تبدیلِ پول به سرمایه
فرمولِ کلی سرمایه و تناقض آن
گردش کالاها نقطة شروعِ برای پیدایش سرمایه است. و سرمایه بطور عام٬ حالتِ «ارزش افزائی» پولی است که واردِ جریان گردش کالایی میشود. اما در گردش بنیادی و سادة کالائی٬ پول به مثابة واسطة گردش عملِ کرده تا امر مبادلة کالاها با یکدیگر را برمبنای «ارزش» نهفته اش متحقق کند. همانطور که در مبحث کالا نشان دادیم٬ این امر بطور نسبی٬ که قابل اندازه گیری با مقایسه ایی کمّی توسط پول رایج است٬ صورت می گیرد. به این وسیله٬ در نهایت نیاز تولید کنندگان مختلف برای دستیابی به اقلامِ مورد نیاز خود و خانوادة خود٬ را پاسخ میدهد. یعنی پولی این وسط به صورتِ خود افزایی در نمیآید. اگر هم کس یا کسانی٬ «کلک و حُقه» ای برای اخذِ سهمِ ارزشی بیشتری از ارزش کالاهای خود بزنند٬ هم نسبت به امرِ هرروزة مبادله٬ محدود و ناپایدار است و هم ممکن است همین «حُقه» را خود جای دیگر بخورد و پول اضافه شده اش را از دست بدهد. این حالتِ گردشی کالا ها در پروسة مبادله را به صورتِ فرمولِ ۱ یعنی: ک – پ – ک (کالا – پول – کالا) نشان میدهیم.
در واقعیتِ تاریخی و کنونیِ مبادله اما٬ همواره ما با فرمولهای گردشی دیگری نیز تواماً مواجه بوده و هستیم. این موارد مربوط به بعد از زمانی است که پول اساساً برای تسهیل و تحققِ امرِ مبادله٬ بوجود آمد است. باضافه اینکه اشکال و نقش های پول بعنوانِ وسیلة پرداخت و موارد دیگرش٬ در جوامع جا افتاده است. در این حالت اگر کسی آنقدر «پول» داشته باشد که مازاد بر احتیاجاتِ ضروری اولیه اش برای بقا باشد. و بجای اینکه آنرا زیرِ متکایش قایم کند٬ برود کالاهایی را نه برای مصرف خود٬ بلکه برای فروش در بازارهای مختلفِ دور یا نزدیک٬ بخرد و سپس با فروش آنها پولِ بیشتری بدست بیاورد٬ ما با سرمایه در اشکالِ اولیة خود مواجه هستیم. به این ترتیب فرمول دوّم یا «سرمایة تجاری» چنین است: پ – ک – پ (پول – کالا – پول). واضح است که تجُاری که چنین میکردند یا میکنند٬ تنها پولِ خود را به گردشِ کالائی نمیاندازند که در برگشتِ آن بعد از فروشِ کالاها٬ به همان مقدار پول اولیه٬ دست یابند. بلکه هدف اینستکه پول به پولِ بیشتر تحویل شود. یعنی یک پروسة ارزش افزایی صورت گیرد.
ما همچنین شاهد یک پروسة ارزش افزائی دیگری نیز هستیم که آن سرمایة «ربائی» میباشد. فرمولبندی این سرمایه چنین است: پ – پ (پول – پول) که میشود فرمولِ سوم. در اینجا هم ما ارزش افزائی داریم. چرا که ربا خوارانِ قدیم یا بهره گیران جدید٬ پول میدهند تا بعد پولِ بیشتری دریافت دارند.
این فرمولهای گردشی در روند مبادله٬ اساساً بایکدیگر تفاوت دارند. برای فرمول ا– گردش و پول وسیله هستند. در حالی که برای فرمول ۲–٬ گردش و پول هدف میباشد. چرا که برای صاحبِ پول که کالا میخرد٬ مهم نیست آن کالاها چه «ارزش استفاده» هایی برای وی دارند بلکه نتیجه اش بعد از فروش آنها٬ در بدست آوردن پولِ بیشتر٬ مهم و هدف است.
و فرمول سوم خود گویدَت «تناقض»ش چون است! یعنی در این حالت نه تنها پول حرفِ اول و آخر را میزند٬ بلکه «حرف» دیگری هم آن وسط مسط ها برای گفتن ندارد که بزند. احتیاجی هم نیست. خودش یک میان بُرِ به تمامِ معناست. در این حالت پول به آدمِ محتاجش یک مَفّرَی میدهد. به این خاطر٬ صاحبِ پول که آنرا به «آدمِ محتاج» قرض میدهد٬ تنها یک مدت زمانی را در فِراقِ «جگرگوشه اش»٬ «دندانِ طَمَع روی جگر خود میگذارد» تا دوباره آن «طفل» (یعنی همان «طفلکی٬ پول»!) را البته پروارتر شده٬ به آغوشِ مام برگرداند. آنگاه است که فَراغِ بال خواهد یافت (و ایضاً با «بال و پر» بیشتر)!
قدیم ها محتکران یا دفینه سازانِ پول–طلا (یا پول–فلزات)٬ جهت حفظ پولشان به این امر میپرداختند. در ادامة این عملِ باصطلاح «اقتصادی» بود که برای آن اشخاص بصورت عاداتِ رفتاری یا مَرَضی اجتماعی درآمد که به خود و خانواده شان سختی میدادند تا پول جمع کنند و پس انداز نمایند. همانها که بعنوانِ افرادِ «خسیس» مشهور گردیدند.
اما «سرمایه دار» تجاری یا رباخوار٬ پولش را در جریانِ گردش٬ نه تنها حفظ بلکه افزایش نیز میداد. به قولِ مارکس٬ اگر آن «خَسیس» یک سرمایه دار مجنون (و مَشَنگ شاید؟!) بوده است. اما این «سرمایه دار» یک خسیسِ عاقل میباشد.
اینجا مهم اینستکه توجه شود٬ خصوصیتِ ارزش افزائی از گردش طبیعی کالا ها برای دست یافتن به فایده مندی کالاها نمیتواند مایه بگیرد. بلکه در گردش پولی است که چنین میشود. همچنین هنوز جای تآکیدِ مجدد دارد که توجه داشته باشیم همة بحثِ مربوط به ارزش افزائی درحیطة «ارزشی» و نه «ارزش استفاده ای» کالاها در گردش کالایی–پولی مییاشد.
به این ترتیب است که فرمولهای ۲– و ۳– حاوی تناقضاتی درونی نسبت به امر مبادلة کالاها٬ میباشند:
در مورد گردشی پ – ک –پ٬ به «ارزش کالاها» چیزی افزوده نمیشود٬ بلکه در واقع بخشی از ارزش کالاها هستند که به عنوانِ «سودِ تجاری» نسیبِ تجُار میگردند. نه اینکه «چون آنها گرانفروشی» میکنند یا صِرفِ گردش به ارزش کالا می افزاید. در اینجا میتواند این سؤال پیش آید که پس آنهمه خرج هایی که بخصوص تُجارِ قدیم برای تحققِ فروشِ کالا ها در راههای دور و پُرخطر میکردند چی؟ جواب اینستکه اگر در جاهایی که کالاهای مشابه باشند٬ هرچقدر هم که راه دارای خرج یا خطر باشد٬ تأثیری ندارد (مگر اینکه مثلاً به آن نوعی بسته بندی اضافه کًند که ارزش جدیدی اضافه شود). به هرحال این بعهدة «شَمّ اقتصادی» تاجر است که اینکار را علارغمِ آن واقعیت بکند یا نه. چرا که هرچقدر هم تولید کنندة کالا بخواهد «اندازة ارزشِ» کالاهایش را با تاجر تقسیم کند٬ به هر حال محدودیتی در این رابطه خواهد داشت. اما اگر چنان کالائی آنجا نباشد٬ آنگاه «قانونِ عرضه و تقاضا» میتواند به نَفع تاجر عمل کرده و قیمتِ انحصاری اش را موقتأ تا حدی بالاتر از پایة ارزشی اش بفروش برساند. که در این حالت «هم از توبرة» تولید کننده (بواسطة شریک شدنش با ارزش کالا) و «هم از آخورِ» بازارِ بکر٬ بهره مند میگردد. همچنین موارد بسیاری بوده و خواهد بود که تاجر از «فرصت هایی» که تولیدکنندگان دچارِ تنگناهای مالی میگشتند٬ برای تقریباً «مفت خریدن» اجناس آنان استفاده میکرده و میکنند. همچنانکه رباخواران چنین «فرصت های طلائی» برای غارت تولید کنندگان و دیگر اقشار همیشه استفاده میکرده و میکنند. به همین خاطر است که موقعیتی که صاحبانِ «پولِ» بی زبان در روند گردشی کالاها داشته و کم و بیش در سطوح دیگر دارند٬ به آنها بیشتر امکانِ «ارتقاء» به طبقاتِ «ثروتمند» را میداده است.
در مورد رباخواری یا کسبِ «بهرة پولی» اما٬ تناقض با بنیادِ تولیدی٬ خیلی آشکار تر است. اینجا هم البته شرایطِ عمدتاً اقتصادی وجودِ آنرا ایجاب و یا تنگنا های مالی آنرا تحمیل میکرد. و در نظامِ تولیدِ سرمایه داری که خود یک رُکنِ بسیار مهم از مکانیسم تقسیم سرمایه ها میباشد. رباخواری از ایامِ قدیم٬ حتی بسیار پیش از دوران ارسطو ( که حدود ۳۰۰ سال پیش از مسیح میزیست)٬ جا افتاده اما نزدِ عموم٬ منفور بوده است. دقیقاً به این خاطر است که بقولِ «ارسطو» حالتِ سوء استفاده از نقش پول بعنوانِ وسیلة گردش در مبادلات٬ بخود میگیرد!
به هر حال امرِ «ارزش افزائی» توسط پول در ماقبلَ سرمایه داری مدرن٬ خود یک وصلة ناجور بر پیکرِ رابطة تولیدی اولیه بود. و به اینترتیب تبدیل شدن «پول» به سرمایه درآن دوران توسط تجارت و رِبّاخواری٬ امری خارجی و تحمیلی در آن محسوب میگشت.