در معرفی مبحث «کالا» و جدل های مهم شکل گرفته

توجه: این متن جهت «معرفی» مبحث «کالا»٬ برای صفحه فیسبوکی ام تهیه شده. به خاطر اهمیت آن٬ بعنوان پیش مقدمه این فصل نیز آورده شده است.
جمشید فام
۵ جون ۲۰۱۷
********************

همانطور که در «مقدمه ای در معرفی سه بخش اول از کتاب – جلد ۱» گفتم؛

«در واقع در جریان چند بحث جدلی با اشخاص بسیار با مطالعه و صاحب نظر٬ به لزوم پرداختن به موضوع مربوط به درک از رابطه تولید کالایی جهت کنکاش٬ تدقیق و عمق دادن بیشتر به آن٬ رسیدم…»

این مبحث از نظر من٬ بیش از هر متن دیگر٬ می تواند برای درک بنیادی از رابطه اجتماعی تولید کالایی و متعلقات (properties) واقعی و مقوله ای آن٬ چون: «کار عام تجریدی»٬ «ارزش»٬ پول٬ قیمت و غیره٬ مفید واقع گردد. بگذارید یک گام دیگر فراتر رفته و «جسارتاً» بگویم که این متن٬ در بیان و تشریح تکمیلی از تبین بنیادی مارکس از کالا٬ یک استثناء می باشد (حداقل نسبت به متون فارسی و انگلیسی که تاکنون خوانده یا اطلاع دارم و نیز با ملحوظ داشتن وجود ترجمه های فارسی و حتی انگلیسی از کتاب «کاپیتال»).
البته مگر اینکه عکسش ثابت شود! در این حالت بنده خاضعانه٬ شمشیر «ادعا» را در غلاف «فروتنی» دوباره جایگیر خواهم کرد(~__~)!

وقتی من شروع به نوشتن این بخش کردم٬ به هیچ وجه چنین انتظاری را از متن خود٬ از پیش نداشتم. گرچه می دانستم که بسیاری از متون قدیمی تر و نیز صاحب نظران که در تجربیات شخصی خودم به اظهار نظر پرداخته بودند٬ در بنیاد درک و تشریح از این مبحث٬ کم و بیش ایرادات قابل توجهی داشته و دارند! اما با عمق و وسعتی که در پس از نوشته اولیه و مباحثی که مشخصاً در این رابطه شکل گرفت٬ متوجه لزوم تدقیق کامل از این مبحث شدم. خوشبختانه این امر باعث شد که این مبحث جایگاه ویژه ای در نوع خود پیدا کند. برای همین هم من عمیقاً از کسانی که در هر صورت به اظهار نظر پرداخته اند٬ بسیار متشکر می باشم. چون انصافاً بدون این جدل ها٬ این مبحث نمی توانست این سطح از روشنی و غنا را بخود بگیرد.

سؤال معتبری که بدرستی می تواند مطرح شود این است که چرا می گویم علیرغم حضور کتاب کاپیتال بخصوص در ترجمه های فارسی از آن٬ کماکان این نوشته بطور ویژه می تواند بسیار مفید واقع شود؟

جدا از اینکه متون حجیم و به لحاظ مضمونی وَزین٬ که پیشگفتارهای «به روز» شده برای آن لازم و می توانند بسیار مؤثر واقع شوند٬ در این مورد مشخص یک دلیل دیگرش قطعاً این می تواند باشد که مارکس در دورانی این کتاب را نوشت که مباحث سنگینی از روش تحلیل و جهانبینی های فلسفی٬ بستر مشخصی را در سطح «روشنفکری» خود٬ پیدا کرده بود. اکنون برای ما آن موارد چندان جایگاهی را ندارند. اگر هم چیزی مانده باشد٬ میراث های بسیار «کج و معوج» شده میباشند. و این می تواند روی ترجمه ها نیز تاْثیرات قابل توجه و گاه بسزایی بگذارد. از طرف دیگر٬ دنیای معاصر ما بسیاری پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی نسبت به آنموقع را تجربه می کند که بنیادها و پیش زمینه های نگرشی را بشدت تحت تاًثیر خود قرار داده است. بنابراین «باز تعریف» ها و «بازنگری های تکمیلی»٬ باضافه هضم پیشرفتهای علمی جدید٬ نقش حیاتی در درک متون تئوریک قدیمی تر٬ مشخصاً و بخصوص کتاب «کاپیتال»٬ ایفا می کنند.

حال برای اجتناب از تکرار مطالبی که در خود متن به نوعی به این سؤال٬ بطور مستقیم و غیرمستقیم پاسخ داده شده است٬ اینجا به مواردی اشاره می کنم که تا حدی شما را با آن آشنا گرداند:

الف) موارد مرتبط با جدل های شکل گرفته!

۱- در «زیرنویس ۱: واقعیت ارزش با تاریخ هزاران ساله اش»٬ به طرح و نقد اظهاریه مکتوب از فرد بسیار صاحب نظر در امور «کاپیتال»٬ که هم منکر وجود تاریخی «ارزش»٬ در ماقبل سرمایه داری شده است! و هم در عین حال درک وارونه ای را طرح کرد که به آن در «زیرنویس ۲: قدرت هیروگلیف در ابقاء “راز آلودگی” ریشه ارزش» از مبحث «ث – فتیشیسم کالایی و راز آن»٬ مفصلاً پرداخته شد.

۲- در «زیرنویس ۴: آیا کار در روند مبادله مجرد می شود؟»٬ از مبحث «پ – “کار عام” انتزاعی به مثابة جوهرِ ارزش»٬ به طرح اظهاریه مکتوب دیگری پرداخته و سپس تحت عنوان «چگونگی تجرید کار و نقد یک بینش اسکولاستیکی»٬ مفصل آنرا بررسی و نقد کردم.

۳- مورد دیگر٬ «زیرنویس ۳: تأملی در جایگاه «عبارت» واژگون کننده» از مبحث «ت – دو قطب ابرازِ وجودِ ارزش: فرم نسبی ارزش و فرم معادل»٬ می باشد. در اینجا من به نقد یک مورد بسیار مهم از ترجمه جدید فارسی توسط «جمشید هادیان» گرامی *٬ پرداخته ام.  موردی که مرتبط با درک از بنیاد «ارزش» می باشد.
———————
* البته به نظر من این ترجمه جدید و نیز ترجمه قدیمی تر «ایرج اسکندری»٬ جدا از ایراداتی که به لحاظ محتوایی و یا نحوه و کیفیت ارائه نگارشی (که مُهر دوره ای بر خود دارند) می تواند وارد باشند؛ انصافاً هر دو٬  در عین حال جزو کارهای بزرگ و با ارزش در نوع خود٬ می باشند. و به همین اعتبار٬ برای من شخصاً جای تقدیر بسیار دارند.
آدرس اینترنتی به سایت کتاب:
*****/http://www.kapitalfarsi.com****

————————

۴- همچنین در «زیرنویسهای ۱ و ۲: تفاوت “ارزش” با “ارزش مبادله”» از مبحث «پدیده “ارزش مبادله” و ضرورت پیدایش تاریخی پول»٬ به طرح و نقد نقل مکتوب دیگری پرداخته ام. همچنین ملاحظات مهمی را در محتوا و شکل ارائه مطالب٬ بصورت جدل گونه٬ در بر دارد.

۵- تحت سرتیتر «آیا “تضاد درونی کالا ریشة همه تضاد های سرمایه داری” است؟»٬ به طرح و بررسی و اظهار نظر نسبت به این سوال پرداخته ام.

۶- در بسیاری از موارد مورد بحث٬ قطعه های مهمِ مربوطه از کتاب «کاپیتال» را خودم ترجمه کرده ام. در این موارد٬ تماماً هر دو متن انگلیسی (یکی از انتشارات پنگوئن و دیگری٬ از انتشارات مسکو که با نظارت «ف. انگلس» بوده است)٬ مورد استفاده و حتی مقایسه قرار گرفته است. همچنین خود متن های انگلیسی آن قطعه ها نیز ضمیمه شده اند. ه

ب) مورد مربوط به «منصور حکمت»  (ژوبین رازانی)

یک دلیل دیگر که «اعتماد به نفس»‌ مرا نسبت به ادعای «خودگمارده» از «استثناء» بودن این متن٬ بیشتر بالا می برد٬ این است که بعد از اتمام این بخش٬ یعنی در دو سه ماه اخیر (مارچ ۲۰۱۷)٬ متن پیاده شده از «بازخوانی کاپیتال» در «انجمن مارکس»٬ توسط «منصور حکمت» را در مورد «کالا» و درک ارائه شده در آن را نسبتاً با دقت خواندم *.

—————-

* برای دسترسی به این منبع که هم متن پیاده شده فوق را شامل است و هم بصورت صوتی می باشد٬ به لینک زیر مراجعه نمایید:

منصور حکمت: بازخوانی کاپیتال مارکس – سمینار اول

————-

ادامه…

آنجا متوجه شدم که وی در اشاراتش مربوط به «ارزش Value» و «ارزش مبادله Exchange Value»٬ اشکالاتی دارند که حاکی از وجود ابهام نسبت به درک بنیادی از واقعیت کالایی دارد. و با نفوذی که این رهبر بزرگ (که اکنون با تاْسف بسیار جایش میان ما خالیست)٬ روی جنبش «چپ» و کمونیستی دارد٬ می تواند سایه ابهام تئوریک را در این حیطه بسیار سنگین تر کند. البته ایشان با انصاف و فروتنی مختص به خودش٬ در آخرین پاراگراف قبل از سرتیتر «فرمول عمومی سرمایه»٬ اینگونه تصریح کرده اند:

ه «...تا اينجا مارکس با معرفى پرسوناژهاى اصلى سرمايه يعنى اينکه کار چى هست و پول چه، از طريق بررسى کالا بحث را شکافته است. طبيعى است که بايد پروسه پيدايش توليد کالائى و پيدايش پول و گردش و مبادله را تعقيب کرد…» و سپس ادامه میدهد: « … خود مارکس در جزئيات بسيار دقيق‌تر و مفصل‌تر و حتى فلسفى‌تر اين مقولات را توضيح داده است که من لازم نديديم و مفيد هم تشخيص ندادم در آن سطح توضيح دهم. توصيه دوباره من اين است که برويد بخوانيد …. » ه

حال جهت مشخص کردن ایراد تشریحی که از نظر من دارد٬ به این نقل از وی که تحت سر تیتر «کار مشخص، کار مُجَرّد، کار اجتماعا لازم» در متن پیاده شده می باشد٬ توجه کنید:

ه «…بنابراين ما تاکنون با اين مفاهيم آشنا شده‌ايم: ارزش مصرف، ارزش و ارزش مبادله که خود ارزش مبادله با ارزش متفاوت است.» و سپس می گوید: «ارزش مبادله يک کميّت، يک عدد است. ارزش به طور کلى آن جوهر و خمير مشترکى است که مقدارهاى مختلف آن ارزش مبادله‌هاى مختلفى را ببار ميآورد. مثل گرما و ٣٧ درجه. که دومى يک عدد است ولى گرما عدد نيست بلکه پديده مشترکى است که ميتواند درجات مختلف به خود بگيرد.» ه

رفیق منصور حکمت٬ در اینجا برای نشان دادن تفاوت «ارزش» و «ارزش مبادله» درک غلطی را ارائه می دهد. و همانطور که گفتم٬ نشان می دهد که درک بسیار ناروشن و سطحی از واقعیت مقوله ای «ارزش» دارد.  با اتکاء به تشریح مارکس٬ «ارزش» خود هم صاحب «جوهر Essense of» یا «بنیاد وجودی Inner Substance» و هم «اندازه Magnitude» آن می باشد! و این «اندازه ارزش Magnitude of Value»٬ به معنی «ارزش مبادله Exchange Value» نمی باشد! رابطه و تفکیک «ارزش» و «ارزش مبادله» اما٬ مربوط به ضرورت عینی از «ابراز وجود ارزش Expression of Value» که در کالا جایگیر شده است٬ می باشد. به ترتیبی که در واقع٬ «ارزش مبادله»٬ فرم مادی و ملموس شدهْ «ارزش» در جریان مبادله می باشد. به عبارت دیگر٬ «ارزش» در کلیتش (شامل «جوهر» و «اندازه» اش)٬ خود وجودی تجریدی در مقیاسی اجتماعی است. در حالیکه «ارزش مبادله» فرم پدیده ای یا فرم مادی پدیدار شده٬ از همان «ارزش» می باشد. بدنبال آن است که ضرورت پیدایش تاریخی «معادل های عام» و سپس «پول»٬ قابل تشخیص و درک می گردند. از اینجاست که «قیمت» معنا خاص خود را به مثابه یک بیان کمی و بطور نسبی از «ارزش»٬ و البته در عین حال مجزا از آن٬ می یابد.
در ضمن٬ در همین مثال «گرما و درجه» که ایشان آنرا برای درک رابطه «ارزش» با «ارزش مبادله» بکار برده است٬ اگر بصورت علمی و کلیت واقعی آن در نظر بگیریم٬ می بینیم که «درجه حرارت» هم که شاخص اندازه گرمایی است٬ خود تنها عدد نیست!
«درجه گرمایی یا حرارتی» که با اشل های مختلف٬ اعداد مختلف بخود می گیرد (مثل سلسیوس Celsius و یا فارنهایت Fahrenheit)٬ در واقع یک بیان نسبی برای اندازه گرمایی هستند. اما این اندازه که با اعدادی مشخص می گردنند٬ در واقع امر به واسطه اندازه تغییر حجمی است که جیوه (مرکوری Mercury) در لوله معینی با قطر معین٬ به خود می گیرد. به عبارت دیگر٬ هر دو طرف (یعنی جسمی که قرار است گرمایش مشخص شود و حجم جیوه)٬ هم «جوهر» وجودی خود را دارند و هم «اندازه»! و این بیان گرمایی با درجه حرارت در واقع یک بیان نسبی و آنهم بصورت ساده شده اش می باشند.
(برای درک بهتر مشخصاً به مبحث «ت – دو قطب ابرازِ وجودِ ارزش: فرم نسبی ارزش و فرم معادل» و چند سرتیتر و زیرنویس های بعدی شان مراجعه نمایید.)

من تقریباً در سراسر متن از مبحث کالا در بخش ۲ ٬ که در سرتیترهای گوناگونش نیز قابل رؤیت است٬ به تشریح بنیادی از این وجوه واقعی و عینی در قالب «مقولات»٬ با اتکاء به مباحث مربوطه توسط مارکس٬ پرداخته ام.

از طرف دیگر می توانم بگویم که٬ جدا از ایراد مذکور٬ در واقع آنجایی که ایشان با شاید ملاحظات درستی٬ از تشریح بیشتر اجتناب کرده اند٬ من اتفاقاً به عمق کامل این مبحث رفته ام. معنایش این است که٬ متن من در مقایسه با ارائه بسیار غنی و همه جانبه ایشان در معرفی عمومی از مارکس و مشخصاً چهار جلد کتاب «کاپیتال»٬ تا آنجا که به مبحث پایه ای از «کالا» بر می گردد٬ اصولاً نه در همسان گویی٬ بلکه در تدقیق و تکمیل عمق آن می باشد. به عبارت دیگر٬ با صرف نظر از ایراد نسبتاً مهمی که فوقاً ذکر کردم٬ و حتی با فرض اینکه شما سخنرانی بسیار ارزشمند و در نوع خود بی نظیر ایشان را گوش داده یا متن پیاده شده اش را خوانده باشید٬ کماکان احساس «دوباره گویی» توسط من به شما دست نخواهد داد… انشاءالله فرج الارزش فی مبادلاته 🙂

ادامه در صفحه دیگر …
(ورود به مقدمه اولیه در مبحث «کالا»)