زیرنویس ۳: تأملی در جایگاه «عبارت» واژگون کننده

———– ملاحظاتی انتقادی پیرامون سرتیتر مذکور که در ترجمه جدید کتاب سرمایه٬ مقوله «expression» به «عبارت (ریاضی) بیانگر» تحویل یافته است:

*3-  در نقد «عبارت» واژگون کننده!

سرتیتر این مبحث درعین حال سرتیتر خود کتاب «سرمایه» نیز می باشد (به زیرنویس قبلی *2- مراجعه شود). برای تدقیق این مبحث مهم٬ اینجا نیز از روال جدلی بهره می گیرم. با ارجاع به ترجمه جدید فارسی «کاپیتال»٬ به مورد قابل توجهی برخوردم که اتفاقاً بسیار مهم و اساسی در درک رابطه کالایی می باشد. در زیر به آن می پردازم.
این سرتیتر در آنجا به اینصورت ترجمه شده است :

«دو قطب عبارت بیانگر ارزش:  شکل نسبی و شکل معادل ارزش»

با ارجاع به نقل مستقیم مارکس در زیر نویس *2 در فوق٬ و بذل توجه خودم در این سرتیتر که قرار است «راز بنیادی مبادله» را روشن کند٬ می خواهم ترجمه مذکور در بکاربردن «عبارت بیانگر» که به جای «Expression» می باشد٬ را نقد کنم.
البته در اینجا نقدم معطوف به استفاده از کلمه «عبارت» که از قرار «عبارت» ریاضیست٬ می باشد. اما قبل از نقد لازم است بگویم که یکی از معانی «Expression» بدرستی «عبارت» آنهم معطوف به برخی معادلات یا برابری های ریاضی می باشد. و همانطور که معلوم است در این قسمت نیز ما نوعی برابری های نسبی را داریم. منتها باید توجه داشت که معنی «عبارت ریاضی» برای «Expression»٬ حتی در همان موارد با «عبارت (ریاضی) بیانگر»٬ معادل و یکی نیست.
با این حال این ترجمه در این قسمت و برای این فرمولبندی بنیادی و نهایی٬ مشخصاً بواسطه مزین بودنش به صفت «بیانگر»٬ حکم وارونه کردن درک از «ارزش» و مکانیسم درونی اعمال آنرا را دارد. درست همچون یا همپای اینکه مثلاً ما «مخلوق» را تبدیل به «خالق» گردانیم و یا برعکس!  چطور؟!

با همه توضیحاتی که تا کنون در متن اصلی و زیرنویس های مربوط به کالا داده شد٬ الآن می توانم بدون توضیح بیشتر ادعا کنم که در این فرمولبندی٬ مارکس دارد نشان می دهد که کالاها٬ بخاطر ضرورت اقتصادی انسانها برای امرار معاش٬ در بازار در مقابل یکدیگر قرار می گیرند. و درست به همین خاطر یک پایه مادی و عینی برگرفته از چنین ضرورتی از رابطه اجتماعی دارند. از طرف دیگر چون کالاها٬ صاحب یک جوهر مشترک می باشند (یعنی بنیاد وجودی عامل «ارزش» در هرکدام)٬ بنابراین می توانند با ظریب های عددی در یک برابری نسبی قرار گیرند. درواقع بحث مربوط به این سرتیتر در این گرایش واقعی و بنیادی خوابیده است که این برابری ساده کالاها با هم (مثل اینکه یک جفت از این کفش معین٬ به اندازه ۲ عدد از آن کلاه می ارزد!)٬ خود محصول لزوم بیان به معنی ابراز شدن «ارزشی» کالاها نسبت بهم و برای مبادله کالاها با یکدیگر٬ می باشد. یعنی همانطور که در خود متن روشن کردیم٬ عبارت ریاضی فوق٬ به مثابه عامل «ابراز کننده»٬ «بوجود آورنده» یا «بیان کننده» و یا «بیانگر» ارزش نیست. بلکه کاملاً برعکس٬ این «عبارت ریاضی» خود حالت «ابراز شده»٬ «بوجود آمده» یا «بیان گردیده» از لزوم عملکرد عامل «ارزش» می باشد! و مارکس در توضیح این قسمت به دقت وقتی می خواست به برابری یا معادله اشاره کند٬ از “Equation” استفاده کرده است. یک مورد آن را شما می توانید در زیرنویس ۱ درمبحث «پدیده “ارزش مبادله” و ضرورت پیدایش تاریخی پول» ببینید که می گوید: «فرم  اولیه ارزش یک کالا که در یک معادله (equation) شامل گردیده است٬ در ارتباط با کالایی از نوعی دیگر٬ یا در رابطه مبادله با آن٬ ارزشش را بیان (expressing) میکند»! دقت شود که در این نقل برای “معادله equation” حالت مفعولی بکار می برد اما برای “بیان express” حالت فاعلی!
درحالیکه «عبارت بیانگر ارزش» در این ترجمه٬ دقیقاً دارد می گوید٬ این «ارزش» به مثابه عامل فعال نیست که خود را «ابراز یا بیان» میکند٬ بلکه «عبارت» ریاضی است که «ارزش» را «ابراز یا بیان» می کند! فرقی بسیار کوچک و ظریف به قامت یک کلمه  که موجب درکی واژگونه می گردد.
{اینجا لازم به ذکر استکه این درک وارونه با آن درک ذهنی گرای دیگر مبنی بر اینکه «کالا در جریان مبادله تجرید می شود و نه در تولید»٬ کاملاً سازگار است (به مبحث «چگونگی تجرید کار و نقد یک بینش اسکولاستیکی» مراجعه شود)!}

حال اگر ما فرمول تعیین دقیق مساحت مثلاً مثلث را درنظر بگیریم٬ می بینیم که اینجا دقیقاً این فرمول یا «عبارت ریاضی»٬ بیان کننده یا بیانگر مساحت می باشد. مثلاً (مطابق شکل مثلث – در متن اصلی این زیرنویس) اگر اندازه پایه اش ۸ میلیمتر و ارتفاعش ۹ میلیمتر باشند٬ مساحت مثلث  ۳۶ میلیمتر مربع خواهد بود. همانطور که ملاحظه می شود٬ برخلاف برابری حاصل شده از بیان مساحت ها بطور نسبی٬ در این مورد هم عدد و هم دیمانسیون مساحت این مثلث مشخص می شود.
در مورد «ارزش» اگر بخواهیم اندازه دقیق آنرا درون کالا یا کالاهای مشخصی تعیین کنیم٬ ما باید اندازه زمان کار اجتماعاً لازم که برای هرکدام از آن کالا صرف می شود را بدست آوریم. نه از این برابری حاصل شده که بطور نسبی بیان می شود یا در واقع «وجودی» که خود را ابراز می کند! 

دوست «کاپیتال خوانده» دیگری که متوجه تفاوت این وارونگی نبود٬ در این رابطه گفت: «ای بابا چرا اینقدر سختش میکنی٬ منظور تنها اشاره به آن فرمولبندی بود»!
جواب اینستکه: اولاً من این را «سختش» نمی کنم. این به اندازه ای خودش «سخت» است که بعد از هزاران سال تنها یک نفر توانست بنیاد آنرا کشف کند. تازه آنهم درزمانی که کالاها از سر و کول جامعه بالا می رفتند! و الان به شاهد تجربه شخصی خودم و نوشته های بسیار محدود موجود (تا جایی که من تا کنون  دیده یا خوانده ام)٬ هنوز ندیدم کسی به مبحث کالا٬ بخصوص دراین بخش٬ مستقیماً وارد شده و در این سطح فهمیده و بیانش کرده باشد(بالاخره نمُردیم و… یک جا هم شدم «استثناء» – البته بطور «خود گمُارده» و لاجرم تا اطلاع ثانوی)!! در هرحال٬ اگر بخواهیم صرفاً اشاره به این فرمولبندی داشته باشیم یعنی به اختصار آنرا اشاره کنیم٬ بدون اینکه این ایراد بنیادی را داشته باشد٬ اول باید بدانیم که “آن عبارت (ریاضی)” پدیدار شده از ابراز وجود (یا بیان) ارزش در حین مبادله کالاهاست و نه برعکس! در حالیکه این درک از پیش معلوم نبود٬ بلکه در پرتو بحث فوق روشن گردیده است.
درثانی٬ در آن مواردی که قرار است صرفاً «اشاره» شود٬ تنها با بکار بردن کلمه «آن عبارت» یا دقیق تر «آن عبارت ریاضی»٬ می توان اشاره کرد و نه با «عبارت بیانگر». چرا که در اینصورت خصیصه فعال و زاینده پیدا خواهد کرد! و تازه این تنها و تنها موقعی اشکال ندارد که قبلاً کل این بحث شده باشد.
از همه مهمتر اینکه٬ یادمان باشد که این ترجمه است. و مارکس در این سرتیتر به هیج وجه نمی خواهد تنها اشاره به چیزی بکند٬ بلکه میخواهد مهمترین درک از چگونگی مادیت مشخص پیدا کردن از ارزش را برای مبادله عملی و روزمره ارائه دهد
!
(به ترجمه فارسی و متن انگلیسی آن در زیرنویس ۲ در همین سرتیتر مراجعه شود) 

در هر حال اگر معادله ریاضی مذکور مانند یک فرمول ریاضی٬ یعنی همانطور که آن ترجمه چنین درکی را می رساند٬  قائم به خود بیانگر باشد٬ ایرادهای بنیادی زیر را در مضمون خود خواهد داشت:

۱- اصل موضوع مورد روشن شدن یعنی خود «ارزش» در اینجا گمُ یا مَحو میشود! چرا که فقط دو فرم بیان ارزش را در دوطرف معادله داریم و دیگر خود معادله که اینجا یک فرمی از تساوی بسیط ریاضی می باشد! 

۱- الف)  بدنبال در مخمصه قرار دادن بیان ارزش از مورد فوق٬ این٬ یا دوباره گویی در یک سیکل بسته ای٬ بیش نیست! مثل اینکه بگوییم: «عبارت ریاضی» ارزش را بیان یا ابراز میکند٬ چرا که فرم های ارزش در دو سر معادله تساوی قرار دارند! یا برعکس بگوئیم: «فرم های قطبی ارزش در دو سر معادله تساوی قرار دارند٬ پس عبارت ریاضی٬ بیانگر ارزش می باشد!»
۱- ب) و یا باید مثل هگل “4” یعنی هگل وار بگوییم که منطق ایده “5“٬ (که اینجا همین «عبارت» یا معادلة ریاضی است)٬ «مقولة ارزش» را صورت مادی مشخص و ملموس میدهد. به عبارت دیگر٬ این منطق به ما میگوید٬ خودِ «عبارت ریاضی» به مثابة «ایدة ارزش ساز»٬ تعیین کنندة ارزش در دو «شکل» خود میباشد. 
و این٬ گرچه درکی است فیلسوفانه٬ اما کاملاً واژگونه که با توضیحات قبلی در خود متن و بخصوص واقعیت موضوع٬ تناقض بنیادی و غیر قابل جمع با یکدیگر دارند.
{در انتها بگویم که در واقع نفس چنین اظهاراتی توسط «صاحب نظران امور کاپیتال» مبین پیچانندگی عمیق موضوع و عدم درک از کنه پروسه واقعی درون پدیده کالایی توسط ایشان میباشد.}

——————–

 “4” جهت رفع شبهه: (البته واضح است که منظور این نیست که هگل خود شخصا در این مورد چیزی گفته است.)
5” مجدداً: (از نظر هگل٬ «ایده» یعنی چیزی یا بهتر است بگوییم موجودیتی از جنس روح که صاحب عقل و منطق درونی میباشد که هدفی به سوی «کمال» عقلی دارد. در پرتو این جهت گیری بسوی کمال است که در تناقض با خود و لاجرم٬ در گریز از «خود» به مثابة «ایده»٬ مادیت می پذیرد. و با مادیت یافتنش خود و جهان بوجود آورده شده را متکامل میکند. به عبارت دیگر «ایده» همان خدای درحال شدن و بسوی تحول و «کمال منطقی» است.  به این ترتیب جهان مادی را به سوی «کمال» نیز می کشاند!)

 ————— پایان زیرنویس ها

اگر مایلید از همینجا به مبحث اصلی برگردید٬ لطفاً به این لینک کلیک کنید: «ت – دو قطب ابرازِ وجودِ ارزش: فرم نسبی ارزش و فرم معادل»!