان روز روشن دروغ می گویید! اگر منظور شما از ” فرض ” گرفتن ، ” بدیهی ” است ، دروغ شما آشکارتر می شود که جلوتر توضیح خواهم داد . اما آوردن عبارت مبهم ” واقعیت عینی ” هیچ کمکی به شما نمی کند! بنده هم ” واقعیت عینی ” را گاها بکار می برم ولی نه به معنای ” واقعیت مستقل و خارج از ذهن ” ! علم کلاسیک هرگز نگفته که بطور قطعی جسم مادی واقعیتی مستقل و وجود خارج از ذهن دارد . در نهایت و در بهترین شرایط آن را مفروض داشته که تازه همین هم از باب مسامحه است تا به مقصود و رسالت در حیطه خود برسد . و این را فقط بیسواد یا دروغگویی مثل شما می تواند بهانه قرار داده و ادعا کند بنا بر علم جسم مادی واقعیت مستقل و خارج از ذهن دارد!! ه علم کلاسیک بعنوان نمونه توضیح می دهد که ما چگونه درختی را که در مقابل ” جسم ما ” و نه در مقابل ” ذهن ما ” (دقت کنید!!) قرار دارد مشاهده می کنیم . و بر مبنای آن نور بر آن درخت مقابل ” جسم ما ” (و نه مقابل ذهن ما !!) می تابد و سپس اطلاعات نوری از طریق چشم و مغز ، تصویری از درخت را در ذهن می سازد و اینک ما هر تجربه ایی داریم از آن تصویر ذهنی است! لذا ما قبل از پردازش تصویر در ذهن و یا خارج از آن ، اساسا امکان هیچ تجربه ایی را نداریم ! ولی بزرگ کاشف جهان یعنی جناب جمشید خان کشف نمودند : ” «تجربه ما» از وجود قطعی خارج ذهن ما است ” !! آخه دانشمند محترم مگر خارج از ذهن هم می شود درخت را تجربه کرد؟! وقتی می گویم که فنی و با فکتهای علمی و سند و مدرک بحث کنید ، یعنی همینطوری که بنده هر چند مختصر و مفید می آورم . و شما نه در رابطه با فیزیک کلاسیک چنین روش بحثی را ارایه دادید و نه جرات کردید وارد بحث فنی و علمی کوانتوم شوید!! فقط بلدید قصه های مادر بزرگ را تکرار کنید!!  اما خنده دار و چقدر سطح کودکانه آنجا که به ساخت تکنولوژی و نیز پیدایش علم فضایی و ستاره شناسی اشاره کردید که دلیل بر ” واقعیت عینی ” دانستید!! و البته من ناچارم ” واقعیت عینی ” را ” واقعیت مستقل و خارج از ذهن ” ترجمه کنم تا تفاهم داشته باشیم .  پاسخ اینکه این نشان می دهد که شما اصلا بحث ذهنی را درک نکرده اید! مثل اینکه بگوییم اگر در فیزیک کلاسیک ثابت شده رنگها واقعیت مستقل و وجود خارج از ذهن ندارند ، پس تکنولوژی و دانش و کارخانه رنگ ریزی هم نمی بایست وجود می داشتند!!! و چون اینها وجود دارند ، پس علم فیزیک کلاسیک اشتباه کرده و رنگها واقعیت مستقل و وجود خارج از ذهن دارند!!!
بله کره زمین هم واقعیت مستقل و وجود خارج از ذهن ندارد! و پذیرش این حتی برای آنشتین هم سخت بود که می خواست کره ماه در آنجا باشد ، چه او آن را مشاهده بکند یا نکند!
در فیزیک کلاسیک نیز واقعیت –به معنای چیزی که در نبود مشاهده کننده وجود داشته باشد-وجود دارد، یعنی جهان چیزی جدا از مشاهده کننده است، یعنی وجود جهان و هرچیزی دیگری وابسته به چیز دیگری نیست. به عنوان مثال یک درخت کاملا واقعی می باشد و مهم نیست که ما آن را مورد مشاهده قرار دهیم یا نه. اما مکانیک کوانتومی، جهان بینی دور از ذهن و بنظر غیر علمی را کشف کرده است که باور کردنی نیست. مکانیک کوانتومی باور اساسی نهفته در تمامی علوم و به واقع در تمام تفکر انسان را،که یک واقعیت عینی وجود دارد که وجودش متکی بر مشاهده نیست، زیر سوال برد. تمام کسانی که سعی در مطالعه در مورد واقعیت، یعنی نسبت به آنچه که هست دارند، چه فیلسوفان، چه الهیون و چه دانشمندان، بهتر است که در مورد این انقلاب فکری، آگاهی داشته باشند، مگر اینکه به مطالعه جهانی ساخته و پرداخته خودشان قانع باشند. در واقع مکانیک کوانتومی، این جهان بینی کهنه و قدیمی را که گویا جهان در بیرون قرار دارد و ما برای مشاهده ی ان روبرویش نشسته ایم نفی کرده است. طبق تئوری کوانتوم، جهان قبل از مشاهده، جهانی در برهم نهی تمام حالات،عدم موجودیت، عدم قطعیت و جهانی بالقوه است. مکانیک کوانتومی عجیب ترین و غیر قابل درک ترین دستاورد بشریت می باشد و در تمامی آزمایشات تجربی اثبات شده است. ما مجبوریم آن را بپذیریم و باید قبول کنیم که واقعیت و موجودیتی وجود ندارد…

========= ۴ -مناظره با رضا اصغر زاده — بخش چهارم ======

جمشید:
تا آنجا که به بحث ما ربط دارد٬ ما یکبار دیگر داریم به دور بسته وارد می شویم. شما واقعیت عینی را صورت ذهنی می بینی. من اما واقعیت عینی را اصل می بینم. اگر به «علم» هنوز اتکاء داری٬ می گوید بشر و دنیای تجربی اش٬ میلیاردها سال بعد از پیدایش وجود جهان عینی و واقعیت پیرامون آن بوجود آمده اند. پس واقعیت عینی مستقل از «تجربه ما»٬ هم پیش از ما و هم داده شده توسط طبیعت است.
چرندیات مالیخولیایی شما هم دیگر جایی برای پرداختن ندارد. شما در همان دنیای «صورت ذهنی» خود بمان و لطفاً دیگر بحث نکن که دیگر داره….. ! فرنگی ها می گویند٬ بس است یعنی بس است.
خیلی جلوی خودم را می گیرم که بیشتر از این بهت نگم ….
در هر حال «عقلتان» دیگر بخودتان مربوط است… تن شما اما سلامت …
با تشکر از بحث…ه

اصغرزاده:
هههههه می دانستم که هیچ سوادی نداری و به پیروی از امر ملوکانه اربابان فرنگی ات فرمان بس است … بس است را صادر کردی تا کمتر درد بکشی ! و شاید چون دیدی با ضرباتی که با ارایه بحث علمی و گواهی خود دانشمندان فیزیک آوردم ، دیگر ادامه بحث با مُرده و جنازه عقلا جایز نیست ! با اینحال دوباره بجای بحث فنی و ارایه فکتهای علمی و سند و مدرک ، قصه های مادر بزرگ را تکرار کردی تا از افکار و عقاید کپک زده عهد دقیانوس تان دفاع کنید!!
در پایان اما گفتی: اگر به «علم» هنوز اتکاء داری٬ می گوید بشر و دنیای تجربی اش٬ میلیاردها سال بعد از پیدایش وجود جهان عینی و واقعیت پیرامون آن بوجود آمده اند. پاسخ شما را این فیزیکدان معروف و بزرگ چنین داده :

Sir Martin Rees می گوید:”

In the beginning there were only probabilities. The universe could only come into existence if someone observed it. It does not matter that the observers turned up several billion years later. The universe exists because we are aware of it.

در آغاز فقط احتمالات وجود داشت . جهان تنها می توانست بوجود آید اگر کسی آن را مشاهده می کرد . مهم نیست که ناظران چند بیلیون سال بعد ظاهر شده اند . این جهان وجود دارد زیرا ما از آن آگاه هستیم . ”
واضح است که منظور شما از چرندیات مالیخولیایی بنده ، چرندیات مالیخولیایی بزرگان و کاشفان علم است . منتها چون شما شهامت و جرات ندارید که خشم و عصبانیت خود را نسبت به علم و دانشمندان نشان دهید ، دیواری کوتاه تر از بنده نیآفتید! چنین بوده رسم شما علم ستیزان مرتجع و متحجر و چنین نیز خواهد بود!
عرض کردم شما عمق انقلاب فیزیک کوانتوم را درک نکرده اید!
اما این تازه پاسخ اول بنده بوده . پاسخ دوم بنده بمراتب مهمتر است که بماند برای فرصتی دیگر .

جمشید:
چرندیات بیمارگونه مالیخولیایی٬ که شما می گویید به همان «فیزیک دان بزرگ» هم کاملاً می چسبد!
اینکه دانشمند در حیطه کار خود باشی در بیان چنین درک هایی که بنیاداً از حیطه علمی موضوع مورد مطالعه اش خارج است٬ در عمق درک بیمارگونه هیچ تغییری نمی دهد.
شما البته مجاز هستی پشت آن قایم شوی و گاهی سرکی اینور و آنور بکشی و اظهار «فضل» کرده و فضولات فکری و نظری تحویل دیگران بدهی.
«استفن هاکینگ» هم بنوعی دنبال پیدا کردن نوعی «خدا» بود. اخیراً رسماً اعلام کرد که چنین چیزی با واقعیتی که ما به مرزهای درک عمیقش رسیده ایم٬ نمی خواند. خوب که چی از «فیزیک دان» در این حیطه فاکت می آوری؟‌! هزاران هزار دانشمند دیگر چنین چرندیاتی را نمی گویند!
بگذار یک جوری دیگر مثال بزنم: اکثریت قریب به اتقاق دانشمندان می گویند٬ پدیده بشر ساخته «گلبال وارمینگ» نه تنها واقعی است بلکه کلاً حیات و از جمله حیات بشر در کره زمین را تهدید می کند. شاید یک درصد این را در این سطح قبول ندارند. و تازه در این مورد آن یک درصد٬ در حیطه مستقیم مورد مطالعه چنین می گویند و نه راجع به نظرات «اعتقادی» شخصی خود در باره مثلاً «معنای حیات» یا «ملاحظات فلسفی» نسبت به کل «کائنات» …. ! شیرفهم شد؟!
در انتها: هدف از بحث من با شما جداً اقناع  شما نبوده و نیست. من یک ترم درست کرده ام بنام «وجدان عقوبت گزیده». یک مثال بسیار مشخص آن «شما آقای اصغرزاده» هستی!
اگر زمانی دوست داشتی بدانی تحت این ترم چه گفته ام٬ برو در این سایت (که مطالب کتابم آنجا است) و در میان فهرست آن پیدایش کن: «زیرنویس ۳: “وجدانِ عقوبت گزَیده” منکوب گر شجاعت علمی».

https://bit.ly/2JNHiqI

درضمن من هر آنچه که گفتم٬ به هیچ وجه برای نیش و توهین شخصی به شخص و شخصیت شما نبوده.
ازجمله «چرندیات مالیخولیایی» که بیان کننده نظرات رسماً بیان شده توسط شما است.

مطالب «دیگر» تان را هم بماند … شاید وقتی دیگر…
کماکان آرزوی سلامت همه جوره شما را دارم.

اصغرزاده:
واقعا چه قیاسی سخیف و کودکانه ایی که یک نظر هاوکینگ (که البته من هم می توانم با نظر فلسفی وی موافق باشم) را با بیانات بنیانگذاران و بزرگان فیزیک کوانتوم از نتایج اثبات شدۀ علمی شان ، مقایسه می کنید! آقای محترم این اظهارت فیزیکدان ” نظر ” نیستند بلکه ” نظریه ” هستند!! و ظاهرا شما تفاوت و فرق میان ” نظر ” و ” نظریه ” را هم نمی دانید! دوست گرامی ، متاسفانه عملیات انتحاری شما جهت انهدام ساختمان علم فیزیک کلاسیک و نیز علم فیزیک کوانتوم تنها نتیجه اش انهدام افکار عهد دقیانوس خود شما بوده!
امثال شما مرا به یاد داستان گالیله می اندازد که ” واقعیت عینی ” دوران خویش را که بشریت هزاران هزار سال روزانه شاهد آن بود را نفی کرد . در عصر ما هم گالیه های فیزیک کلاسیک و کوانتوم شجاعانه این ” واقعیت عینی ” (!) را نفی می کنند که ما از پنجرۀ چشمان خود درخت را در ” بیرون ” می بینیم و ثابت می کنند ما تصویری از درخت را در ذهن خود می بینیم! و یا آسمانی آبی فقط در ذهن ما وجود دارد!
حال با کسی که در روز روشن عملا دستآوردهای علمی جدید را آنهم با اظهارات صریح بنیانگذاران و بزرگان آن، انکار می کند و حتی آنها را چرندیات مالیخولیایی می داند ، بحث علمی خطاست زیرا چنین کسی مشکل ” اخلاقی ” دارد!! لازم به ذکر است ، علت اینکه من گوشه ایی از اظهارات بنیانگذاران و بزرگان فیزیک را آورده ام ، این است که شما یا کسی دیگر گمان نکند یا بهانه نیآورد که ، رضا اصغرزاده فیزیک کوانتوم را نفهمیده یا تحریف کرده یا کژفهمیده یا دروغ می گوید! موفق باشید!

========= ۵ -مناظره با رضا اصغر زاده — بخش پنجم ======

جمشید:
علم کوانتوم کامل نیست… هنوز خیلی مانده که به عمق آن فراتر از آنچه که بنظر می آید دست یافت.
درست می گویی «نظریه» است. اهمیت قابل اتکاء به علم کوانتوم هنوز در سطح «نظریه» ایی آن نیست. بلکه در سطح برداشت های عملی در قالب دستگاه ها و فن آوری های گوناگون آن است.
یک کار انقلابی در این رابطه این است که در محاسبات «آماری» دیگر صرفاً دو احتمال صفر (0) و یک (1) را قرار نمی دهند. بلکه صفر و یک (0 & 1) باهم٬ را در محاسبات وارد می کنند.
هرچه آنجا هست و عمل می کند از وقتی شکل گرفته اند (و این هم خود مبحثی است)٬ عمل می کنند.
دنیای ما محدود به عملکرد های آن٬ در سطحی که دانش فعلی و بسیار ابتدایی ما از این حیطه دارد٬ به هیچ وجه نمی باشد. به نظر من چون جرم به واسطه وجود ذره-موج بوزون٬ در آن سطح نیروی چندانی نیست٬ به آن سطح از فعل و انفعالات نمی تواند فرم «جسمیت دار» بدهد. اما در تراکم عمومی این اثر جرم خود را ظاهر می کند و دنیایی که ما اکنون می بینیم را شکل داده است. یعنی پیدایش عناصر متنوع (آنکه در جدول مندلیف فعلاً ردیف شده است). برای همین هم به آن همچنین می گویند «ذره خدا»! چون جهان ما در فرمهای قابل مشاهده٬ قابل تجربه و قابل مطالعه و کنش-واکنش های گوناگون را شکل داده اند. این جهان را که در قالب میلیاردها میلیارد سیاره٬ ستاره و کهکشانها٬ آنهم تنها در یونیورس ما٬ تجلی یافته است را با اتکاء به هیچ «نظریه» ای نمی توان گفت که بدون «شناخت» و «مشاهده» و «تجربه» ما انسانها نبوده است.
زمانی که انیشتین فرمول رابطه جرم و انرژی (E=MC2) را داد و در جهان سر و صدا کرد٬ ناخودآگاه برخی «مذهبیون»‌ آب از لب و لوچه شان آویزان شد که دیدید علم ثابت کرده است که «ماده» چیزی جز انرژی نیست. و انرژی همان ماورای مادی و حتی خدا است! در این رابطه اولاً رابطه انرژی با ماده بطور کلی نیست بلکه با «جرم» است. آنموقع حتی دانش فیزیک این دو را نمی توانست تفکیک کند.
حالا که قطعی شده که جرم بواسطه وجود ذره-موج «بوزون» است. در ثانی اتفاقاً بنا بر همین فرمول٬ انرژی خود صورت دیگری از تجلی و ظهور مادی (مانند جرم) در جهان فعلی ما می باشد.
از طرف دیگر بد نیست بدانید که انیشتین با محاسبات کاملاً علمی در قرن بیستم٬ پیش بینی رسیدن امواج جاذبه توده شکل گرفته پس از تصادم و ادغام دو ستاره (که مربوط به میلیونها سال پیش است) را مکتوب کرد. اخیراً دستگاهای پیشرفته وجود آنرا ضبط کرده و بصورت صوتی ترجمه اش کردند. دنیای کوانتوم هرچه هست٬ صرفاً با شناخت فعلی ما از آن نمی تواند این واقعیات عظیم را منسوخ اعلام کند. مشکل فعلی در فهم نوع ارتباط این حوزه ها با هم می باشند که علوم هنوز به اتفاق نظر قطعی و علمی نرسیده است.
یک نکته دیگر مربوط به اینکه گفتی «به پیروی از امر ملوکانه اربابان فرنگی ات…. ». مرد حسابی اصلاً می دانی داری چی می گی؟‌ یک خورده در متلک پراکنی ات ظرافت و فکر داشته باش!
آخه مگه تو که اینهمه فاکت از این و آن می آوری٬ زاده شده در عربستان و عراق هستند که شما چنین «به صحرای کربلا» می زنی؟ هیچ متوجه شدی که چه «حالی میکنی» که از فلان فیزیک دان «فرانسوی» و غیره که همه «فرنگی» هستند٬ فاکت می آورد؟
از نظر من که به هیچ وجه ایرادی ندارد… اما برای شما همانطور که در بحث های اولیه گفتم٬ توصیه من این است: «شتر سواری دولا دولا نمی شه جانم»!!

اصغرزاده:
کاری به ” نظر شخصی شما ” ندارم ! شما مختار هستید که برای خودتان ” نظر ” داشته باشید! بحث بنده ” نظریه علمی ” است که به روشهای علمی چیزی را ثابت نموده که قرنها قبل در فلسفه آمده بود! شما عمق دستآوردهای ثابت شده علمی بخصوص در فیزیک کوانتوم که از آن بعنوان ” انقلاب ” در علم و شناخت بشر از جهان یاد می شود را درک نکرده اید . بعنوان مثال شما درک نکرده اید که فیزیک کوانتوم یا کلا علم مدرن آگاهی را بعنوان پارامتر تعیین کننده وارد فیزیک نموده است . همین موضوع ضبط امواج جاذبه توسط دستگاه بصورت صوتی نمونه خوبیست . فیزیک کوانتوم می گوید که تا ناظر آگاه آن دستگاه را نخواند هیچ اتفاقی نیآفتاده است. این ناظر آگاه است که رودیدادی را متحقق می کند ! تصور کنید یک دوربین عکسی در طبیعت قرار داده ایم که اتوماتیک از طبیعت عکس رنگی می گیرد . آیا واقعا چنین چیزی رخ می دهد؟ بله ! اما بشرطی که ناظر آگاهی عکس رنگی را بعدا مشاهده کند . چرا؟ چون اساسا رنگ وجود خارجی ندارد! به عبارت دیگر پیشرفته ترین دوربین های رنگی هم نمی تواند حتی یک عکس رنگی بگیرد! رنگ تنها و تنها تصویری در ذهن ناظر آگاه است! بدین ترتیب خواستم نشان دهم که چرا در علم مدرن پارامتر آگاهی در تحقق رویدادها نقش تعیین کننده دارد . این نتیجه را می توان در مورد صوت و نور هم تعمیم داد . همینطور در مورد اشکال هندسی در طبیعت و شاید جالبت تر از همه در مورد ” حرکت ” نیز ! همه اینها رویدادهایی هستند که تنها در ذهن ناظر آگاه پردازش و قابل تحقق می شوند! زمانی بدیهی بود که زمین ساکن ولی خورشید بدور زمین در حرکت است . بعدها برعکس شد! یعنی بدیهی شد که خورشید ساکن ولی زمین بدور خورشید می چرخد. امروز اما نوع نگاه علمی بطور انقلابی تغییر کرده و می گوید اصلا ساکن و متحرک خورشید یا زمین ، هیچکدامشان ، بطور مستقل و خارج از ذهن ناظر آگاه ، امکان تحقق ندارند! چنانکه رنگ و صورت بطور مستقل و خارج از ذهن ناظر آگاه وجود ندارند . به عبارت دیگر امروزه در علم مدرن بدون پارامتر آگاهی فیزیک و جهان قابل توضیح نیست .

جمشید:
باشه بگذار یک تُک مشخصی هم در این اظهاریه شما بزنم.
شما می گویید:
«بعنوان مثال شما [یعنی من جمشید] درک نکرده اید که فیزیک کوانتوم یا کلا علم مدرن آگاهی را بعنوان پارامتر تعیین کننده وارد فیزیک نموده است . همین موضوع ضبط امواج جاذبه توسط دستگاه بصورت صوتی نمونه خوبیست . فیزیک کوانتوم می گوید که تا ناظر آگاه آن دستگاه را نخواند هیچ اتفاقی نیآفتاده است. این ناظر آگاه است که رودیدادی را متحقق می کند ! »

۱- نخیر چنین نیست که «تا ناظر آگاه آن دستگاه را نخواند هیچ اتفاقی نیفتاده است». در واقع هر اتفاقی هم که ما الان اینگونه می بینیمش قبلاً یا تا همین لحظه افتاده است. منتها شناخت ما (نه واقعیت) که خود صورت ذهنی است٬ اکنون در چنین سطح و عمقی برای ما ظاهر و مبرهن گشته است. این درست است که شناخت ما٬ هم به زمان و مکانی که درش هستیم٬ هم به قابلیت های فیزیولوژیک ما و هم به قابلیت فی الحال پیشرفته تکنولوژیکی ما بستگی دارد و حتی با این پارامتر ها (که متصل به مشاهده گر است و نه خود واقعیت هرچه که هست)٬ مشروط و محدود و سپس قابل درک نسبی (و نه مطلق) می گردد. اما این نسبی بودن بالاخره کم و بیش از واقعیت کنونی یا گذشته برگرفته شده و نه برعکس.  یعنی اینطور نیست که ما به درک مشخصی در زمان معینی می رسیم و از اینجا «واقعیت عینی» را می سازیم! در واقع این همان توهم مالیخولیایی است که گفته ام!
به عبارت دیگر٬ واقعیت خود آنجور که شما یا هر دانشمندی (چه کوانتومی و چه غیره) تصویر می کند٬ «صورت ذهنی» ما انسانهای «هوشمند»٬ در این لحظه یا هزار سال پیش نیست. اصولاً «صورت ذهنی» نیست. و این اختلاف عمیق و غیرقابل جمع میان درک من و شما می باشد.
«ذهن هوشمند» ما خود در کنش و واکنش یک شاخه از انواع موجودات زنده (که از دنیای میمونی جدا گشتند)٬ با جهان پیرامون و در پاسخ به نیاز های هر مقطع از حیات طبیعی خود٬ طی میلیونها سال (یا کمتر که بسته به این است که از کجا می خواهیم ذهن هوشمند را تعریف کنیم)٬ شکل گرفته و در سیستم مغزی ما درونی گشته است. برای همین هم عرصه هایی که از حیطه دنیای طبیعی پیرامون با ضرورتهای آن در زندگی روزمره و تجربه بلاوسطه ما٬ فراتر می روند٬ عجیب و غریب بنظر می آیند. بعد که دانش پیشرفت می کند٬ بصورت امری عموم فهم در می آیند. همان مثال شما در مورد خورشید و زمین و غیره اینها را پشتیبانی می کنند.
اینها اما نظر شما که می گویی قبل از ناظر مشاهده گر«هیچ اتفاقی نیافتاده است» و یا واقعیت خود «صورت ذهنی» (و آن لابد خدایی است که می پرستی!) است را به هیچ وجه پشتیبانی نمی کنند.

۲- در فیزیک کوانتوم «عدم قطعیت» برای ما وجود دارد. پس تا ما در آن لحظه نبینیم و مشاهده نکنیم٬ از پیش معلوم نیست که در چه مختصاتی آن اتفاق می افتد. پس برای ما دریافت می شود که مثلاً فلان فلاش نوری یا موج-ذره ایی٬ احتمال دارد که در یک طیف (که آن خود چارچوب و محدودیت معینی دارد) صورت بگیرد. این رفتار که درمقایسه با دنیای بلاواسطه مورد تجربه ما «عجیب و غریب» است٬ اولاً فعلاً و در این سطح ابتدایی از شناخت ما چنین است. ما ممکن است بزودی به «قطعیت» شناختی بیشتری برای این رفتار فعلاً عجیب پیدا کنیم. ممکن هم است که باید همین جور که هست آنرا بپذیریم.
بد نیست بدانی (و شاید هم می دانی) که «انیشتین» و یک فیزیک دان دیگر در سال ۱۹۳۶ و بعد از آن تلاش کردند آن را با فرضیه یا «تئوری گیر و گرفتاری entanglement theory» که مبتنی بر «ارتباط شبح وار از راه دور spooky action at a distance» میان جفت های ذره-موجی است٬ پاسخ دهد که در زمان خود راه به جایی نبرد. اما اخیراً (فکر کنم اواخر ۲۰۱۶) در آزمایشگاهی ثابت کردند که این «ارتباط شبح وار» نه از راه های خیلی دور بلکه در ارتباط یک جفت از آنها در راه نزدیک صورت می گیرد. یعنی جفت های همزاد٬ رفتارشان روی یکدیگر اثر می گذارند. بنابراین رفتار هرکدام به تنهایی قابل پیش بینی دقیق نیست (که کماکان در یک محدوده احتمالی است). اما وقتی هر دو را باهم ببینی٬ آنوقت آن «شبح» محو می شود. چرا که رابطه متقابل آندو چنین پدیده ای را موجب می شود!

۳- می گویی: «…اساسا رنگ وجود خارجی ندارد!».
نخیر جانم اینجور که شما یا هر کس و «دانشمندی» می گوید نیست. البته اگر «رنگ» را صرفاً آنجور که در مغز ما تجزیه و تحلیل و سپس برای ما محسوس و قابل تشخیص و تفکیک از «رنگ های دیگر» میشود در نظر بگیریم موقتاً می توانیم چنین بگوییم. اما این نظر سطحی نگر که «رنگ وجود خارجی ندارد» فوراً در مقابل این واقعیت کاملاً علمی (که اتفاقاً جدید هم نیست)٬ خود «رنگ می بازد»!
چرا که رنگ انعکاس ذهنی از واقعیت انعکاس نور با طول موج های بسیار متفاوت می باشد.
به عبارت دیگر٬ «صورت ذهنی» رنگ در مغز و دریافت حسی ما٬ از واقعیت طیفی انواع نور در برگشت از برخوردشان به هر شیئ٬ مایه و ریشه می گیرد و نه قايم به ذات خود در مغز ما! و بطریق اولی نه برعکس.
اینهم از پازل «رنگ» که خیلی دست مایه ایده «واقعیت = صورت ذهنی» توسط شما و امثالهم شده است!
همچنین این موارد فوق الذکر خود جوابی است در مقابل این نتیجه گیری شما که می گویی:
ه«به عبارت دیگر امروزه در علم مدرن بدون پارامتر آگاهی فیزیک و جهان قابل توضیح نیست.»ه

یعنی در پرتو مباحث فوق معلوم می شود که اظهاریه فوق گرچه بطور نسبی حدی از حقیقت درش وجود دارد اما کلیت این تز یا اظهاریه٬ بسیار سطحی٬ یکجانبه نگر و به لحاظ نظری می تواند بسیار گمراه کننده باشد که حتی «دانشمندانی» را به گیج سری عجیب و مالیخولیایی کشانده است.
در مورد شما (اصغرزاده) و امثالهم داستان کمی تا قسمتی فرق می کند. چرا که اساساً عقاید و اعتقادات مذهبی شما٬ اینگونه شما را مقهور و مبهوت «تزهای» هنوز خام در دنیای علمی «کوانتوم» گردانده است و نه برعکس!
فعلاً تا بعد… و دوباره٬ شما سلامت باشید..

========= ۶ -مناظره با رضا اصغر زاده — بخش ششم ======

اصغرزاده:
من در مورد رنگ فهمیدم چی گفتید اما شما بحث را منحرف کردید . زیرا بحث من ، رنگ حاصل یک رویداد بود که تنها و تنها در ذهن هوشمند می تواند وجود داشته باشد . به عبارت روشنتر خواستم نشان دهم که پارامتر آگاهی در علم مدرن تنها شناخت پدیده ها نیست بلکه مهمتر تحقق و خلق آنهاست ! و رنگ را بعنوان نمونه ذکر کردم . در مورد دیدگاه های دینی اولا بسیار دینداران اصلا اشیاء و جهان را ” صورت ذهنی ” نمی داند که هیچ بلکه آن را حتی نوعی کفر هم می دانند! تقدم آگاهی بر ماده در فیزیک کوانتوم لزوما به معنای خدا نیست . خدایی که در عرف و دین وجود دارد . لذا هیچ اشکالی ندارد که یک آتئیست به تقدم آگاهی بر ماده قایل باشد اما همچنان بی خدا و بی دین باقی بماند . تقدم آگاهی بر ماده در علم مدرن تنها آخرین میخ بر تابوت ماتریالیسم است و نه بیشتر . البته هیچ اشکالی هم ندارد که کسی آن را خدا به مفهوم عام و کلی هم بداند . اما نمی تواند آن را به مفهوم خاص خدا در عرف و دین ربط دهد . من نگفتم دین ندارم . من نگفتم مسلمان نیستم . من گفتم مذهبی نیستم ! و در نزد من میان این دو تفاوت بلکه حتی تضاد است! در ضمن جهت آشنایی بیشتر اولا من تعلق خاص و ویژه به دین اسلام ندارم . تعلق من به دین بطور کلی است از هندو گرفته تا اسلام . دوما معتقد نیستم که کسی حتما باید تعلقی به دین خاص داشته باشد . حتی معتقدم کسی می تواند بی دین هم باشد . از این بالاتر معتقد نیستم که کسی حتما خداباور باشد! با خداباوری مشکلی حل نمی شود . مگه شیطان خداباور نیست؟! اما انحراف را در افکار ماتریالیستی می دانم زیرا در نظام ارزشی بنده محوریت با انسان است و آن را ملاک هر اندیشه ایی قرار می دهم. و حتی معتقدم نه تنها جهان بلکه خدا هم حقیقتا مخلوق انسان است! درست بخاطر همین محوریت انسان است که سخت در مقابل خدا باور ستیزی و دین ستیزی بطور کلی برخورد می کنم که بحث مفصل خود را دارد .
موفق باشید

جمشید:
قبل از ادامه هر بحثی بگم که ممنون از توضیحات نسبت به قسمت مربوط به مذهب. سیستم اعتقادی و باور شما در این مورد را برایم بیشتر روشن کرد. ملاحظاتم در این مورد را نیز حداقل فعلاً غلاف می کنم.
اما در ادامه بحث اصلی٬ همین مورد «رنگ» را اگر بعنوان مثال در نظر بگیریم٬ هنوز مطالبی قابل پیگیری دارد. بشر از هر زمان که در نظر بگیریم٬ وقتی کلمه «رنگ» را (مانند هر کلمه دیگری)٬ وارد زبان محاوره ای خود کرد٬ اشاره اش به هر شیئی است که چنین احساس بینایی را به او می دهد (که این خود از قابلیت تجرید سازی مغز ما مایه می گیرد). و حتی فرق نمی کند که آن اشیاء مستقیماً توسط «طبیعت بکر» ساخته شده اند یا انسانها با هدف و طی پروسه معینی آنرا با استفاده از مواد پیرامون و قابل دسترسی ما بوجود آورده اند. در هر حال اشیاء یا پدیده های معینی هستند که خود عینی و ملموس و در این مورد با قابلیت بینایی که در قالب «رنگ» یا «رنگهای» معینی به احساس و تجربه ما درمیآیند ٬ هستند. و این تجربه همواره ثابت است٬ چه ما ماهیت واقعیت خارج از ذهن خود را در این مورد (که همان انعکاس نوری از سطح بیرونی اشیاء است) فهمیده باشیم و چه هنوز ندانیم که چی است.
نکته مهم در اینجا اینست که در همه حال٬ هیچ کدام از این واقعیت وجودی آنها (که به ما احساس رنگ را می دهند) در هیج وقت و هیچ مقطع از پروسه پیدایش شان (چه توسط نیروهای فی الحال موجود طبیعت و چه بواسطه هدف و برنامه ای توسط موجود «هوشمندی» چون انسان)٬ به هیچ وجه خود «صورت ذهنی» نیستند. بلکه همواره همان واقعیت سخت یا نرم مادی هستند. و «رنگ» در همه حال حاصل از انعکاس امواج نوری برگشتی در طیف های معینی که بطور عینی با آن اشیاء برخورد می کنند٬ می باشند. «رنگ» بنابراین همواره و صرفاً بواسطه وجود اشیاء قطعی معینی هستند که چنین تاثیری را روی سیستم بینایی ما دارند. تجربه ما هم چنین است و نه اینکه توسط ذهن ما قائم به ذات خود بوجود آمده باشند (البته منهای تجسمات ذهنی و تخیلات مربوطه ما که آنهم ریشه اصلی اش همین است).
بنابراین٬ «رنگ» صورت ذهنی است اما خود محصول واقعیت عینی و بیرون از این «صورت ذهنی» و خارج از خود ذهن ما می باشد. و نه برعکس. شما این «صورت ذهنی» رنگ را می گویی «واقعیت» و وجود و موجودیت آن «واقعیت» که به این مبنا و پایه وجودی می دهد را نفی کرده و وجودش را منسوخ اعلام می داری. این همان است که شما حتی تعمیم داده و به همه چیز اینگونه می نگری و از نظریه پردازهای کم مایه «فیزیک کوانتوم» فاکت می آوری. و این «تز» یا «نظریه» است که من اسمش را گذاشته ام «چرندیات مالیخولیایی».
انسان از وقتی انسان شد٬ همواره و بطور لاینقطع برای رفع نیاز های خود٬ دست به تغییر دنیای کم و بیش بکر پیرامونش زده و خواهد زد. و اتفاقاً به این ترتیب است که میزان شناخت و آگاهی ما از خود و طبیعت و عناصر متشکله اش در هر سطح را می توانیم محک زده و میزان قطعیت آنرا به این ترتیب اثبات می کنیم. در واقع «تجربه»٬ «کنش متقابل انسان و طبیعت» و «شناخت» ما همه در یک ارتباط عمیق و لاینفک از یکدیگرند. حتی سیستم مغزی ما که به ما صفت «هوشمند» را ارزانی کرده است٬ خود طی چنین پروسه ای تحول یافته و شکل گرفته است. اینحاست که «ایده»٬ «نظر»٬ «نظریه»٬ «فرضیه»٬ «تئوری» و در اصل هر «صورت ذهنی»٬ موجودیت پسا-انسانی داشته و معنای کم و بیش تجربی٬ علمی و کلاً اجتماعی دارد. من و شما حتی بر پایه هیچ ملاحظه علمی نمی توانیم به هر آنچه (از جمله دنیای کوانتومی) که موجودیت دارد٬ بگوئیم «صورت ذهنی»! حتی و حتی اگر نوع ابراز وجودش در ذهن ما به نوعی به زمان٬ نحوه یا زاویه نگاه ما با آن بستگی داشته باشد.
دقت کنیم که در این حالت سیستم ذهنی یا علمی ما اینگونه درک و تفسیر می کند٬ در حالیکه اثر وجود خارج از دریافتی ها و ملاحظات ذهنی ما همواره ابراز وجود قطعی (که گاه برای ما «احتمالی» و در قالب آماری میتواند درک شود)٬ از واقعیتی بیرون از ذهن ما می باشند. چه ما باشیم که «مشاهده» و «تحلیل» کنیم و چه نباشیم.

فعلاً…. خسته نباشی!

========= ۷ -مناظره با رضا اصغر زاده — بخش هفتم ======

اصغر زاده:
دوست گرامی ، تکرار می کنم علم مدرن بویژه فیزیک کوانتوم وجود خارج از ذهن ماده و جسم مادی با روشهای علمی رد نموده و این بحث تمام شده است . و برای این سخن خود از خود بنیانگذاران و بزرگان فیزیک کوانتوم هم سند آوردم تا کسی نگوید رضا اصغرزاده فیزیک کوانتوم را نفهمیده یا کژفهمیده یا تحریف کرده یا دروغ می گوید!
دو تن دیگر از بزرگان فیزیک کوانتوم می گویند:

(conscious) observation actually create the physical reality observed. This idea is so hard to accept that some soften it by saying that observation appears to create the observed reality…But if quantum theory denies the straightforward physical reality of atoms, it would also seem to deny the straightforward physical reality of chairs, which are made of atoms.

Page 4 , 5

مشاهده یا نظارت آگاه واقعا واقعیتهای فیزیکی را خلق می کنند . پذیرش این نظر برای برخی ها چنان سخت بود که با مسامحه گفتند که به نظر می رسد که مشاهده یا نظارت آگاه واقعیت مشاهده شده را خلق می کند… اما اگر تئوری کوانتوم رک و راست واقعیت فیزیکی اتم ها را انکار می کند ، یعنی رک و راست واقعیت فیزیکی صندلی ها ، که از اتم ها ساخته شده اند را هم ، انکار می کند .

Quantum Enigma Physics Encounters Consciousness

Bruce Rosenblum and Fred Kuttner

با اینحال شما می توانید نتایج و دستآوردهای علم مدرن و بویژه فیزیک کوانتوم را قبول نکنید و فیزیک کوانتوم را متهم به چرندیات مالیخولیایی نمایید! اما نمی توانید با استناد به علم مدرن و بویژه فیزیک کوانتوم ادعا کنید که ماده و جسم مادی بعنوان واقعیتی خارج از ذهن وجود دارد . کسی که چنین ادعایی کند ، عقلا نباید با او وارد بحث علمی شد . او را باید بحال خود واگذار نمود! زیرا یا بیسواد است یا دروغگو!
تاکید می کنم که بحث فعلی بنده در اینجا نفی وجود ” واقعیت عینی ” نیست! زیرا از این عبارت می توان برداشتهای مختلف نمود . بحث فعلی بنده مشخصا نفی وجود خارج از ذهن ماده و جسم مادی بخصوص در حیطۀ فیزیک کوانتوم می باشد . و این هیچ منافاتی با سطوح دیگر علم ندارد . مثلا فیزیک کلاسیک علت و چگونگی بارش باران را توضیح می دهد و این در سطح خودش کاملا علمی و درست هم است . اما این هیچ منافاتی ندارد که در سطح بالاتری (یا عمیق تری) بارش باران بعنوان ” رویدادی در ذهن ” می باشد! کسی حق ندارد این دو سطوح علمی (که هر دو هم درست هستند) را با هم خلط نماید .
در مورد رنگ هم برای آخرین بار تکرار می کنم که آن در حد یک نمونه در سطحی خاص از علم بوده که صرفا نشان داده شود آگاهی تنها برای شناخت پدیده ها نیست بلکه مهمتر آگاهی پارامتریست برای تحقق پدیده ها . اینکه واقعیت عینی بنام طیف نوری وجود دارد که در پردازش ذهن به رنگ تبدیل می گردد هیج ربطی به بحث بنده در این مورد خاص نداشته .

جمشید:
قسمت اول
بگذار من هم آخرین ملاحظات خود روی این مواردی که برشمردی را بدهم.
البته در محتوای خود٬ مطالب من در اینجا بیشتر حالت جمع بندی خواهد داشت.

الف) نظر شما اما بسیار دفاعی شده و در واقع در ابراز آن اینجا٬ تغییر نسبتاً فاحشی از آنچه که طی بحث هایی که با هم داشته ایم٬ کرده است. چطور؟
۱ – شما می گویی: «تاکید می کنم که بحث فعلی بنده در اینجا نفی وجود “واقعیت عینی” نیست! زیرا از این عبارت می توان برداشتهای مختلف نمود.»
«واقعیت عینی» که همیشه به معنی هر آنچه که مستقل و خارج از اشباح و نظرات ذهنی ما (که پایه مادی اش به هرحال در مغز انسان است)٬ بوده است. شما چه برداشت دیگری داری یا داشته ای یا می توانی داشته باشی که بنده بی خبر هستم؟!
این عین نقل قول شما در اوائل بحث ما در اینجا است:
« مطلقا مطلقا هیچ چیزی نیست که ساخته انسان نباشد ! هیچ واقعیتی نیست که ساخته انسان نباشد! هر آنچه بیآندیشید و هر آنچه که بگویید مخلوق و محصول انسان است.»
خوب اگر هیچ چیزی «مطلقاً» خارج ذهن انسان و مستقل از تجربه٬ نظر٬ مشاهده یا علم انسان وجود ندارد٬ معنی اش این است که «واقعیت عینی» وجود ندارد.
حالا شما ترم «واقعیت عینی» را می خواهی یواشکی کنار بگذاری و ترم «وجود خارج از ذهن ماده و جسم مادی» را جایش بگذاری؟
باشه… حالا بنده به این ترم می پردازم. اولاً یک جورایی این عبارت پیچاننده است. اما فکر می کنم اگر من پیچ آنرا باز کنم می شود گفت منظور تو عبارت است از اینکه «ماده و جسم مادی٬ تنها در ذهن ما وجود دارند.» درست؟! یعنی شما می خواهی بگویی٬ در خارج ذهن ما (یعنی انسان)٬ نه اتم وجود دارد٬ نه ملکول٬ نه عناصر بنیادی و ایضاً نه زمین و ماه و ستارگان و غیره. بنابراین هیچ موجودیتی که ما فکر می کنیم درخارج ذهن ما هستند و به احساس و تجربه ما می آیند٬ وجود ندارند! به این مورد در چارچوب ملاحظات بر «نظریه فیزیک کوانتوم» خواهم پرداخت.
۲- شما همچنین در مورد مثال «رنگ» اینجا داری نظرات قبلی خود را به اصطلاح «رفع و رجوع» می کنی. چگونه؟
شما می گوئید: «در مورد رنگ هم برای آخرین بار تکرار می کنم که آن در حد یک نمونه در سطحی خاص از علم بوده که صرفا نشان داده شود آگاهی تنها برای شناخت پدیده ها نیست بلکه مهمتر آگاهی پارامتریست برای تحقق پدیده ها . اینکه واقعیت عینی بنام طیف نوری وجود دارد که در پردازش ذهن به رنگ تبدیل می گردد هیج ربطی به بحث بنده در این مورد خاص نداشته . »
اولاً٬ شان نزول بحث ما٬ انکار شما از هر پدیده ای (چه من و شما «مادی» بنامیم ش و چه نه) که خارج از «تجربه» ملموس ما باشد٬ بوده است. اینجا اما٬ شما در یک موضع دفاعی دیگر پشت یک عبارت دیگر رفته و سنگر گرفته ای. ترم «آگاهی پارامتریست برای تحقق پدیده ها…» دقیقاً با «واقعیت = صورت ذهنی» و دیگر هیچ٬ خیلی فرق دارد.
در ثانی٬ چرا توضیح علمی من مرتبط با صورت ذهنی «رنگ»٬ برای بحث ما «هیچ ربط ندارد»؟! تا قبل از این ربطش برای شما انکار بنیاد واقعی برای تصاویر رنگی در مغز ما٬ بود. شما در این چارچوب انکار واقعیت هم مثال درخت و سنگ را کنار «رنگ» زدی و هم حتی خورشید و کهکشانها و هرآنچه که دنیای «مادی خارج ذهن» ما است را انکار کردی (البته با فاکت از فیزیکدان کوانتومی که به آن جدا می پردازم)! گفتی هرآنچه ما «تجربه می کنیم» خود واقعیت است و این «واقعیت» یک «صورت ذهنی» می باشد. به این ترتیب گفتی مثلاً «رنگ» واقعیت است و دیگر هیچ! و کلاً گفتی خارج از این «واقعیت» به مثابه «صورت ذهنی» هم چیز دیگری وجود ندارد! نگفتی؟!
به عبارت دیگر من در اثبات پایه مادی «رنگ» که به هیچ وجه «صورت ذهنی» نیست٬ بالاخره توضیح خود را دادم. حالا چرا «هیچ ربطی ندارد»؟! فکر می کنم شما می خواهی و داری «عقب نشینی» از نظرات بیمارگونه می کنی. حالا میخواهی که بگی نه من آنجوری منظورم نبود٬ اینجوری منظورم است! درست نمی گم؟!
در ضمن وقتی می گوئید: «آگاهی پارامتریست برای تحقق پدیده ها…» گرچه می تواند درجه ای از صحت درش باشد٬ اما با جامعیتی که شما با آن به همه پدیده ها می دهی به هیچ وجه صحیح نمی باشد. آگاهی ما از مثلاً نسبی بودن «زمان» نسبت به «سرعت» و «حوزه های جاذبه ای»٬ باعث شده است که ما دستگاه های مثلاً «جی-پی-اس » را به مثابه یک پدیده جدید در زندگی اجتماعی خود وارد کنیم که بدون این دانش «نسبی بودن زمان» و البته تکنولوژی پیشرفته فعلی٬ نمی توانستند اصولا بوجود آیند. چرا که کارایی نمی توانستند داشته باشند. چرا؟ چونکه ماهواره های بالای زمین در حوزه های متفاوت از حوزه جرم و جاذبه نسبت به ما که روی زمین هستیم٬ قرار دارند پس «گذشت زمان» بطور عینی در شرایط آن ماهواره ها٬ سریعتر نسبت به ساکنین روی زمین می باشد.
تا اینجا این مثال یک جورایی با تز فوق الذکر شما سازگار و در واقع کاملاً «غیر سازگار» نیست. اما نکته مورد بحث ما اینستکه شما معتقد بودید که جایی که «آگاهی ما» نیست٬ هیچ پدیده ای هم نبوده و نیست؟
با اینحال آیا کسی از این دانشمندان «فیزیک کوانتوم» هست که بگوید٬ «نسبی بودن زمان» قبل از «تئوری اینشتین»‌ وجود نداشت؟! چیزی که شما با منطق و تزهای مورد قبول و باور خود آنرا قاطعانه رد و انکار می کردید. حالا چی؟ آیا میخواهی بجای انکار واقعیت عینی (که در این مثال «نسبی بودن زمان» پیش از «آگاهی بشر» می باشد)٬ بگویی «هیچ ربطی ندارد»؟؟؟!

ادامه دارد…

ادامه مناظره در ضمیمه دوم این مجموعه می باشد.
برای «ضمیمه ۲ – نگاهی به فیزیک کوانتومی و نقد چند نظریه پرداز کوانتومی»٬ به اینجا کلیک کنید.