نرخِ ارزش اضافه به مثابة شاخصِ ماهوی سرمایه

اگر پروسة ارزش سازی در جریانِ تولیدی را در امتدادِ زمانی یک خط فرض کنیم٬ آنگاه کُلِ پروسة تولیدِ سرمایه داری٬ جدا از کمّیاتِ مشخصش٬ میتواند بصورتِ نسبیِ زیر نمایش داده شود:

الف——————- C —————–ب———- V ———ج———– S ————ت

در این خط یک روز یا یک واحدِ کاری از «الف» شروع و با فرضِ تولیدِ تعدادِ معینی از کالای جدیدِ مورد نظر (مثلاً ۱۰۰ عدد کُلاه)٬ تا نقطة زمانی «ت» به اتمام میرسد.
این فاصلة «الفت» مبینِ کُلِ ارزشِ ریخته شده در تمامِ کالاهای تولید شده است. فاصلة «الف» تا «ب» مبین ارزشِ ثابتِ قدیم (ارزش موادِ منتقل شده باضافة معادل ارزشی استهلاک های دیگر) است که با C مشخص میشود.
طولِ واحدِ کار از «ب» تا «ج»٬ اندازة زمانِ کاریست که لازم است تا میزانِ کل دستمزد ها را تأمین کند. به آن میگوئیم «زمانِ کارِ لازم» که معادلِ «سرمایة متغیر» یا همان V میباشد.
و بالاخره٬ امتدادِ «ج» تا آخرِ روز یعنی «ت» میشود «ارزشِ اضافه» که با S نمایش میدهیم.

البته در واقعیت پروسة شکل گیری «ارزش» در کالاهای جدید در حین تولید٬ بصورتی که اینجا نشان داده شده جریان نمی یابد. یعنی به این صورت نیست که اول معادل  C بعد V و سپس S صورت گیرد. در واقع پروسة ارزش سازی مانند خود تولید درحالِ شدن٬ شکل گیری و یا نضج یافتن میباشد. و به مجرد ساخته شدن یک کالا در وجود آن تجسم یافته و باصطلاح جسمیّت می یابد. سپس در هر تک واحد کالا شده میتوان چنین شِمائی را نیز فرض کرد.
به هر حال٬ این شِمایِ ساده٬ به مثابة چوبدست راهنمائی است که میتواند «معجزاتِ تحلیلی» عظیمی را به ارمغان بیاورد (البته بنده به شما خُرده نخواهم گرفت٬ چنانچه پیش خود بگویید: «ببینیم و تعریف کنیم!!»).

در وحلة اول اگر اندازة S را بر اندازة V تقسیم کنیم٬ «نرخِ ارزش اضافه» بدست میآید: (S/V).
کلاً هرجا موردِ فرمولی یا توضیحی از «نرخِ» چیزی نسبت به چیزِ دیگر مطرح شود٬ معنی اش آنستکه طوری نسبت یا درصدِ آنها در ارتباط با یکدیگر٬ مهم است. مثلاً در این مورد «نرخِ ارزش اضافه»٬ یعنی حاصلِ آن تقسیم٬ میزان یا مقدارِ «ارزش اضافه» به ازآء یک واحد از «سرمایة متغیر» را نشان میدهد. واضح است که هر چه این نسبت بالاتر باشد معنایش این است که «شدتِ استثمار» بالاتر است. حال اگر در عددِ ۱۰۰ آن حاصل را ضرب کنیم٬ درصدِ آن بیان میشود. مثلاً با عدد چنین میشود؛ اگر ۱۵۰ = S و ۱۰۰ = V باشد٬ پس نرخ ارزش اضافی میشود ۱,۵یعنی به ازاء هر یک واحد از پولی که به کارگران داده میشود٬ در آن پروسة مشخصِ تولیدی٬ یک و نیم واحد ارزش اضافی یا سودِ خالص نسیبِ سرمایه میشود. و در مقیاسی دیگر میشود گفت نرخِ ارزش اضافه در این واحدِ سرمایه گذاری٬ صد و پنجاه در صد میباشد (۱۵۰٪).

در این مورد باید توجه شود که در واقع سرمایة متغیر٬ یعنی پولی که بابتِ دستمزد ها به کارگران داده میشود٬ آن بخش از سرمایة ریخته شدة اولیه است که با کسر شدنش از کلِ «ارزشِ جدید»٬ موجب تولید «ارزش اضافه» میشود. پس مشخص شدنِ این نسبت از بسیاری جهات مهم است.

گرچه  این حوزه یا قلمرویست که شاخص های بنیادی از تمایلِ ذاتی سرمایه (به مثابة یک مکانیسمِ مَکنَدة “خونِ” نیروی کار) را روشن و بیان میکند. اما در صحنة اجتماعی٬ یعنی جائی که سرمایه دار (بعنوانِ صاحبِ دست به خدمت سرمایه) باید این بنیادِ ماهوی را احساس و درک کند٬ ترکیب دیگری نقش بازی می کند که با فرمولبندی اش این وظیفه را بعهده دارد. که ما جلوتر به آن خواهیم پرداخت

ادامه در صفحة بعد…